نویسنده: دکتر محمود ویسی
دل از دیدگاه قرآن همان قلب و فؤاد است. قلب عبارت است از عضو صنوبری شکل که در قسمت چپ سینه قرار دارد و کارش پمپاژ خون به تمام اعضاء و جوارح بدن است تا بدن بتواند فعالیت معمولی خود را به استمرار ادامه دهد. معنی دیگر قلب آن است که دائماً در حال تقلب و دگرگونی و تغییر است، و همچنین به نیرویی که در درون انسان عامل ایجاد تحول و تغییر در شخصیت است اطلاق گردیده است. تعبیر دیگر در قرآن فؤاد است که به دل برافروخته شده، گفته میشود، طوری که بعد از انقلاب و دگرگونی و به حالت برافروختگی و شعله ور شدن رسیده و با این شعله ور شدنش ابتدا در درون و سپس در بیرون ایجاد نور و گرما میکند. از جمله مسایلی که انسان در روز قیامت از آنها مورد پرسش قرار میگیرد سه قوه ی «سمع» و «بصر» و «فؤاد» است. در سوره ی مبارکهی اسراء آیهی ۳۶ خداوند خطاب به بندگانش میفرماید:
(وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِکَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً )
ترجمه: « وچیزی را که بدان علم نداری دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.»
«سمع» قوه ی شنیدن، «بصر» قوه ی دیدن، تحلیل کردن و تشخیص دادن، و«فؤاد» قوه ای است که بر مبنای دستاوردهای شنیدنها و دیدن ها به یک جمع بندی میرسد. این دیدنها و شنیدنها منجر به کسب دانستنیهایی میشود، و این دانستنیها تنها وقتی ارزشمند است که در انسان تغییر و تحول مثبت ایجاد کند و انسان را آن چنان برافروخته کند که منشأ تولید نور و گرما شود؛ نور برای تشخیص حق از باطل، خیر از شر و پیدا کردن راه درست، و گرما برای ادامه ی طریق و استمرار مسیر؛ و بدون نور از گرما کاری ساخته نیست، و بدون گرمـا هـم نور نمیتواند موفق شود؛ لذا به تعبیر پروین اعتصامی:
هیزم سوخته شمع ره و منزل نشود باید افروخت چراغی که ضیایی دارد
باید مواظب بود دلها هیزم سوخته نشود، و به خاطر چیزهای بی ارزش که ارزش سوختن را ندارد نسوزد. «ضیاء» در تعبیر قرآن عبارت است از چراغی که هم نور تولید میکند و هم گرما. خداوند در توصیف ماه و خورشید میفرماید:
(هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا) [يونس: ۵]
ترجمه: «اوست کسی که خورشید را روشنایی بخشید و ماه را تابان کرد.»
برای خورشید کلمه ی «ضیاء» را به کار میبرد و برای «قمر» نور. خورشید «ضیاء» است چون هم نور دارد و هم گرما، اما «قمر» نور است و گرما ندارد.
ما هم صاحب قلب هستیم و این قلب لازم است با دانستنی هایی که از محیط به او انتقال می یابد چه به طریق کسبی و یا غیر کسبی، متأثر و متحول گشته و به «فؤاد» تبدیل شود. دلی شود که آن چنان در سینه بتپد که دیگران را در این تپیدنها مهمان کند؛ نه تنها خودش دچار افسردگی و درماندگی نشود، بلکه عامل تحریک، تشویق و تقویت دیگران در مسیر باشد؛ به مانند پیامبرﷺ و اصحابش و تابعین و تابع تابعین و نسلهایی از آن تابعین که امروز درصحنهی بیداری اسلامی مشغول تلاش و فعالیتهای شبانه روزی هستند.
بعد از این مقدمه به استناد آیات قرآن برای قلب تقسیمی غیر از آن تقسیمی که گفته شده است مدنظر است قرآن قلب را به: قلب سلیم، مریض و میت تقسیم می کند. قلب سلیم، قلب مؤمنی است که به درجهی نفس مطمئنه رسیده است.
قلب مریض، هم قلب مؤمنی است که در معرض بیماری است و احتمال دارد که بیماریش بهبود نیابد و بمیرد، و احتمال دارد که شفا پیدا کند و قلب سلیم شود.
قلب میت قلب انسان کافر است و خداوند قلب مریض را در قرآن به منافقین نسبت داده است. اما تقسیم دیگری به استناد آیات قرآن وجود دارد که قدری ملموس تر از این تقسیم است.
خداوند سه نفر را به عنوان نماد فساد در قرآن معرفی کرده است. بخشی از فساد در زور و قدرت خود را نشان میدهد که نماد آن فرعون است؛ بخش دیگر از فساد در قالب مال و زر خود را مینمایاند و نماد این بخش هم قارون است؛ و بخش دیگری از فساد خود را در قالب تزویر و حق را به جای باطل نشان دادن و باطل را به جای حق نشان دادن خود را مینمایاند و نماد این تزویر هم هامان است که دستیار و وزیر فرعون بود. برهمین مبنا سه نوع قلب خواهیم داشت: قلوبی که فرعونی هستند، قلوبی که قارونی هستند، و قلوبی که هامانی هستند. پیامبر خدا ﷺ در حدیث صحیحی که متفق علیه است میفرماید: «فرشتگان به خانهای که در آن سگ یا تصاویر مبتذل یا تصاویری که بیش از حد مورد تعظیم قرار میگیرند داخل نمیشوند، و تا زمانی که سگ و این تصاویر در خانه است فرشتگان به چنین خانهای داخل نمیشوند.»
قسمت ظاهری حدیث بسیار واضح است. خانه ی دیگری هم داریم که دل یا قلب نام دارد.
لذا عواملی که مانع سلامت قلب انسان میشود و او را به سمت فرعونیت یا قارونیت و یا هامانیت میبرد، در دل وجود دارد. سگ میتواند سگ کذب، سگ بخل، سگ تکبر، سگ حسد، سگ کینه و … باشد؛ وقتی که در دل لانه کردند، به فرشتگان مجال داخل شدن را نمیدهند. پس هرگاه دل به زور و قدرت محبت پیدا کند، سگ فرعونی در آنجا منزل میکند، اگر به مال و زر دلبستگی پیدا کند سگ مال و زر در آنجا ساکن میشود، و اگر اهل دروغ و دورویی و ریا و نفاق شد سگ ریا و نفاق در آنجا مسکن میگزیند؛ و به هر شکلی اگر خانهی دل مشغول این سگها شد فرشتگان داخل چنین خانهای نمیشوند. به قول حافظ: « دیو چو بیرون رود فرشته در آید.» و زمانی که دیو زر و زور تزویر در آنجاست فرشته هرگز به آنجا داخل نمیشود؛ لذا دل قساوت پیدا میکند و سفت و سخت میشود، و موعظه در آن اثر ندارد و ازعبادت لذت نمیبرد، و شفا نمییابد.
همهی انسانها از فرعونیت برخوردارند، اما بر زبان نمیآورند، فرعون جراتش را داشت و گفت:
(فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى)
ترجمه: و گفت: «پروردگاربزرگتر شما منم!»
این فرعونیتها در میان زنان و مردان، دختران و پسران، وجود دارد که نامش غرور، خودخواهی، تکبر و … است. اگر این فرعونیتها قدرت بگیرد، از دلهای ما، دلهای فرعونی ساخته میشود. استبداد در رأی، استبداد در حکم و فرمان دادن، طوری که انسان میخواهد همه تحت فرمان و قدرت او باشند، هرچه او میگوید حق، و هرچه دیگران میگویند باطل است؛ این، یعنی فرعونیت، و دلی که این چنین شد فاسد شده است. یک درجه پایین تر محبت به زر و مال دنیاست که تا حدودی فطری است، اما این که اگر این محبت در دل منزل کند نهایتاً قارون ساخته میشود و قلب قارونی میشود، و قلب قارونی هم مانند قلب فرعونی دارای قساوت است و تا وقتی که قارونیت و فرعونیت از دل رخت برنبندد، انسان همچنان از لحاظ شخصیتی دچار ایستایی و رکود خواهد بود.
خطرناکتر از این دو قلب، یعنی قلب قارونی و قلب فرعونی، قلب هامانی است. همیشه هامانها هستند که فرعونها و قارونها را میسازند، با حق جلوه دادن باطلها، با خیر جلوه دادن شرها، با تأیید کردنهای نابجا، فرعون و قارون ساخته میشود. لذا شخصیت هامانی یک شخصیت مزوّر و اهل تزویر است.
دکتر شریعتی از فرعونها به اصحاب زور، از قارونها به اصحاب زر، و از هامانها به اصحاب تزویر یاد میکند، و آنها را سه درد خطرناک برای شخصیت انسان میداند. اهل زر و زور و تزویر بودن، یعنی صاحب قلب فرعونی و قارونی و هامانی شدن؛ اینجاست که لازم است انسان خود را مورد بازنگری قرار دهد.
دسته ی چهارم قلوب موسوی است. قلبی مانند قلب موسی پر از نور، پر از اشتیاق، پر از شتاب برای تحصیل رضایت خدا. وقتی با جمعی از بنی اسرائیل برای مناجات به کوه طور میرود قدری جلوتر از آنها با عجله حرکت میکند و آنها را رها میکند و تنها میرود؛ و خدا از او سؤال میکند، چه شد شما عجله کردی و با شتاب آمدی؟ میگوید: آنها پشت سر من میآیند، من با شتاب نزد تو آمدم تا تو راضی شوی. قلب موسی قلبی است که شرح یافته است:
(رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِى) [طه: ۲۵]
قلب موسی قلبی است کـه خــدا کارها را برایش آسان میکند و خودش هم آسان میگیرد. در تفسیر شرح صدر آورده است که خداوند مشکلات و چگونگی حل آنها را به بنده اش نشان میدهد. قلب موسی قلبی است که معتقد به مشارکت است و معتقد نیست که خودش به تنهایی همه ی کارها را انجام دهد، بلکه: (وَاجْعَل لِي وَزِيرًا مِنْ أهلي) [طه: ۲۹]
من یکی را میخواهم که پشتیبان و یاورم باشد، (وَأَشْرِكْهُ فِي أمْرِى) [طه: ۳۲]
و معتقد به منطق مشارکت است، مشارکت دادن همه کس بر حسب توانایی، زن، مرد، دختر، پسر، بزرگ و کوچک. هیچ کس حق ندارد کنار گیرد؛ هیچ کس حق ندارد کس دیگر را کنار بزند؛ همه کس حق دارند که سر یک سفره بنشینند و به اندازهی استعداد و توانشان استفاده کنند. داستان قلب موسی و ویژگیهای قلب موسی از سورهی طه و قصص جای تأمل است. قلب موسی قلبی است که آن چنان شرم و حیا و متانت در آن است که دو دختری را که برایشان از چاه آب میکشد مجذوب مردانگی خود می گرداند. ساعتها با آنها خلوت نمیکند و از هر دری سخنان بیهوده نمیگوید، بلکه از آن دو دختر سؤال میکند: چه شده که شما اینجا ایستاده اید؟ و آنها هم مختصر و مفید جواب میدهند که پدر ما پیراست، نمیتواند بیاید به حیوانات آب بدهد، ما آمدهایم این کار را انجام دهیم. موسی دیگر سخنی نمیگوید قلب موسایی این قلب است که جلو میرود و برایشان از چاه آب میکشد و سپس برای استراحت میرود. قلب موسی، قلبی است که خودش را فقیر رحمت خداوند میداند: (رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فقِیرٌ) [قصص: ۲۴] قلب موسی چنین قلبی است، و ما چنین قلبی را نیاز داریم، که دارای نورانیت باشد؛ قلب موسی، با دعا و با عمل صالح جلب رزق و روزی میکند و به سامان می رسد:
(يَأَبَتِ اسْتَنْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَنْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ) [قصص: ۲۶]
ترجمه: «پدر، او را استخدام کن؛ چون دو ویژگی دارد: یکی این که قوی است، قوت دارد و دیگر این که امین است، خیانت نمیکند.»
قوت، نماد تخصص است، و امانت نماد تقواست. پدر میگوید: او را دعوت کنید. دختر با حیا و حرمت حرکت میکند و نزد موسی میآید و به موسی میگوید: پدرم تو را دعوت میکند برای این که به تو پاداش و جزای آبی را که برای ما کشیدی بدهد. و موسی سخنی نمیگوید و راه میافتد و به سامان میرسد. یعنی رزق و روزیش محصول قوت و امانت اوست.
خدا همه چیز را به موسی میدهد و نهایتاً موسی کلیم الله میشود. قلبش او را به جایی میرساند که مخاطب مستقیم خدا میگردد و با خدا هم سخن میشود. موسی قبل از عیسی است و بعد از او خاتم الانبیاء میآید و قلب، محمدی میشود. اینجا دیگر قلب محمدی جامع تمام ویژگیهای مثبتی است که در قلوب انبیاء پیشین بوده است و همهی آنها در قلب پیامبرﷺ یک جا جمع شده است.
اینجاست که خداوند قرآن را بر قلب پیامبرﷺ نازل میکند، بهترین منزل و مبارک ترین مکان برای نزول قرآن قلب پیامبرﷺ است: (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ *عَلَى قَلْبِکَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ ﴾ [شعراء: ۱۹۳-۱۹۴] روح الامین، جبرئیل آمد و این کتاب را بر دل تو نازل کرد تا درنتیجهی این نزول تو متحول شوی، هشدار دهنده شوی و دیگران را به پیدا کردن چنین قلبی فرا بخوانی.
بنابراین اقسام قلب از نگاه قرآن: قلب فرعونی است که کارش تنها اعمال زور و خود حق پنداری و خود محوری و خودخواهی و خودپسندی و تمام رذائلی است که نشأت گرفته از زور است. قلب قارونی که محب زر و مال است و حاضر است جان بدهد، اما یک نان ندهد، و اگر نان بدهد همراه با آن جان هم میدهد، و این بسیار خطرناک است؛ و قلب هامانی، قلب انسانی است که چند چهره داشته و اهل ریا و نفاق باشد؛ و قلب موسی و محمد قلبی بود که ذرهای فرعونیت و قارونیت و هامانیت در آن راه نداشت. از خداوند منان میخواهیم که ما را توفیق دهد که بتوانیم فرعونیتها، قارونیتها و هامانیتها را از وجودمان بیرون بریزیم و اهل صفای دل و نورانیت قلبی شویم.
دلت را خانه ی من کن مصفا کردنش با من
به من درد دل افشاء مداوا کردنش با من
منبع: کتاب بوستان اهل دل