نویسنده: ابراهیم کامران پور
الهامات فطری به ما میگویند: مرگ پایان زندگی نیست، این الهامات منحصر به ما نیست، تمام اقوام حتّی انسانهای نخستین که قبل از تاریخ میزیستهاند به گواهی مدارک موجود به طرز جالبی به آن ایمان داشتهاند.
میگویند: پیوسته از اعماق آسمانها، از درون کهکشانها، امواج مرموزی – شبیه امواج رادیویی – پخش میشود که روی دستگاههای گیرنده قوی اثر میگذارد. هیچ کس نمیداند این امواج از کجا مخابره می شود و سرچشمه اصلی آن از کجاست؟ آیا تمدنهایی به مراتب پیشرفته تر از تمدن زمینیان در ماورای منظومه شمسی ما وجود دارد که صاحبان آنها به وسیله این امواج پیامهایی به جهانیان مخابره میکنند؟ و یا سرچشمه دیگری دارد؟ نمی دانیم. عجیبتر این که از اعماق وجود ما، از درون جان ما، نیز پیام های مرموزی مرتباً به ما میرسد که سرچشمه آن نیز ناشناخته است و به ناچار نام “فطرت” یا “نهاد” بر آن میگذاریم، همین قدر میدانیم الهامات مختلفی به ما میشود، بر سر دوراهیها خطوط اصلی را به ما نشان میدهند و این الهامات به طرز مرموزی از درون ما میجوشد.
مثلاً: یک حادثه ناگهانی در نزدیک ما یا در دورترین نقطه جهان رخ میدهد، همین نیروی مرموز درونی؛ ما را به دنبال کسب خبر میفرستد و بدون این که خودمان بدانیم چرا و به چه علت ایــن همــه اشتیاق به دیدن و شنیدن ماجرای حادثهای که معلوم نیست ارتباطی به ما داشته باشد داریم، نیروهای خود را در این راه به کار میاندازیم و تا نفهمیم چه بوده آرام نمیگیریم. این حالت از نخستین لحظات عمر همراه ماست و تا آخر عمر هم از ما جدا نمیشود. بعد می بینیم نام آن را “حس کنجکاوی” گذارده اند و میگویند جزء فطرت و نهاد آدمی است. نظیر این غرایز و الهامات فطری فراوان است، ولی هیچ کس نمیتواند توضیح بیشتری درباره سرچشمه این الهامات فطری در اختیار ما بگذارد، اما به هر حال در اصل وجود آنها و نقش آنها در راهنمایی تکوینی ما تردیدی نیست. ایمان به زندگی پس از مرگ از جمله همین “الهامات فطری” است.
شواهد تاریخی فراوانی در دست داریم که بشر در طول تاریخ خود بلکه در دوران قبل از تاریخ نیز به زندگی پس از مرگ ایمان راسخ داشته و آثار مختلفی که از انسانهای پیشین به یادگار مانده و چگونگی ساختمان قبرهای آنان و اشیایی که همراه مردگان به خاک میسپردند همه گواه بر این موضوع است که انسان مسئله زندگی پس از مرگ را طبق یک الهام درونی دریافته؛ زیرا باور نمیتوان کرد مسئلهای فطری نباشد و بتواند با این استحکام، خود را در تمام طول تاریخ و پیش از آن تا دورترین زمانهایی که امروز شعاع کم رنگی از آن در ذهن و فکر ما تابیده است حفظ کند. این گونه مسائل ریشه دار که هرگز از بشر جدا نمی شود حتماً یک هسته غریزی و فطری دارند و به همین دلیل، همیشگی و جاودانی خواهند بود. “ساموئیل کینگ” جامعه شناس معروف، تصریح میکند که: “اسلاف انسان امروزی – که آثار آنها در حفریات به دست آمده – یعنی؛ “نئاندرتالها” دارای مذهب بودهاند، به دلیل این که مردههای خود را به وضع مخصوصی به خاک میسپردند و ابزار کارشان را کنارشان مینهادند و بدین طریق عقیده خود را به وجود دنیای دیگر به ثبوت میرساندند. “
میدانیم انسانهای “نئاندرتال” دهها هزار سال قبل میزیستهاند، به هنگامی که هنوز نه خط اختراع شده بود و نه تاریخ بشر آغاز گشته بود. درست است که در زندگی پس از مرگ – هر چه باشد – ابزار زندگی فعلی به کار نمیآید، اما منظور این است که این اعمال گواه بر ایمان اسلاف انسان امروزی به زندگی پس از مرگ است. نخستین خط ابتدایی پا به مرحله وجود میگذارد و انسان میتواند شرح سرگذشت خود را برای آیندگان در دل تاریخ بنویسد و ثبت نماید، در این جا از همه پیشگام تر، مردم مصر هستند که به گفته مورخ معروف “آلبرماله” (در میان تواریخی که از ملل دنیا در دست داریم تاریخ ملت مصر از همه قدیمی تر میباشد، زیرا وقایعی را ذکر میکند که در زمانی دورتر از پنج هزار سال پیش واقع شده است.)
تاریخ کهن مصر نشان میدهد که مردم آن سامان عقیده محکمی به زندگی پس از مرگ داشته و برای آن تشریفات زیادی قائل بودهاند، گرچه آن را – مانند بسیاری از اقوام دیگر- با خرافاتی آمیخته بودند. مورخ نامبرده در این جا بحث جالبی دارد که نقل آن از جهاتی مفید است، او مینویسد: (مردم مصر بر این عقیده بودند که روح مرده از قبر مفارقت کرده و در محضر خداوند بزرگ “آزیریس” حضورمییابد…. هنگامی که او را به محضر “احکم الحاکمین آزیریس” رهبری مینمایند قلب او را در میزان حقیقت میسنجند، روحی که از حساب پاک بیرون آید، رهسپار مزرعه [ و باغی] میشود که حد برکتش در تصور نگنجد… آنها در کنار اموات نامهای میگذاشتند که در سفر به آن دنیا راهنمای آنها باشد این نامه عجیب و جالب جملههایی را در برداشت که مرده باید در محضر خداوند بزرگ [آزیریس] بگوید تا ذمهاش بری گردد و پاک شود، به این ترتیب: بزرگی به تو میارزد ای خداوند عالی مقام و ای خداوند راستی و عدالت! مـن در برابر مردم پیرامون تقلب نگشتهام… هیچ بیوه زنی را نیازردهام و در محکمهای دروغ نگفتهام، به نیرنگ و تزویر آلوده نشدهام، به کارگر بیش از آن چه بتواند در یک روز انجام دهد تحمیل نکردهام، در انجام وظیفه تکاهل نورزیدهام، گرد تنبلی نگشتهام، هتک احترام مقدسات را روا نداشتهام، از بندهای نزد آقایش سعایت نکردهام، نان کسی را نبریدهام، کسی را گریه نینداختهام، آدم نکشتهام و نوارها و آذوقه اموات را ندزدیدهام زمین کسی را غصب نکردهام… شیر از دهان اطفال شیرخوار نگرفتهام و هیچ نهری را قطع نکردهام، من پاکم، پاک….
ای قضات! امروز که روز حساب است این مرحوم را به خود راه دهید که گرد گناهی نگشته، دروغ نگفته، بدی نمیداند چیست، در زندگی و معاش جانب حق و انصاف را فرو نگذارده، اعمال او مورد توجه مردم و موجب خشنودی خدایان [فرشتگان] بوده، او گرسنگان را پوشانیده، در راه خدا قربانی کرده و به اموات غذا رسانیده، دهانش پاک است و هردو دستش نیز پاک). “آلبر ماله ” پس ازنقل این سخن میگوید: از این عبارات به خوبی روشن میشود که مردم مصر معاصی کبیره و حسنات ومستحبات را چگونه تشخیص میدادهاند. مسلم است منظور آنها ازاین “بیلان زندگی” صحنه سازی و فرمالیته امروز ما نبوده، زیرا بعیــد بــه نظر میرسد که آدم های آن روز این راهها را کشف کرده بودند که مثلاً انسان میتواند چنین بیلانی را ارائه دهد بدون این که کوچکترین حرف درستی در آن باشد و روشن است که اگر انسانی بیلان عملش این باشد چه آدم خوبی خواهد بود و توجه به زندگی پس از مرگ چه اثر تربیتی عمیقی روی او گذارده است. به هرحال تاریخ به ما میگوید که در تمدنهای کهن دیگر که مقارن تمدن مصر یا پس از آن به وجود آمدند مانند تمدن کلدانیان،آشوریان، یونانیان و ایرانیان، مذهب به طور کلی و اعتقاد به زندگی پس از مرگ بخصوص موقعیت خاصی داشته است.
توجه به این موضوع در مذاهب بزرگ جهان نیز کاملاً آشکار است و نیازی به توضیح ندارد. در این جا توجه شما را به نکته قابل توجهی که دانشمند معروف اسلامی نویسنده کتاب “روح الدین الاسلامی” از مجله “ریدرزد ایجست” نوامبر ۱۹۷۵م. از “نورمان فن سنت بیل” نقل میکند جلب میکنیم، او میگوید: (حقیقت این است که شور غریزی به وجود جهان دیگر پس از مرگ یکی از محکمترین دلایل این مسئله است؛ زیرا هرگاه خدا میخواهد انسان را به حقیقتی قانع سازد، ریشه آن را در سرزمین غرایز و فطرت او غَرس میکند. عقیده به زندگی جاویدان در سرای دیگر یک نوع احساس عمومی در درون وجود همه انسانهاست، به طوری که نمیتوان با نظر حقارت به آن نگریست. مسلماً چیزی که ما با این سرعت به سوی آن میرویم عکس العمل یک ریشه اساسی است که در درون ما وجود دارد. ما به این گونه حقایق از طریق دلایــل مـادی ایمان نمیآوریم؛ بلکه از طریق الهام و درک درونی است. همیشه الهام به تنهایی عامل مهمی برای درک حقایق محسوب میشود و همان طور که ” برگسون” میگوید: «هنگامی که دانشمندان به یک واقعیت علمی که نیازمند به اثبات است میرسند ناگهان با برقی از الهام، حقیقت را درک میکنند)).
آری در حقیقت عقیده به زندگی بعد از مرگ از همین الهامات فطری است).
منبع : کتاب اثبات معاد و پاسخ به شبهات