نویسنده : دکتر یوسف قرضاوی
سؤال: خواهشمند است جواب این سؤال را که به محضرتان عرضه میشود، با شرح و تفصیل بیان فرمائید.
آیا صحیح است که اسلام به سرایت بیماری واگیر اعتقادی ندارد و پیامبرﷺ فرموده است:
(لا عَدوی) «بیماری به دیگری سرایت نمیکند»
و تمام کار در مجرای قضا و قدر الهی میباشد. پس نباید از بیماری واگیر بیم داشت. انتشار چنین افکار و نظریاتی در میان مردم، کسانی را که در بهداشت و درمان یا در امور پیشگیری اشتغال دارند، از کار باز میدارد به ویژه هنگامی که چنین تبلیغاتی از کسانی که به نام رجال دین یعنی افرادی که لباس دینی و الگوی سایر مسلمانان را بر تن دارند، سر زند همانگونه که در این اواخر در خطبه جمعه یکی از مساجد ایـن مطلب را خود شخصاً شنیدم.
ما با وجود معلومات محدودی که از دین اسلام داریم، بر این باوریم که اسلام توجه خاصی به تندرستی دارد و با بیماریها مبارزه میکند و به پیشگیری قبل از بیماری و به معالجه بعد از بیماری اهتمام شایانی مبذول میدارد، و انسان را از بیماری واگیر برحذر میدارد. این است که از جنابعالی خواهش میکنیم با بیان موضعگیری شریعت اسلامی راجع به این گونه مسائل با استناد به دلائـل قـرآنـی و سـنت، امت اسلامی را از موضع اسلام جزاكم الله خیراً درباره بهداشت و تندرستی، آگاه نمایید.
جواب: از بزرگترین آفات اسلام در عصر ما این گونه اشخاص توخالی، جاهل و نادان میباشند که لباس دیانت را بر تن کـردهانـد و تـحـت مـقام واعـظی، خطیبی و مدرسی با نام دین به سخن میپردازند. در حالی که آگاهی آنان منحصر به چند مسأله سطحی یا بعضی منقولات غیر صحیح، یا مقداری معلومات مشـوش، یـا شـماری احادیث موضوع، ضعیف و یا حتی صحیحی است ولی آن را در غیر جای خود به کار میگیرند و یا آن را به صورت بد میفهمند. در نتیجه خود گمراه میشوند و مردمان را هم گمراه میکنند. چنین اشخاصی چه بسا در دل مردم عامی که تشخیص خوب و بد را نمیدهند، جای گیرند و احساسات و عواطف آنان را به خود جلب کنند و مغز آنان را با مبالغه گویی در ترغیب و ترهیب و قصص و داستانها، پر کنند.
واقعیت ایـن است کـه مـوضعگیری اسلام دربـاره تـندرستی، پیشگیری و سلامتی جسم، بینظیر است و هیچ یک از ادیان الهی به پای آن نمیرسد. نظافت در اسلام به عنوان عبادت و تقرب و حتی یکی از واجبات شریعت اسلام میباشد.
أ. کتابهای شریعت اسلام با عنوان «طهارت» یعنی نظافت، آغـاز میشوند و مبحث طهارت، نخستین موضوعی است که زن و مرد مسلمان در یادگیری فقه اسلامی بدان می پردازند و این بدان معناست که همانطور که نماز کلید بهشت است، طهارت و پاکی هم کلید عبادت روزانه، یعنی نماز میباشد. بنابرایـن نـمـاز هـیچ مسلمانی صحیح نیست مگر اینکه خود را از حَدَث اصغر (وضو) و از حـدث اكـبـر (غسل) پاک گرداند. وضو در روز چندین بـار تـکـرار میگردد و انـدامهایی که در معرض انواع آلودگیها، عرق و گرد و خاک قرار میگیرند، شسته خواهند شد.
از جمله شرایط دیگر نماز، نظافت لباس، بدن و جای نماز از آلودگیها است. علاوه بر این قرآن و سنت به نظافت و افراد اهل نظافت توجه خاصی دارد. خداوند متعال میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ﴿۲۲۲﴾[۱]
«خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست میدارد»
و ساکنین مسجد قبا را اینگونه میستاید:
فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ ﴿۱۰۸﴾[۲]
«و در آن مردانیاند که دوست دارند خود را پاک سازند و خدا کسانی را که خـواهـان پاکیاند دوست میدارد.»
پیامبرخداﷺ میفرماید:
«اَلطُّهُورُ شَطرُ الإِيمانِ»
«پاکیزگی نیمه ایمان است»
این حدیث صحیح، و مسلم آن را روایت کرده است و از طبرانی هم روایت شده است که:
(اَلنَّظافَةُ تَدعُو إِلىَ الإِيمانِ و الايمانُ مَعَ صاحِبِه في الجَنَّة)
«پاکیزگی به ایمان رهنمون میشود و ایمان صاحبش را به بهشت خواهد برد».
از این جهت یک اندرز حکیمانهای میان مسلمانان رایج گشته که زبانزد خاص و عام میباشد و چنین سخن حکیمانهای در غیر اسلام شـبیه نـدارد و آن عـبارت «اَلنَّظافَةُ مِنَ الإِيمانِ» تمیزی از ایمان است، میباشد. در بعضی احادیث روایت شده که:
(تَنَظَّفُوا فَإِنَّ الإِسلامَ نَظيفٌ)
«پاکیزه باشید که مبنای اسلام بر پاکیزگی است».
(تَنَظَّفُوا حَتّى تَكُونُوا كَالشّامَةِ بَينَ الأُمَمِ)
«پاکیزه باشید تا در میان امتان دیگر چون ستاره بدرخشید».
پیامبرﷺ به تمیزی و نظافت انسان توجه خاصی دارد از جمله:
۱- انجام غسل بویژه در ایام جمعه که امت بدان دعوت میکند و میفرماید:
(غَسلُ الجُمُعَةِ واجِبٌ عَلى كلِّ مُحتَلِمٍ)[۳]
«غسل جمعه بر هر شخص بالغی واجب است»
(حَقٌ عَلى كلِّ مُسلِمٍ في كُلِّ سَبعَةِ أَيامٍ يُومٌ يَغسِلُ فيه رأسَه وَ جَسَدَهُ)[۴]
«هر مسلمانی باید در فاصله هر هفت روز، روزی را بـرای شستن سر و و اندامش اختصاص دهد».
۲- توجه به تمیزی دهان و دندان: رسول گرامیﷺ مسلمان را بـه مسـواک زدن، بسیار تأکید نموده و فرموده است
(السِّواكُ مِطهَرَةٌ لِلفَمِ مَرضاةٌ لَلَّربِ)[۵]
«مسواک کردن موجب پاکی دهان و رضایت پروردگار است.»
۳- توجه به نظافت مو: پیامبرﷺ میفرماید:
(مَن كانَ لَهُ شَعرٌ فَليُكرِمهُ)[۶]
«هر کس دارای موست باید به نظافت و مراعات آن بپردازد.»
۴- توجه به از بین بردن آنچه بر روی بدن زائد است مانند موهای زیر بغل و زهار، ناخن و…
۵- توجه به نظافت منزل و حیات و جلو خانه. پیامبرﷺ میفرماید: (إِنَّ اللهَ جَميلٌ يُحِبٌ الجَمالَ، طيِّبٌ يُحِبُّ الطَّيِّبَ، نظيفٌ يُحِبُّ النَّظافَةَ، فَنَظِّفوُا أَفِنَيَتكُم وَلاتَشبَّهوا بِاليَهُودِ)[۷]
«خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، خوشبو است و بوی خوش را دوست دارد، پاکیزه است و پاکیزگی را دوست دارد، پس جلو خانههای خویش را پاکیزه داریـد و مـانند یهودان نباشید».
۶- توجه به نظافت و تمیزی راه: شریعت اسلام، هر کسی راه ومعبر مسلمانان را آلوده به کثافات کند و مردم را از آن متنفر و رویگردان گرداند، مورد تهدید قرار داده است.
ب. شریعت اسلام، مسلمانان را از بعضی اعمال و رفتاری که بعضی از افـراد نادان بدون توجه به نتایج آن انجام میدهند به شدت برحذر میدارد و آن رفتارها علاوه بر آنکه مورد تنفر ذوق سلیم و به دور از ویژگیهای یک انسان متمدن و آراسته میباشند، به عنوان منبع سرایت خطرها و زشتیها در جامعه تلقی میگردد. از جمله این اعمال، ادرار در آب و بویژه آب راکد است…. ادرار در حمام… قضای حاجت در سایه، یا در مسیر عبور و یا در سرچشمه های آب میباشد. پیامبرﷺ نیز ایـن سـه مورد را به عنوان «المَلاعِنُ الثَلاث» نام برده است؛ زیرا چنین اعمالی از هر کسی که سر زند، مورد نفرین خدا، ملائکه و افراد صالح قرار میگیرد.
ج. شریعت اسلام، مسلمانان را به کار، فعالیت، تحرک و کوشش ترغیب میکند و آنان را از سستی، تنبلي و سكون بـرحـذر، میدارد. همچنین امت اسلامی را به ورزش و پرورش اندام بوسیله شنا، تیراندازی، اسب سواری و سایر ورزشهای دیگر، دعوت میکند و حتی از جمله حقوق فرزندان بر والدین این است که والدیـن بـاید اینگونه ورزشها را به آنها یاد بدهند. علاوه بر این اسلام به خاطر ترغیب و تشـويق مسلمانان در مورد ورزش، مسابقه و تیراندازی را تشـريع نموده است، جایی که شخص پیامبر در مسابقه اسب سواری شرکت نمود و به برنده، جایزه عـطـا فـرمود. همچنین آن حضرت مسابقه دو میدانی و امثال آن را تشریع و برای آن قـانون وضع و نموده است.
د. علاوه بر این اسلام به مساله تندرستی و صحت بدن توجه خاصی دارد و در همین راستا مسکرات و مواد مخدر را تحت هر نام و عنوانی که باشد، حرام نموده و به شدت مانع استعمال آنها میباشد و برای استعمال کننده آن، مجازات کیفری قرار داده است تا جایی که هر کسی تحت هر عنوانی در آن شرکت داشته باشد، مستوجب جرم و گناه خواهد بود به طوری که در رابطه با شراب، ۱۰ نفر و یا ۱۰ صنف مورد لعن و نفرین قرار گرفتهاند.
هـ. از جمله موارد توجه اسلام به صحت بدن این است که نسبت به کسانی که به دلیل تدین و یا خست، حلال خدا را بر خود حرام میگردانند به شدت مخالفت نموده و فرموده است.
(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ)[۸]
«بگو ای پیامبر! زیورهایی را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و نیز روزیهای پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده است؟»
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا)[۹]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! چیزهای پاکیزهای را که خدا برای استفاده شـمـا حـلال کرده، حرام مشمارید و از حد مگذرید».
و در مقابل آن، شارع مقدس، اسراف در طعام و شراب را به خاطر خوف در زیان جسمانی نهی نموده و فرموده است:
(وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ)[۱۰]
«و بخورید و بیاشامید ولی زیاده روی نکنید که او «خـداونـد» اسـرافـكـاران را دوست نمیدارد».
والبته که در همه چیز، دین اعتدال و میانه روی است.
و. از سوی دیگر شریعت اسلام، ستم بر بدن و واردن آوردن تکلیف بیش از حد بر آن، از طریق کار و بیداری زیاد و گرسنگی اگر چه به منظور عبادت خداوند متعال هم باشد را حرام گردانیده است تا جایی که پیامبر گرامی هنگامی کـه شـنید یکی از یاران او خواست همیشه شب زنده داری کند و دیگری خواست که تمام عمرش روزه دار باشد و هیچ روزی را افطار ننماید و سومی خواست از زنان دوری گزیند و تن به ازدواج ندهد پیامبرﷺ به آنان اعتراض نمود و خطاب به آنان فرمود:
(أنَا أَعلَمُكُم بِاللهِ وِ أَخشاكُم لَهُ وَلكِنّي أَقُومُ وَ أَنامُ وَ أَصُومُ وَ أُفطِرُ وَ أَتَزَوَّجُ النِّساءَ فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتی فَلَيسَ مِنِّى)
«من از شما نسبت به خداوند داناتر و ترسناک ترم و من گاهی شب را بـه قیام و شب زنده داری به سر میبرم و گاه میخوابم و بعضی روزها روزه میگیرم و بعضی را افطار مینمایم و با زنان ازدواج میکنم و هر کسی از سنت و شیوه رفتار من روگردان شود، جزو امت من نیست».
همانگونه که پیامبرﷺ بر عثمان بن مظعون و عبدالله بن عمر و دیگران به خاطر افراط و غلو آنان در تعبد، اعتراض نمود و به آنـان یـادآوری نمود کـه بـدن، خانواده وجامعه بر آنان حق و وظیفهای دارد.
ز. از جمله توجهات اسلام در رابطه با حقوق جسم و بدن این است که هر گاه در ادای واجبات و عمل به عزیمتها موجب اذیت و آزار جسم گردد، مانند اینکه سبب بیماری شخص گردد، یا بیماری او را طولانی کند. یا شـفای بیماریش را بـه تأخـر اندازد و یا منجر به نوعی مشقت و سختی بیش از حد گردد، در ایـن هـنگـام شـارع مقدس «رخصت» را تشریع فرمودهاند و در این صورت (مثلا”) وضـو را ترک و به تیمم روی می آوریم. و اقامه نماز را به جای حالت ایستاده با حالت نشسته و یا پهلو انجام میدهیم و از حق افطار (روزه نگرفتن) در رمضان برخوردار میشویم و سایر تخفیفهای دیگری بعضی با بدل و بعضی بدون بدل انجام میگیرد تا آنجا که در نظر عموم مسلمانان مقرر گردیده که: صحت ابدان بر صحت ادیان مقدم میباشد.
ح. اسلام همانگونه که به صحت و تندرستی توجه دارد، به مسائل پزشکی اعم از بهداشتی و درمانی نیز توجه دارد اگر چه اهتمام اسلام به مسائل پیشگیری (بهداشتی) بیشتر از درمان میباشد و برای ما کاملا روشن است که یک درهم پیشگیری از یک خروار دارو بهتر است احادیثی از پیامبر خدا روایت شده که بعضی داروهـا را برای بعضی بیماریها توصیف مینمایند و بعضی از عالمان اسلامی به گمان ایـن کـه تمام آنها جزئی از دین و وحی پروردگار میباشد تـوجـه خـاصـی بـدانهـا مـبذول داشته اند، ولی حقیقت این است که بعضی از آنها از دستاوردهای تجربیات محیط و ثمرات آن میباشند و متناسب با زمان و مکان بودهاند و بعضی از آن داروها متناسب با محیط معینی، از جمله گرمسیری با آب و هوا و شرایــط خـاص خـود مـانند محیط بیابانی اعراب میباشد و نمیتوان آن داروها را برای همه مردم در هـر میحطی که باشند تجویز کرد. همانگونه که پژوهشگر اسلام ابـن قـيـم رحـمـه الـلـه بـدان اشـاره مینماید.
به علاوه قسمت مهمی از پزشکی در اسلام از نظر بسیاری از مردم حتی از نظر کسانی که به طب نبوی و یا طب اسلامی توجه دارند، به فراموشی سپرده شده است و آن جنبه ارشاد است و توجیهاتی است که مربوط به وظیفه دینی و وظیفه پیامبرﷺ است. ادیان وثنی و تحریف شده، عقاید فاسد و خرافات باطلی را در روان و اندیشه مردم رواج دادند که مانع رشد طب صحیح و واقعی شدند و مردم را از دستیابی به معالجه صحيح بازداشتند. هنگامی که پیامبر اسلام مبعوث گردید، این گونه اوهام و خرافات را طرد و رد نمود و به تصحیح اغلاط و اشتباهات پرداخت و اصول و قواعد جاویدانی را وضع نمود که در حقیقت به عنوان زیربنای طبابت علمی سالم، بـرای بشریت به شمار میآید. که از جمله اصول و قواعد طب محمدی، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- اعتراف به ارزش جسم و حق آن بر صاحبش: به طوری که مردم نخستین بار در فضای دینی شنیدند که:
(اَنَّ لِبَدَنِكَ عَلَیکَ حَقّاً)
«بدنت بر تو حقی دارد»
از جمله حقوق بدن بر صاحبش این است که هرگاه بدن گرسنه شود صاحبش باید به آن غذا بدهد و هر گاه خسته شود، به آن آرامش دهد و هرگاه آلوده به کثافات گردد، آن را پاک و تمیز گرداند و هرگاه بیمار گردد، آن را مداوا نماید. ادای چنین حقی واجب میباشد و از نظر اسلام جایز نیست که به باد فراموشی سپرده شود و به حساب حقوق دیگری، اگر چه حقوق خداوند هم باشد، در آن اهمال و کم کاری یا سستی و بیتوجهی بشود.
۲- حل مسأله ایمان به قدر؛ که بعضی افراد متدین آن را مخالف مداوا و معالجه میپندارند و معتقدند در برابر بلاها باید صبر کرد و تن به قضا داد.
امام احمد، ابن ماجه و ترمذی از ابی خزامه روایت میکنند که:
قُلتُ يا رَسُولَ اللهِ أرأَيتَ رُقیً نَستَرقِيها و دَواءً نَتَداوى بِها و تُقاةً نَتَّقِيها فَهَل تَرُدُّ مِن قَدَرِ اللهِ شَيئاً؟ قالَ هِیَ مِن قَدَرِ اللهِ
«گفتم: ای پیامبر خدا! آیا دعاهایی که ما برای طلب شفا به کار میبریم «رقیه» و دارویی که خود را بدان معالجه میکنیم و سپر و وقایهای که خود را از دشمن محفوظ میداریم، چیزی از قدر خداوند متعال را رد میکنند؟ پیامبرﷺ فرمود: آنها هم قدر خدا هستند یعنی خداوند متعال اسباب و مسببات را تقدیر نموده و مسببات را بـه اسباب خود ربط داده است.
همچنین در مسند وارد شده که دستهای از عربهای بادیه نشین نزد پیامبر خدا آمدند و گفتند: ای رسول خدا! آیا ما میتوانیم خـود را با دارو مداوا کنیم؟ پیامبرﷺ فرمود: بلی، زیرا خداوند متعال هـیچ دردی را قـرار نـداده مگر اینکه برای آن شفایی (دارویی) وضع نموده است و این یک جواب قاطع میباشد که همان طور که بیان شد خود خداوند متعال اسباب و مسببات را تقدیر نموده است و دفع قدر با قدر از جمله سنتهای الهی در میان مخلوقات است که قدر گرسنگی را با قدر غذا، و قدر تشنگی را با قدر نوشیدن آب، و قدر درد را با قدر دارو، دفع میکنیم و همه اینها قدر خداوند متعال میباشند، زیرا حضرتﷺ شخصاً به مـداوای خـود میپرداخت و به هر کدام از اهل بیت و یا اصحابش کـه بـه درد و یا بیماریی مبتلا میشدند، دستور معالجه و مداوا میداد.
در صحیح از حدیث جابر روایت شده که پیامبرﷺ پزشکی را نزد ابی بن کعب فرستاد تا او را مداوا نماید.
هنگامی که عمر ابن خطاب قصد کرد که به شام برود. قبل از ورود به آنجا اطلاع حاصل کرد که در آنجا بیماری طاعون شایع شده است. راجع به بازگشت با یارانش به مشورت نشست. نظر کلی به برگشتن استقرار یافت تا خود و همسفرانش را از مظان خطر دور دارد. ابوعبیده گفت: امیرالمؤمنین! ما از قدر خدا فرار میکنیم؟ عمر گفت: اباعبیده دوست داشتم، غیر تو این را میگفت، بلی (نَفِرُّ مِن قَدَرِ اللهِ الى قَدَرِ اللهِ) «ما از قدر خدا به سوی قدر خدا فرار میکنیم» آیا اگر دو وادی باشند یکی سبز و خـرم و دیگری خشک و بیگیاه، اگر ما حیوان خود را در وادی سرسبز و خرم بچرانیم، آیا قدر خدا را انجام ندادهایم؟
۳- پیامبر خداﷺ به مسلمانان دستور داده که خود را از بیماریهای واگیر دور دارند از خود در برابر بیماریهای فراگیری نظیر طاعون و امثال آن پیشگیری نمایند تا جایی که حتی حضرت چنان در این مورد دایره پیشگیری را وسعت داده که چهارپایان را هم در بر میگیرد. به طوری که میفرماید:
(لا يوُرِدَنَّ مُمَرِّضٌ على مُصِحٍّ)[۱۱]
«هنگام آب دادن، شتر بیمار و گر با شتر سالم مخلوط نگردد».
در صحیح مسلم روایت شده که در وفد ثقیف (که برای بیعت خدمت پیامبر خداﷺ آمدند) یک مرد جذامی بود پیامبرﷺ کسی را به سوی او فرستاد که به او بگوید: مـا بـا او بیعت کـردیـم و برگردد. همچنین از ابـن مـاجه روایت شـده کـه پیامبرﷺ میفرماید:
(لا تُديمُوا النَّظَرَ الى المَجذُومِين)
«به اشخاص جذامی زیاد نگاه نکنید»
همچنین از پیامبرﷺ روایت شده است که:
(كَلِّمَ المَجذُومَ وَ بَینَکَ وَ بَینَهُ قَدَرُ رِمحٍ اَورِمَحَينِ)
«هنگام سخن گفتن با مجذوم فاصله میان شما و ایشان به اندازه یک نیزه و یا دو نیزه باشد».
پیامبرﷺ درباره طاعون (که یک بیماری عمومی است) میفرماید:
(إِذا سَمِعتُم به بِاَرضٍ فَلا تَدخُلوا عَلَيه و اذا وَقَعَ بِارضٍ وَ أَنتُم بِها فَلا تُخرِجوُا مِنها فِراراً مِنه)
«هرگاه شنیدید که بیماری طاعون در سرزمینی شیوع پیدا کرده است وارد آن سرزمین نشوید و اگر در سرزمینی بودید که طاعون آنجا را گرفت به خاطر فرار از آن سرزمین خارج نشوید».
این حدیث بر مسأله طاعون تمرکز دارد، ولی حدیث، (لاعَدوی) واگیری در اسلام نیست، صحیح است و بخاری آن را روایت کرده است، ولی معنی آن چـنین است: بیماریها در ذات و طبیعت خود مسری و واگیر نیستند همانگونه که جاهلیت بدان معتقد بود، بلکه واگیر بودن و سرایت کردن آن بر حسب تقدیر خداوند متعال و مبنای سنن هستی میباشد.
۴- روان پزشکی را ارج بنهید و به طبابتی که بر مبنای مشاهده، تجربه، آزمایش و اسباب و مسببات است گرامی دارید ولی آنچه از جانب بت پرستان و اعراب جاهلی و دیگران حتی اهل کتاب شایع و رایج گشته که به علل و اسباب ظاهری و بـه سـنن موجود در هستی توجهی نمیکنند و اسباب خفی و نیروهای مجهول و نامرئی از قبیل افسونها و دعاهای مکتوب غير مفهوم و شعوذههایی را که ساحران و دجالان آن را تبلیغ و ترویج نمودهاند باطل و خرافی پندارید.
امام احمد از زینب زن (عبدالله بن مسعود) روایت میکند که میگفت: هرگاه عبدالله از بیرون به منزل میآمد و به در منزل میرسید، سرفهای میزد مبادا ناگهانی بر ما وارد شود و به چیز ناخوشایندی برخورد کند. همچنین میگوید: روزی عبداللـه آمد و سرفهای زد. در آن موقع پیر زنی نزد من بود که برایم افسون انجام میداد، ایشان را زیر تخت مخفی نمودم و عبدالله وارد شد و کنار من نشست رشتهای در گردن من دید. گفت: این رشته چیست؟ گفتم افسونی است که برایم انجام شده است. فوراً آن را کشید و پاره کرد و گفت: خانواده عبدالله نیازی ندارد که برای خدا شریکی قرار دهند. از پیامبر خدا شنیدهام که میفرمود:
(إِنَّ الرُّقى وَ التَّمائِمَ وَ التَولَةَ شِرکٌ)[۱۲]
«تعویذ بستن، افسون و طلسم کردن شرک است».
زن عبدالله میگوید: گفتم: چرا اینگونه میگویی من هر وقت چشمهایم در اثر چشم بد، مرا ناراحت میکرد نزد فلان یهودی میرفتم و برایم افسون «رقیه» انجام میداد و خوب میشدم. ابن مسعود به زنش گفت این کار شیطان است که هرگاه از او پیروی میکردی و به افسون میپرداختی شما را ترک میکرد و اگر با آن مخالفت میکردی انگشتش را به چشمانت فرو میکرده تا به درد آید. اگر به جای این افسون، کاری میکردی که رسول خدا میکرد برای شما کافی و خیلی بهتر میبود آن وقت این دعا را میخواندی
(أَذهِبِ الَبأسَ رَبَّ الناسِ إِشفِ أَنتَ الشّافِی لا شِفاءَ إِلاّ شِفاءُكَ شفاءً لا يُغادِرُ سُقماً)[۱۳]
«ای پروردگار انسانها! ناراحتی را از بین ببر شفا ده که شفا دهنده تنها تویی هیچ شفایی جز شفای تو نیست شفایی ده که هیچ ناراحتی بعد از آن باقی نماند».
همچنین از عیسی بن حمزه روایت شده که میگوید: نزد عبدالله بن حکیم به خاطر بیماریی که داشت رفتم. یکی از حاضرین به او گفت: چرا چیزی بـه خـودت نمیبندی (طلسمی خرمهرهای و یا…) عبدالله گفت: چیزی را به خود ببندم. در حالی که پیامبر خداﷺ میفرماید:
(مَن عَلَّقَ شَيئاً وُكِّلَ إِلَيهِ)[۱۴]
«کسی که برای دفع بلا چیزی به خود بندد خداوند او را به حال خود رها میکند».
از عقبه بن عامر روایت شده که پیامبرﷺ میفرماید:
(مَن عَلَّقَ تميمةً فَقَد أَشَرَك)[۱۵]
«: کسی که طلسم ببندد برای خدا شریک قائل شده است.»
در روایت دیگری اینگونه بیان شده است که:
(مَن عَلَّقَ تميمةً فَلا أَتَمَّ اللهُ لَهُ وَ مَن عَلَّقَ وَدَعَةً فَلا وَدَّعَ اللهُ لَهُ)[۱۶]
«کسی که خرمهرهای به خود بندد تا از چشم بد محفوظ بماند، خدا محفوظش ندارد و کسی که طلسمی به خود بندد خدا کارش را آسان نکند». (وَدَّعَ، گوش ماهی یا نوعی از صدف است که برای محافظت به گردن میآویزند)
پیامبرﷺ یک اصل و قاعده کلی را به عنوان قانون و تشریع وضع نموده تا راه را بر مدعیان طبابت که در واقع طبیب نیستند، ببندد. آنجا که میفرماید:
(مَن تَطَبَّبَ وَ لَم يُعرَف مِنهُ طِبٌّ فَهُوَ ضامِنٌ)[۱۷]
«هر کسی بدون علم و آگاهی به طبابت کسی بپردازد، ضامن است».
در مورد مسأله رقیه (دعا، تعویذ و آنچه که برای حصول امری یا به جهت حفظ و نگهداری خود به کار برند) نیز باید گفت که این امر دعا و زاری به سوی خداوند است و دارو نیست. پیامبرﷺ داروها را بر حسب زمان و مکان خود به سه مورد منحصر کرده است و میفرماید:
(الشَّفاءُ في ثَلاثٍ شَرَبةُ عَسَلٍ وَ شَرَطةُ مُحجَمٍ وَكَيَّةٌ بِنارٍ)[۱۸]
شفای دردها در یکی از این سه مورد است: ۱- خوردن عسل ۲- نشتر زدن و حجامت انجام دادن ۳- داغ کردن و سوزاندن محل درد»
دیده میشود که پیامبرﷺ رقیه و تعویذ و امثال آن را به عنوان شفا و یا دارو به شمار نیاورده است.
۵- فتح باب امید هم برای پزشکان و هم برای بیماران نسبت به شـفا و معالجه هرگونه بیماری؛ اعم از اینکه آن بیماری طولانی، پیوسته و یأس قطعی بر آن حکمفرما باشد که امروزه بدان بیماری علاج ناپذیر میگویند، یـا خیر. بخاری از ابوهریره روایت میکند که پیامبر خداﷺ میفرماید:
(ما أَنزَلَ اللهُ داءً إِلاّ أَنزَلَ لَهُ شِفاءً)
«خداوند هیچ دردی را نازل نکرده مگر اینکه داروی آن را هم نازل فرموده است».
مسلم و احمد از جابر روایت میکنند که پیامبرﷺ میفرماید:
(لِكُّلِ داءٍ دَوُاءٌ فَإِذا أَصابَ الدَواءُ الداءَ بَرِىءَ بِإذنِ اللهِ تعالى)
هر دردی را دارویی است هر گاه دارو به درد اصابت نماید آن درد بـه اذن خـدا شـفا مییابد».
احمد روایت میکنند که پیامبرﷺ میفرماید:
(إِنَّ اللهَ لَم يَنزِل داءً إِلاّ أَنزَلَ لَهُ شِفاءً عَلِمَهُ مِن عَلِمَهُ وَ جَهِلَهُ مِن جَهِلَه)
خداوند دردی را پدید نیاورده جز این که دارویی برای آن فرستاده هر که آن را بـدانـد بداند و هرکه آن را نداند، نداند».
شوکانی میگوید: اینگونه روایات دال بر این است که مداوا و معالجه برای بیمار هیچ گونه اشکالی ندارد؛ اگر چه پزشکان آن درد را لاعلاج بدانند و در مقابل آن عاجز و ناتوان باشند.
ابن قیم در زادالمعاد میگوید: فرموده رسول خدا که میفرماید:
(لِكُلَّ داءٍ دواءٌ)
«هر دردی دارویی دارد».
خود تقویت و نیرویی است هم برای بیمار و هم برای پزشک که آنان را تشویق مینماید به اینکه به دنبال داروی آن درد و کشـف آن بـاشند؛ چـرا کـه هـرگاه بیمار احساس کند که درد او دارویی دارد، قلب او امیدوار میشود و حرارت ناامیدی بر او سرد خواهد شد و باب امیدواری را بر وی میگشاید و در تقویت نفس، حـرارت غریزه برانگیخته میشود و آن سبب نیروی ارواح جـوهری، روانی و طبیعی موجودات میگردد. لذا وقتی که این روحها تقویت یابند، نیرویی که حامل آنهاست قوی میگردد و در نتیجه آن نیروی روحی بر بیماری غالب و آن را از بین خواهد برد، به همین ترتیب اگر پزشک نیز بداند که این بیماری دارویی دارد، طلب و کشـف آن دارو بر او هموار خواهد بود. بیماریهای جسمانی هـمانند بیماریهای دلهـاست و خداوند هیچ بیماری را برای قلب قرار نداده جز اینکه ضد آن را به عنوان شفا و دارو برای آن قرار داده است. اگر بیمار به آن نسخه شفا، آگاه شد و آن را به کار بست و با درد قلبش مصادف گردید به اذن خداوند متعال بهبود خواهد گردید.[۱۹]
۶- توجه خاص اسلام به صحت و تندرستی روانی؛ تا جایی که میفرماید:
(فَأَنتَ بِالنَّفسِ لا بَالجِسمِ إِنسانٌ)
«انسان بودن تو با روان است نه با جسم»
و شکی نیست که دو جنبه روانی و جسمانی تأثیر متقابل با هم دارند و قوت و ضعف، صحت و سقم و اعتدال و انحراف هـر کـدام بـر دیگری تأثیر میگذارد و متخصصان روانی و پزشکان جسمانی این امر را به اثبات رساندهاند.[۲۰] گذشتگان گفتهاند: عقل سالم در بدن سالم است و «برنارد شو» پا را فراتر گذاشته و میگوید: بلکه جسم سالم در عقل سالم است.
پیامبر خداﷺ به نیروی روحی و روانی بدن، اشاره مینمایند مثلاً وقتی که مشغول ساختن مسجد میبودند و هر کدام از اصحاب یکی یکی سنگ را به دوش میگرفتند و میآوردند، ولی عمار دوتا دوتا سنگ میآورد در این هنگام پیامبرﷺ فرمود:
(إِنّ عَماراً مُلِيءَ ايماناً مِن قَرنِهِ الى قَدَمِهِ)
«ایمان سراپای عمار را فرا گرفته است».
بار دیگر باز حضرتﷺ به این مضمون اشاره مینمایند. آنجا که اصحاب را از روزه گرفتن متوالی منع مینمود و آنان میگفتند: ما را از روزه گرفتن متوالی منع مینمایی و خود آن را انجام میدهی؟ حضرتﷺ فرمود:
(وأيُّكُم مِثلى إِنِّى أَبِيتُ يُطعِمُنی رَبِّی وَ یُسقِینی)[۲۱]
«کدام یک از شما مانند من است، پروردگارم به من آب و غذا میدهد». (منظور نیروی معنوی ایمان است) چه کسی در نیروی معنوی همچون پیامبر است تا آنچه را ایشان تحمل دارند آنان هم تحمل نمایند؟
انسان مؤمن از لحاظ روحی و روانی از قویترین انسانهاست که ایمان، قلب او را پر از آرامش، اطمینان، رضا، امید و محبت میکند و روان او را از آلودگیهای حقد، حسد، بعض، کینه و بیماری کشنده قلبی پاک میگرداند. اگر گفته شده «حسد نیکیها را میخورد همانگونه که آتش هیزم را میخورد»، در واقع حسد بیشتر از آن را میخورد یعنی صحت و اعصاب انسان را میخورد. چه نیکو گفتهاند:
(لِلهِ دَرُّ الحَسَدِ ما أَعدَلَهُ بَدَأَ بِصاحِبِه فَقَتَلَه)
«عدالت حسد چه نیکوست از صاحبش شروع میکند و او را میکشد»
و باز گفتهاند:
(اِصبِر عَلى كَيدِ الحَسُودِ فَاِنَّ صَبرَکَ قاتِلُه النّارُ تَأكُلُ نَفسَها إِن لَم تَجِد ما تَأكُلُهُ)
«بر کید حسود صبر داشته باش که صبر تو او را میکشد. آتش اگر چیزی را نیابد که آن را بسوزاند، خودش را آتش میزند».
در حدیث هم روایت شده است که:
(دَبَّ اِلَيكُم داءُ الأُمَمِ مِن قَبلِكُم: الحَسَدُ وَ البَغضاءُ، وَ البَغضاءُ هِيَ الحالِقَةُ)
«بیماری امتهای قبل در شما نفوذ کرده است و آن حسد و دشمنی است، زیرا دشمنی و بغض، درد کشندهای است».
بدون شک حسـد یک درد اجتماعی و روانی است عـلاوه بر آن یک درد جسمانی هم به شمار میآید.
اینها اصول و قواعد جاویدانی است که بر مبنای آنها اسلام پی ریزی شده است و پیامبر خداﷺ به تحکیم و تثبیت آنها اهتمام میورزید و اگر آن قواعد و اصول مراعات شود و در زندگی بـه اجـرا در بیایند، نسلهایی از نیرومندان و تندرست پرورش مییابند که دین و دنیای امت بدانها پیروز میگردد.
[۱] بقره/ ۲۲۲.
[۲] توبه/ ۱۰۸.
[۳] مالک، احمد، ابوداود، نسائی، ابن ماجه این حدیث را از ابوسیعد خدری روایت کردهاند.
[۴] متفق علیه از ابوهریره.
[۵] احمد از ابوبکر و شافعی در مسند خود و باز احمد، نسائی، ابن حبان، حـاكـم و بیهقی از عایشه ایـن حدیث را روایت کردهاند و باز ابن ماجه از ابی امامة الباهلی آن را روایت نموده و بخاری با صیغه تأکید آن را بیان داشته است.
[۶] ابوداود از ابوهریره روایت کرده است
[۷] مسلم از حدیث ابن مسعود این حدیث را روایت کرده است
[۸] اعراف / ۳۲.
[۹] مائده / ۸۷.
[۱۰] اعراف / ۳۱.
[۱۱] بخاری به روایت از ابوهریره.
[۱۲] احمد و ابویعلی با سند جید آن را روایت کردهاند و حاکم گفته که این روایت، حدیث صحیحی است.
[۱۳] به روایت ابن ماجه، ابوداود و حاکم.
[۱۴] ترمذی.
[۱۵] تمیمه، خرمهره یا طلسمی که به گردن آویزان کنند برای دفع بلا و چشم زخم.
[۱۶] به روایت ابوداود، نسائی، ابن ماجه و حاکم.
[۱۷] به روایت بخاری از حدیث ابن عباس.
[۱۸] متفق عليه.
[۱۹] زادالمعاد: ج ۳ ص ۶۹.
[۲۰] ر.ک به: «شفاء النفس» از سلسله کتابهای «اقرأ».
[۲۱] به روایت بخاری.