نویسنده : دکتر یوسف قرضاوی
پرسش: روزنامه ای ، فتوای شیخ عبدالعزیز بن باز ، مفتی عربستان سعودی را درباره ی آشتی با اسرائیل منتشر ساخت، که در آن ، شیخ ابن باز این صلح را با وجود مشکلاتی که دارد، تأیید نموده و گفته است : اگر ولی امر مسلمانان آن صلح را به مصلحت اسلام تشخیص دهد، اشکال ندارد . نقد و بررسی جنابعالی درباره ی این موضوع چیست ؟
پاسخ : حضرت شیخ عبدالعزیز بن باز، یکی از عالمان بزرگ و دلیر اسلامی معاصر است و فتوای وی در میان همه ی اهل دانش و دین، معتبر و پذیرفتنی ست . وی ، چنان شخصیتی ؛ موثق و مورد اطمینان مردم است؛ من نیز چنان می پندارم ، گرچه در پیشگاه خداوند متعال نمی توان کسی را تزکیه نمود . ولی – در هر صورت – وی معصوم نیست . انسان است ؛ گاهی حق می گوید : گاهی نادرست . ما این نکته را از سلف درستکار خود یاد گرفته ایم که : «أن كل واحد يؤخذ من كلامه و يترك إلا النبي »(سخن هر کس پذیرفتنی و ردشدنی ست ، جز کلام پیامبر گرامی صلی الله علیه و سلم . ) به همین سبب شریعت اسلامی، ما را از لغزش های عالمان و حکیمان برحذر داشته است ؛ همانگونه که معاذبن جبل در حدیثی که ابوداوود روایت کرده، گفته است : إحذروا زیغة الحكيم ، و لا يثنينکم ذلک عنه ، فإنه لعله أن يراجع . » از لغزش حكيم برحذر باشید ؛ و آن را بدو نسبت ندهید ، که شاید از آن بازگشت نموده باشد . )
اما فتوای علامه ابن باز درباره ی آشتی فلسطین با اسراییل ؛ اگر نقل آن درست باشد، بسیاری از عالمان اسلام با وی مخالف هستند . با وجود احترام و ارزش فراوانی که به شیخ می گزارم ، فتوای من هم با گروه مخالف فتوای وی است ؛ و از سخن حافظ ذهبی درباره ی استادش ، امام ابن تیمیه بهره می گیرم ؛ آنجا که گفته است :
«شیخ الاسلام حبيب إلينا، ولكن الحق أحب إلينا منه ! »: شیخ الاسلام ، ابن تیمیه را دوست دارم؛ ولی حق را بیش تر از وی دوست دارم ! )
از دیدگاه من ، بخش نادرست فتوای شیخ – که خداوند نگهدارش باشد ! – درباره ی حکم شرعی و استدلال آن نیست . حكم فتوا در ذات خود درست است ؛ و در استدلال وی هیچ اشکالی نیست. بخش نادرست در هم خوان کردن حکم شرعی با این مسأله است که اصولی ها بدان « تحقيق المناط » گفته اند ؛ یعنی در این مسأله ، مناط و علتی که پایه ی حکم شرعی باشد رخ نداده است ؛ زیرا :
پایه ی فتوای شیخ ابن باز بر دو امر یا دو دلیل است :
۱- سخن خداوند متعال، که فرموده :
« وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ » (و اگر به صلح گراییدند، تو نیز بدان گرای ! و بر خداوند توکل نما ! که او شنوای داناست.)
۲. آتش بس یا رها کردن دشمنی – چه موقت ، چه همیشگی- از نظر شرعی جایز است؛ و پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم هر دو گونه را با مشرکان انجام داده است. در تاریخ اسلام آمده، که پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم با مشرکان مکه قرارداد صلح بست ، که مدت ده سال جنگ و خونریزی را کنار بگذارند ، تا مردم در آن مدت به آرامش خاطر برسند ؛ و همچنین ، پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم با بسیاری از قبیله های عرب، قرارداد صلح همیشگی بست ؛ ولی هنگامی که مکه فتح شد پیامبر خدا پیمان و قرارداد را به آنان بازگرداند و برای کسانی که پیمان و قراردادی نداشتند چهار ماه زمان داد.
شیخ بر پایه و بنیان این دو دلیل گفته است که برای ولی امر مسلمانان جایز است اگر مصلحت امت اسلامی در آن باشد به آتش بس فتوا دهد .
ما دلیل نخست شیخ علامه را – که همان آیه ی گرانقدر انفال است – بررسی نموده ایم و می گوییم: هیچ اختلافی نیست که اگر دشمن به صلح و سازش گراید مسلمانان نیز باید با توکل به خدا تن به صلح و سازش دهند ولی هم خوانی این آیه بر واقعیت کنونی یهودیان با ما مسلمانان درست و پذیرفتنی نیست ؛ زیرا یهود غاصب و تجاوزگر، در هیچ روزی تن به صلح و سازش واقعی نداده است.
چگونه باید به گرایش سازشکارانه ی یهود باور داشته باشیم پس از آنکه سرزمین مردمان فلسطینی ها را غصب نمودند و خونهای آنان را ریختند و مردمان آن را آواره و پیر و جوان و بزرگ و کوچک را به ناحق از سرزمین و خانه ی خود بیرون کردند ؟ مَثَل آشتی و سازش یهود با مسلمانان فلسطين همانند مردی ست که ساختمان مسکونی کسی را غصب نموده و اهل و عیال و فرزندانش را با نیروی زور و سلاح در آن ساختمان جا داده و اهل و عیال و فرزندان صاحب خانه را از آن بیرون و آواره ی بیابان کرده است سپس صاحب خانه همراه خانواده اش برای بازپس گیری ساختمان و حقش به نبرد برخاسته و غاصب هم با وی می جنگد. پس از گذشت زمان طولانی از این غصب، غاصب به صاحب خانه می گوید: بیا با هم صلح و آشتی کنیم. یک اتاق از این ساختمان را برای تو خالی خواهم کرد در برابرش تو با من سازش کن ! و از جنگ و نبرد دست بردار ! و تسليم من شو ! سپس ادامه دهد: اگر با من صلح کنی و دست از جنگ و خونریزی برداری من هم در برابر این سازش زمینی که از شما گرفته ام پس خواهم داد.
در صورتی که، آن زمین و آن اتاقی که به گمان خود از آن گذشت و دست بازگرفته، در اصل زمین و اتاق صاحب خانه است. خودتان داوری کنید ! آیا می توان به سازش کاری با چنین غاصبی که پیوسته بر غصب خود پافشاری دارد، امید بست و پای بند بود ؟!
خداوند فرموده است :
« فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ » ( پس سستی نورزید ! و کافران را به آشتی مخوانید، که شما برترید؛ و خدا با شماست ؛ و از ارزش کارهایتان هرگز نخواهد کاست .)
اما آن جا که شیخ فرموده است : آتش بس – چه موقت ، چه همیشگی – جایز است ؛ در پاسخ می گوییم : معنای آتش بس این است که جنگ و خونریزی پایان یابد ؛ ولی آیا آنچه با یهود امضا شده آتش بس کامل است که دست از جنگ برداشته شود و خونریزی پایان یابد و دو سوی دشمن از نبرد دست بردارند ؟
واقعیت می گوید : آنچه میان یهودیان و فلسطینیان روی داده آتش بس محض نیست بلکه چیزی بزرگ تر و خطرناک تر از آن است؛ یعنی اقرار به اینکه زمینی را که یهودیان با آهن و آتشف غصب و میلیون ها تن را از آنجا آواره کرده اند، اکنون با سازش و آشتی به آنها می دهیم. گویی داریم اعتراف و اقرار می نماییم که آن، سرزمین یهودیان است و یهود بر آن سرزمین سلطه و مالکیت شرعی دارد ؛ همچنین، با پذیرفتن این صلح ، اعتراف میکنیم به این که، حيفا و یافا و عکا و رمله و بئر السبع و حتى خود قدس به سرزمین اسراییل تبدیل گشته و این سرزمین اسلامی عربی – که سیزده سده جزو سرزمین اسلامی بود – اکنون به سرزمین دولت اسراییل یهودی صهیونیستی در آمده است و دیگر ما هیچ حقى بر آن نداریم ؛ و حق هیچ ادعایی – نیز – بر آن نداریم ! یعنی آنچه با قدرت و اسلحه گرفته شود، رنگ شرعی به خود می گیرد !؟
آنچه روی داده – آنگونه که شیخ گرامی ما پنداشته اند – آتش بس کامل نیست بلکه این سازش و آتش بس – در واقع – اعتراف کامل به حق اسراییل در سرزمین اسلامی عربی ماست ؛ و فرمانروایی و داشتن آن سرزمین به عهده ی یهود اسراییلی در خواهد آمد و برای همیشه از دست و فرمان ما بیرون می رود. با چنین سازشی ما با خیال آسوده نشسته ایم و بر اثبات حق آنها به نام شاهدان گواهی داده ایم !
در این مسأله ( هم خوانی حکم شرعی بر واقع جاری) با جناب شیخ علامه مخالفم ؛ و از دیدگاه من چنین همخوانی و سازگاری ای ، درست و سالم نیست.
شیخ ، چنین عادت داشت ، که مسایل را پیش از فتوا برای بحث و بررسی به مركز « المجمع الفقهي لرابطة العالم الاسلامی » – که ریاست آن را خود وی بر عهده دارد – واگذار می نمود و هر مسأله ای را به کارشناسان آن مسأله برای بحث و پژوهش ارجاع می داد. فقیهان به شرح و تفصیلات آن کارشناسان گوش می دادند و دیدگاه های آنان را می شنیدند سپس درباره ی آن مسأله، حکم شرعی صادر می نمودند؛ همانگونه که در کارهای مالی و اقتصادی این گونه عمل می شود، که نخست ، نظر کارشناسان امور مالی و اقتصادی را می پرسند؛ سپس فقيهان فتوا صادر می کنند .
پزشکان کارشناس ، دیدگاههایشان درباره ی مسأله های پزشکی نیز همینگونه است ؛ یعنی نخست از پزشکان کارشناس ، دیدگاه هایشان درباره ی مسأله ی ویژه ای پرسیده می شود ؛ سپس مجمع فقهی ، فتوا صادر می نماید.
درباره ی مسأله های علمی و ستاره شناسی نیز چنین است.
بنابراین ، لازم و ضروری بود ، که شیخ ابن باز برای این موضوع بسیار خطرناک – که به دشمنی ای بر می گردد که به سبب ستم و تجاوز علیه مسلمانان، نزدیک به پنجاه سال پس از تشکیل دولت اسراییل و دهها سال پیش از تشکیل حکومت اش- با آن در ستیزه و جنگ هستیم. دست کم، این مسأله کارشناسان امور سیاسی در صلح و جنگ – که به این مسأله آگاه و موثق و امین هستند و به چنگال فرمانروایان خیانتکار یا شکست خورده نیفتاده اند واگذار گردد ، تا پس از بحث و بررسی دریابند که آیا یهود – در عمل – به صلح و سازش تن داده؟ یا این که پشت پرده ی این صلح ، اعتراف کاملی ست به حق یهودیان بر سرزمین های اسلامی و اسقاط حق ما مسلمانان به کلی از آن سرزمین ها ؟
موضوع، روشن و آشکار است . غاصب را نمی توان طرفدار سازش و آشتی به شمار آورد ، تا آنچه غصب نموده به صاحبانش بازگرداند. اعتراف به فرمانروایی غاصب بر آن چه غارت و غصب نموده، به نام صلحی که فقیهان بدان اجازه داده باشند – چه موقت ، چه همیشگی – به شمار نمی آید. این موضوع را پیش از این صلاح الدین ایوبی در جنگهایش با صلیبیان یا بعضی دیگر، انجام داده ؛ و به نتیجه رسیده بود. هنگامی که خداوند متعال، مسلمانان را بر آنان چیره ساخت ؛ و در « حطين » و بیت المقدس » ، پس از نود ( ۹۰ ) سال ، پیروزی را از آن صلاح الدین ایوبی ساخت ، آنان با پرداخت جزیه ، زیردرفش اسلام رفتند و آتش بس با آنها – که محارب نبودند – معنی واقعی داشت.
نمی خواهم به موضوع این سازش لاغر و ناتوان – با همه ی شکاف ها و نابرابری هایش – بپردازم ، که در آن اسراییل آنچه گرفته بود ، پس نداد ؛ و از روز نخست ، با بی شرمی و جسارت کامل اعلام کرد : که قدس برای همیشه پایتخت ملت اسراییل خواهد بود . پس مشکلات قدس و پناهندگان و ساکنان شهرکها و و مرزنشینها – هم چنان – معلق ماند ؛ و ماند. این سازش ظاهری و صوری چه مشکلی از مشکلات امت مسلمان فلسطین حل کرد ؟
افزون بر این ، نمی خواهم من درباره ی این صلح از جنبه ی موضوعیت بحث کنم ؛ اما از جنبه ی مبدأ و ریشه ، صلح با این صيغه ، از نظر شرعی مردود است. بارها گفته ام و باز تأکید می کنم که همه ی فلسطین، سرزمین اسلامی ست؛ و – تنها – سرزمین فلسطینیان نیست ، تا آنها هرگونه بخواهند، بی در نظر گرفتن امت اسلامی دیگر در آن دخل و تصرف کنند . آن سرزمین ، سرزمین امت ، بلکه همه ی امتهای اسلامی در همه ی نسل هاست ؛ پس اگر نسلی حق خود را از آن به دیگران واگذار کند ؛ یا از آن کوتاهی نماید ، نباید این واگذاری حق را بر دیگر نسل های امت اسلامی تحمیل کند ؛ یعنی اگر فلسطینیان از حقوق خود در سرزمین خود کوتاهی ورزیدند ؛ یا آن را به اسراییل واگذار نمودند ، بر امت اسلامی واجب است از حقوق خود دفاع نمایند ؛ و برای بازپس گیری آن سرزمین و آزاد نمودن مسجدالاقصی ، به مبارزه و جنگ بپردازند . اگر توان دفاع و جنگ را با آنان نداشتند ، باید با منطق و بیان و تبلیغ از حق خود دفاع کنند. چگونه باید به این سازش آبکی و ظاهرسازانه تن داد ؛ در حالی که خود فلسطینیان آن را مردود شمرده اند ؛ و با همه ی توان با آن می جنگند.
مسلمانان در همه ی سرزمین های اسلامی بسیار در شگفتند، که چگونه در فاصله ی نیمروزی ، اوضاع تغییر یافت . دشمن، دوست شد ؛ و مسلمانان دست در دست کسانی نهادندکه آنان را قتل عام می کردند و خود و فرزندانشان را از سرزمین خود آواره و اخراج نمودند ؟ !! دیدگاه ، درست و روشن ما همان است ، که خداوند متعال فرموده :
« وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا »
(چرا در راه خدا نجنگیم ؟ با آن که از سرزمین و از نزد فرزندانمان بیرون رانده شدیم .)
اللهم أرنا الحق حقا و ارزقنا اتباعه و أرنا الباطل باطلا و ارزقنا اجتنابه . آمین .
منبع : کتاب: دیدگاههای فقهی معاصر/ ترجمه دکتراحمد نعمتی