نویسنده: محمد قطب
مترجم: زاهد ویسی
بر خلاف تصور برخی از مردم که در تاریخ میخوانند که عربها در جاهلیت مشرک بت پرست بودند، تنها حالت شرک، سجده، برای بتها نیست.
از این رو، به ذهن آنان تبادر میکند که بت پرستی تنها عامل توصیف عرب به مشرک بودن است و از این رو، گمان میکنند که تنها حالت شرک، بت پرستی است.
با این حال، وقتی به قرآن مراجعه کنیم و با دقت در همان زندگی جاهلیت نظر کنیم، میبینیم که بت پرستی تنها یکی از انواع شرک در جاهلیت عربی است؛ سایر جاهلیتهای دیگری که بشریت در تاریخ طولانی خویش پشت سر گذاشته است، بماند.
حقیقت این است که بت پرستی یک حالت واضح ملموس از شرک است که نیازی به بیان ندارد. با این حال، دایره شرک در حقیقت گسترده تر از بت پرستی، سجده برای بت و تقدیم قربانی برای آن است. شرک در جاهلیتهای مختلف حالات گوناگونی به خود گرفته است و هنوزهم تا همین الآن نیز اشکال متعددی در زندگی مردم در شرق و غرب به خود میگیرد که وقتی حالت شرک را در ذهن تنها خود به بت پرستی محدود میکنند، ممکن است به آن توجه نکنند یا درک نکنند که نوعی شرک است.
در همان جاهلیت عربی نیز در کنار بت پرستی، و پرستش فرشته و جن، و این گمان که آنها نزد خداوند برای آنان میانجیگری میکنند و آنها را اندکی به خداوند نزدیک میکنند وجود داشت.
«قبیله» یک پروردگار بود که «خدایا»،«به جای» خدا پرستش میشد!
به قول درید بن صمة بنگرید که:
وهل أنا إلا من غزية إن غوت غويت وإن ترشد غزية أرشد!
این سخن او چه معنایی دارد؟
یعنی نزد او معیاری برای هدایت و گمراهی وجود نداد؛ جز آنچه که قبیله وی، یعنی «غزیه» میگوید: بلکه معنای آن در حقیقت از این هم بدتر است. معنای آن این است که قبیله است که حلال و حرام را تعیین میکند. طوری که اگر قبیله گمراه شود، او نیز با آن گمراه میشود؛ با آنکه میداند که آن قبیله گمراه است. چون در این صورت، مادامی که قبیله گمراهی را انجام داده است، این امر در نظر وی حلال میشود. اگر هم قبیله راهیاب شود، او نیز با آن راهیاب میشود. نه به این خاطر او بر این باور است که راهیابی بهتر است، بلکه، به این خاطر که قبیله این کار را کرده است. از این رو، این امر در این هنگام حلال است.
در هر دو حالت نیز در نمییابیم که خداوند در حس وی وجود داشته است! چون او نه حلال خود را از خدا میگیرد و نه حرام خود. نه امر را از او دریافت میکند و نه در کارهای خود به او رجوع میکند.
بنابراین، قبیله برای او، یک پروردگار است. هر چند میداند که خداوند وجود دارد و او است که آسمانها و زمین را آفریده است! عرف آبا و اجداد نیز در میان این جاهلیها پروردگاری بود که جای خداوند پرستش میشد.
(وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا)
ترجمه: و چون به آنان گفته شود آنچه را که خدا نازل کرده پیروی کنید میگویند [نه] بلکه آنچه که پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم.
تنها عرب نبودند که در جاهلیت خود این باور را داشتند. چون بازهم در قرآن ذکر شده است که قوم نوح، عاد، ثمود، و قومهای پس از آنها نیز این گونه بودند.
(أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ، قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٍّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى قَالُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا)
ترجمه: آیا خبر کسانی که پیش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنانکه بعد از ایشان بودند [و] کسی جز خدا از آنان آگاهی ندارد به شما نرسیده است فرستادگانشان دلایل آشکار برایشان آوردند ولی آنان دستهایشان را [به نشانه اعتراض] بر دهانهایشان نهادند و گفتند ما به آنچه شما بدان ماموریت دارید کافریم و از آنچه ما را بدان میخوانید سخت در شکیم.* پیامبرانشان گفتند مگر درباره خدا پدید آورنده آسمانها و زمین تردیدی هست او شما را دعوت میکند تا پاره ای ازگناهانتان را بر شما ببخشاید و تا زمان معینی شما را مهلت دهد گفتند شما جز بشری مانند ما نیستید میخواهید ما را از آنچه پدرانمان میپرستیدند باز دارید.
بر این اساس، میتوانیم خواه در جاهلیت عربی یا در جاهلیتهای دیگر انواع مختلفی از شرک را در کنار عبادت خالص برای بتهای ثابت و غیر ثابت، به عنوان خدا، برشماریم. مانند اعتقاد فرعونیسم به اینکه «رع»، یعنی قرص خورشید، خدا است، اعتقاد مجوس به اینکه آتش خدا است، اعتقاد آشوریها به اینکه آسور خدا است و اعتقاد قوم نوح که ود، سواع، يغوث، يعوق، و نسر خدا هستند.
بر این اساس، برخی از انواع شرک عبارتند از:
ا – شرک نزديك شدن و منزلت
(وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى)
ترجمه: و کسانی که به جای او دوستانی برای خود گرفتهاند [به این بهانه که] ما آنها را جزبرای اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک گردانند نمیپرستیم.
همان گونه که پیشتر بیان شد، این نوع از شرک را کسی انجام میدهد که میداند خداوند وجود دارد و او آفریننده، رزاق، زنده کننده، و میراننده است. ولی با این حال، به اشتباه فکر میکند که موجودات دیگری هستند که برخی صفات الوهیت را دارند و از این رو، به خدا نزدیکاند. بنابراین، تقرب به آنها، به تقرب به خداوند میانجامد!
هر کس به بت نزدیک شود و آن را لمس کند، کسی که برای آن نماز بخواند و سجده کند، و کسی که برای آن قربانی کند، شرک کرده است.
امروزه این نوع شرک برای ما بسیار ساده و احمقانه به نظر میرسد. طوری که انسان معاصر که برای وی ابزارهای آموزش و تحصیل فراهم شده است و دستاورد علمی و فکری وی گسترش یافته است، از آن خودداری میکند.
با این حال، به میلیونها انسان بنگرید در دیار اسلام و بیرون از دیار اسلام که گرد بارگاه مشایخ، اولیا، و افراد قدیس میگردند و از آنها میخواهند آنان را کمی به خداوند نزدیک کنند.
و نیز به کسانی بنگر که در اندرون خویش از خشم اولیا، شیوخ و بزرگانی میترسند که بزرگ میدارند. ولی از خشم خداوند نمیترسند. و نیز به کسانی بنگر که اعتقاد دارند کسانی را که بزرگ میدارند از لحاظ سود و زیان، از خداوند به آنها نزدیک ترند! خـواه پادشاه باشند، یا علما، و یا رؤسا!
به نظر شما در این امر، از پرستشگران جاهلی دور شدهاند که خداوند در باره آنها گفته است:
(أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى)
ترجمه:آگاه باشید آیین پاک از آن خدا است و کسانی که به جای او دوستانی برای خود گرفتهاند [به این بهانه که] ما آنها را جز برای اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک گردانند نمیپرستیم.
۲- شرک درخواست میانجی گری از غیر خدا
نزدیک به شرک تقرب و منزلت، شرک طلب میانجی گری از غیر خدا است. چون این شرک در حقیقت امتداد آن است.
عرب در جاهلیت هر دو شرک را با هم انجام میدادند. آنان جاهلیتها را پرستش میکردند تا آنان را به خداوند نزدیک کنند و در همان حال، از آنان درخواست میانجی گری میکردند به خاطر این توهم که حرف آنان نزد خداوند شنیده میشود:
(وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مَا لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ اتُنَبِّئُونَ اللهَ بِمَا لا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلا فِي الْأَرْضِ پاک و والا عَمَّا يُشْرِكُونَ)
ترجمه: و به جای خدا چیزهایی را میپرستند که نه به آنان زبان می رساند و نه به آنان سود میدهد و میگویند اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند بگو آیا خدا را به چیزی که در آسمانها و در زمین نمیداند آگاه میگردانید او پاک و برتر است از آنچه [با وی] شریک میسازند.
(أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ، قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)
ترجمه: آیا غیر از خدا شفاعتگرانی برای خود گرفتهاند بگو آیا هر چند اختیار چیزی را نداشته باشند و نیندیشند.* بگو شفاعت یکسره از آن خدا است فرمانروایی آسمانها و زمین خاص اوست سپس به سوی او باز گردانیده میشوید.
همان گونه که بتها را پرستش کردند که برای آنان نزد خداوند میانجیگری کنند، به ویژه بتهای لات، عُزّی، و منات، فرشتگان را نیز به این اعتبار که بر حسب ادعای باطل آنان دختران خدا هستند، و از این رو، حرف آنان نزد خداوند شنیده میشود، پرستش کردند.
(وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ، لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ، يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ)
ترجمه: و گفتند [خدای] رحمان فرزندی اختیار کرده منزه است او بلکه [فرشتگان] بندگانی ارجمندند.* که در سخن بر او پیشی نمیگیرند و خود به دستور او کار میکنند.* آنچه فراروی آنان و آنچه پشت سرشان است میداند و جز برای کسی که [خدا] رضایت دهد شفاعت نمیکنند و خود از بیم او هراسانند.
ممکن است این تصور برای ما پیش بیاید که این مسئله با پایان یافتن جاهلیت عربی به پایان رسیده است و وجودی ندارد. با این حال، کسی که در زندگی مردم کنونی تأمل کند، نمونههایی از آن را می یابد: در میانجی قرار دادن مردگان، اعم از اولیا و صالحان، در نزد خداوند برای برآورده کردن منافع و راضی شدن از بندگان.
موضوع میانجی گری نیز مانند موضوع تقرب و منزلت، از این توهم ناشی میشود که کسانی وجود دارند که همراه با خدا، مالک برخی از امورند یا توان تأثیر در مشیت و اراده خداوند را دارد. در حالی که این توهم باطل است؛ زیرا خداوند کاملا بی نیاز است و او همهی امور موجود در هستی را تدبیر میکند و بر آنها مسلط و حاکم است و تنها مشیت او نیز در این جهان نافذ است. پس همه خلق بندگان او هستند و نزدیک ترین بنده به او با تقواترین آنها است.
البته این امر نفی نمیکند که شفاعتی در پیشگاه خداوند در روز قیامت وجود دارد که خداوند آن را میپذیرد و قبول میکند. با این حال، این میانجی گیری اولاً به اذن خداوند پاک برای میانجیگر است که میانجیگری کند. در ثانی، خشنودی وی از کسی که برای وی میانجیگری میشود، خداوند متعال فرموده است:
(يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالمَلائِكَةُ صَفاً لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَاباً)
ترجمه: روزی که روح و فرشتگان به صف میایستند و [مردم] سخن نگویند مگر کسی که[خدای] رحمان به او رخصت دهد و سخن راست گوید.
باز هم خداوند متعال فرموده است:
(وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لَمِنِ ارْتَضَى)
ترجمه: و جز برای کسی که [خدا] رضایت دهد شفاعت نمیکنند.
(وَكَمْ مِنْ مَلَكِ فِي السَّمَاوَاتِ لا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى)
ترجمه: و بسا فرشتگانی که در آسمانهایند [و] شفاعتشان به کاری نیاید مگر پس از آنکه خدا به هر که خواهد و خشنود باشد اذن دهد.
۳- شرک اطاعت و پیروی
اصل در عبادت، طاعت است. عبادت خداوند نیز یعنی اطاعت از وی در آنچه به آن امر کرده و از آن نهی نموده است. چون ایمان حقیقی به عظمت و الوهیت خدا، و اینکه او آفریدگار این جهان، مدبر همه امورآن، و مسلط بر همه چیز آن است، به این نتیجه ضروری میانجامد که عبارت است از: اطاعت از این فرمانروا و فریادرس یکتا در ربوبیت و الوهیت بی شریک.
با این حال، کسی که بر گمراهی اصرار می ورزد، تن دادن به امر خداوند را نمی پذیرد، از غیر خدا اطاعت می کند و حرام و حلال و مباح و غیر مباح را از آن «غیر» میگیرد، نمیتواند در اندرون نفس خویش، الوهیت بدون شریک خداوند را پذیرفته باشد؛ حتی اگرادعای آن را بکند!
او در حقیقت غیر خدا را در مقام الوهیت قرار داده و با عبادت به سوی او گرویده است:
یعنی با طاعتی که شایسته بود تنها برای خد باشد نه غیر او.
خداوند در قرآن درباره یهود و نصاری میگوید:
(اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ الله وَالمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهَا وَاحِداً لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ)
ترجمه: اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیت گرفتند با آنکه مامور نبودند جز اینکه خدایی یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست منزه است او از آنچه [با وی] شریک میگردانند.
رسول خدا ﷺ نیز معنای عبادت، و معنای قرار دادن احبار و رهبان به عنوان پروردگاری غیر از خدا در داستان عدی بن حاتم؛ هنگامی که برای مسلمان شدن نزد رسول خدا ﷺ آمد، را به صورت واضح و قاطع تعیین کرده است. عدی قبلاً نصرانی بود.
امام احمد، ترمذی، و ابن جریر، از طرق مختلف از عدی بن حاتم (رض) روایت کردهاند که: وقتی دعوت رسول خدا ﷺ به او رسید، به شام گریخت. او در جاهلیت نصرانی شده بود. خواهرش با گروهی از قوم وی اسیر شدند. سپس رسول خدا ﷺ به خواهر وی ارفاق کرد و او را آزاد کرد. وقتی برادرش نیز برگشت، وی را به اسلام و رفتن نزد رسول خدا ﷺ تشویق نمود.عدی نیز، که رئیس قوم طی بود و پدرش حاتم طایی مشهور به سخاوت بود، به مدینه آمد. مردم در باره آمدن وی سخن گفتند.
نزد رسول خدا ﷺ رفت. در حالی که یک صلیب طلا بر گردن داشت. رسول خدا ﷺ نیز این آیه را میخواند:
(اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ)
اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیت گرفتند.
عدی گفته است: گفتم: آنها احبار و رهبان را نپرستیدهاند. پیامبر گفت: چرا؛ آن احبار و رهبان، برای آنان حرام را بر آنها حلال نمودند، و حلال را بر آنان حرام کردند و آنان نیز ازآنها پیروی کردند. این کار، عبادت آنها برای احبار و رهبان است.
بر این اساس عدی بن حاتم گمان میکرد که عبادت، تنها، رکوع و سجود است و بس.
به همین خاطر، گفت: آنها احبار و رهبان را پرستش نکردهاند! اما رسول خدا ﷺ حقیقت امر را چنانکه خداوند به او آموخته بود، برای وی تبیین نمود. برای او تبیین کرد که طاعت احبار و رهبان در زمینه تعیین حلال و حرام بر اساس امری غیر از آنچه که خداوند نازل کرده است، همان عبادت آنها است و از این رو، شرک به خدا است. چون طاعت در این امور (تعیین حلال و حرام) تنها از آن خداوند است. چون او فرمانرا و فریادرس و معبود حقیقی است. از این رو، گرایش در این امور به غیر خدا، عبادت کسی است که به او گرایش شده است؛ حتی اگر همراه با این گرویدن، نه رکوعی باشد، نه سجودی، و نه قربانی کردنی!! از این فراتر، بازهم عبادت غیر خدا و شرک ورزی به خدا است؛ حتی اگر رکوع و سجود همچنان برای خدا باشد و برای دیگری صورت نگیرد! چون رکوع و سجود برای خدا، و دریافت تعیین حلال و حرام از جانب خدا، با هم یکساناند و مجموع آنها با هم عبارت است از:عبادت. خداوند به بندگان خویش نگفته است که اگر برای من رکوع و سجود کنید، عبادت خود را برای من کامل کرده اید و برای شما اشکالی ندارد که در زمینه تعیین حلال و حرام از غیر من اطاعت کنید. بلکه خداوند به بندگان خود امر کرده است که برای او سجده و رکوع کنند و از حلال و حرامی که بر آنان نازل میشود پیروی نمایند. همچنین به آنان اطلاع داده است که اسلام آنان بدون صورت گرفتن این دو امر باهم به صورت همزمان، انجام نمیشود. طوری که، اگر با این امر یا آن امر به غیر خدا بگروند، حتماً شرک ورزیدهاند.
(لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ)
ترجمه: نه برای خورشید سجده کنید و نه برای ماه و اگر تنها او را میپرستید آن خدایی را سجده کنید که آنها را خلق کرده است.
(اتَّبِعُوا مَا أُنزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ)
ترجمه: آنچه را از جانب پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است پیروی کنید و جز او از معبودان [دیگر] پیروی مکنید چه اندک پند میگیرید.
بر این اساس، سجود برای غیر خدا در آیه اول، عبادت برای خدا را نفی میکند. در آیه دوم نیز عدم پیروی از آنچه که خداوند نازل کرده است، مرادف پیروی از شرکای غیر خدااست.
خداوند همچنین به عنوان نقل از کافران در توجیه شرک خویش میگوید:
(وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ)
ترجمه: و کسانی که شرک ورزیدند گفتند اگر خدا میخواست نه ما و نه پدرانمان هیچ چیزی را غیر از او نمی پرستیدیم و بدون [حکم] او چیزی را حرام نمیشمردیم.
از این رو، آنان شرکی را که در آن افتادهاند، با دو امر همگام و هم زمان مشخص میکنند:
-عبادت به معنای ظاهری آن؛ یعنی رکوع و سجود
– تعیین حلال و حرام بر اساس امری غیر از آنچه خداوند نازل کرده است.
آنان در این باره تلاش میکنند این شرک را با هر دو شاخه آن، این گونه توجیه کنند که این امر به مشیت خداوند بر میگردد. خداوند نیز آنان را در این باره تكذيب میکند، و حجت را بر آنان اقامه میکند که رسولان را برای آنان فرستاده است تا حقیقت اسلام را به آنان برسانند.
(وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ، وَلَقَدْبَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)
ترجمه: و کسانی که شرک ورزیدند گفتند اگر خدا میخواست نه ما و نه پدرانمان هیچ چیزی را غیر از او نمی پرستیدیم و بدون [حکم] او چیزی را حرام نمیشمردیم پیش از آنان [نیز] چنین رفتار کردند ولی آیا جز ابلاغ آشکار بر پیامبران [وظیفه ای] است. * و در حقیقت در میان هر امتی فرستادهای بر انگیختیم [تا بگوید] خدا را بپرستید و از طاغوت [ فریبگر] بپرهیزید.
این نوع شرک است که امروزه در روی زمین عمومیت دارد.
دیار غیر اسلام انواع کفر و شرک را در بر دارد. از بارزترین انواع آن نیز شرک اطاعت در تعیین حلال و حرام بدون امر خداوند، و قرار دادن رَبِّهایی گوناگون غیر خدا است.
در دیار اسلام نیز برخی از اهالی آن، در این شرک افتادهاند و به شریعتی غیر از شریعت خداوند راضی شدهاند. خواه آن شریعتها از شرق آورده شده باشد یا از غرب و نیز هر کس دیگری که پرچمی غیر از پرچم اسلام را برای تجمع یا جهاد برافراشته باشد، اعم از: قوم گرایی، وطن گرایی، سکولاریسم و سایر پرچم های دیگری که خداوند آنها را قبول ندارد.
هم آن دسته و هم این گروه، اربابی را، ولو نامحسوس، قرار میدهند و به جای خدا میپرستند. برای نمونه، کسی که بانگ قوم گرایی یا وطن گرایی را سر میدهد و آن را وسیلهای برای مملکتی قرار میدهد که در آن شریعت خداوند را میپرستند. کسی که این پرچم را برافرازد و کسی که به آن رضا دهد، یکسان اند. چون اولی به نام آن پرچم قوانینی را صادر میکند و بدون امر خدا حلال و حرام را تعیین میکند. دیگری هم آن قوانین را از او دریافت میکند و از وی اطاعت میکند و در دریافت قانون و اطاعت، به (قانون) خدا رجوع نمیکند.
کسی هم که ندای روزه نگرفتن کارگران در ماه رمضان را سر میدهد، به این دلیل که روزه به تولید مادی زیان میزند، در حقیقت تولید مادی را به جای خدا پروردگار قرار داده است. چون در مخالفت با امر خدا از آن اطاعت می کند.
کسی هم که به نام پیشرفت و آزادی بانگ بیرون آمدن زن به صورت بی حجاب و آرایش کرده و همنشینی با مردان نامحرم را سر میدهد، در حقیقت «پیشرفت» و «آزادی» را به جای خدا، به عنوان پروردگاری مورد عبادت قرار داده است. چون به نام آن (پیشرفت و آزادی) اموری را حلال میکند که خدا حرام کرده است و به جای خداوند از آن اطاعت می کند.
کسی نیز که بانگ ابطال شریعت خداوند، یا تغییر دادن الگوها و آرمانهای اسلامی محافظ اخلاق و آبرو را سر میدهد تا در نظر غرب، متحدان غیر عقب مانده به نظر بیاییم، غرب و آداب آن را به جای خداوند پروردگار مورد عبادت قرار داده است؛ حتی اگر آن فرد نماز بخواند، روزه بگیرد، و گمان کند که مسلمان است. چون غرب و رسوم آن درذهن او، سنگین تر از اوامر خدا، و بیش از اوامل الهی شایان پیروی و اطاعت اند!
به این صورت انواع متعددی از شرک طاعت و پیروی را میبینیم که زندگی کنونی مردم را در بر گرفته است. بدون آنکه دریابند که در چه شرکی افتادهاند. در حالی که کتاب خدا و احادیث رسول خدا ﷺ در باره این امر، واضح و قاطعاند که: عبادت یعنی گرفتن همه امور زندگی از خداوند. و همان گونه که امور عبادت را از خداوند دریافت میکنیم، و خداوند پاک و والا را با اموری عبادت میکنیم که از ما خواسته است او را با آنها پرستش کنیم، مانند: نماز، روزه، زکات، و حج، به همین صورت امور حلال و حرام خود، یعنی شریعتی که بر امور زندگی ما اعم از کوچک و بزرگ حکم میکند، را از او دریافت میکنیم. چون خداوند از ما خواسته است که با اجرای شریعت وی، او را عبادت کنیم. همان گونه که از ما خواسته است با نماز، روزه، زکات، و حج او را عبادت کنیم. هر دو، یکسان اند. رو کردن به غیر خدا، در هر دو جنبه را نیز شرک نامیده است و دربارۀ کسانی که این کار را انجام میدهند، گفته است:
(أَمْ هُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ)
ترجمه: آیا برای آنان شریکانی است که در آنچه خدا بدان اجازه نداده برایشان بنیاد آیینی نهادهاند.
به ما نیز امر کرده است که از کسانی که در این شرک افتادهاند، جدا شویم.
(قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)
ترجمه: بگو ای اهل کتاب بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد پس اگر [ازاین پیشنهاد] اعراض کردند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما].
به همین خاطر، سزاوار است که در میان شرک که امروزه در زمین عمومیت یافته است، راه خود را به خوبی نمایان سازیم و بکوشیم که جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک وی نسازیم و ارباب مختلفی را برای خود نگیریم که به جای خداوند برای عبادت، به آنها رو کنیم.
منبع: کتاب بنیادهای ایمان