نویسنده : فرزان خاموشی
۱. زمینههای طلوع اندیشهی اخوان
دعوت اسلامی در عصر امام بنا با سه خطر و تهدید مواجه بود که همین تهدیدها و مخاطرات موجب شد تا امام بنا به فکر چاره و تدبیر بیفتد و نتیجهی این تدبیر و چاره اندیشی، رویش جنبش اخوان المسلمین بود. این مخاطرات یا عوامل سهگانه عبارت بودند از:
سقوط خلافت اسلامی در ترکیه که مهمترین مُحرّک ایشان برای راه اندازی نهضت اخوان المسلمین بود. این حادثه، وجدان عمومی را تکان داد و مؤمنان را درهمهجا به تلاطم انداخت.
سرازیر شدن مبشران مسیحی در جهان اسلام و مضاعف شدن خطر تهاجم فرهنگی و خودباختگی جنبشهای ملی در برابر نظام امپریالیستی و خوش خدمتی آنها به این نظام؛ موضع گیری ویرانگر پیروان سکولاریسم ستیزه جو که با ضربات روزمره و مداوم بر پیکر اسلام، روح مؤمنان را جریحهدار کرده و عموم مردم را در باتلاق شک و تردید انداخته بودند. (حسن البنا امام شهید راه دعوت و نوگرایی – ص ۴۷ )
۲. تشکیل هستهی اولیهی اخوان
امام بنا در سن ۲۱ سالگی بعد از اتمام تحصیلاتش در دارالعلوم قاهره، به عنوان مدرس در مدرسهی اسماعیلیه انتخاب گردید. در اسماعیلیه، اولین هستهی تکوین نهضت اخوان المسلمین نهاده شد و نخستین گروه سازمان یافتهی دینی برای برافراشتن پرچم دعوت اسلامی پدید آمد. آنان پیمان بستند که با عنوان «اخوان المسلمین» سربازان کامل دعوت باشند؛ این پیمان در سال ۱۹۲۸(م) بستهشد.
در ماه ذی القعده سال ١٣٤٧(ه.ق) مصادف با سال ۱۹۲۸ (م) شش تن از برادران به دیدار امام بنا آمدند که عبارت بودند از «حافظ عبدالحميد»، «احمد المصرى»، «فؤاد إبراهيم»، «عبد الرحمن حسب الله»، «اسماعیل عز» و «زکی المغربی». این برادران از جمله کسانی بودند که تحت تأثیر درس ها و سخنرانیهای امام بنا قرار گرفته بودند. آنها در حالی که صدایشان پر از قدرت بود و چشمهایشان برق میزد و سیمایشان نشانهای از ایمان و تصمیم داشت؛ گفتند: «ما آنچه که میبایست بشنویم، شنیدیم و تحت تأثیر واقع شدیم؛ ولی راه عملی برای احیای عزّت اسلام و صلاح مسلمین را نمیدانیم. ما از زندگی ذلت بار و قید و بندهای تحمیلی به ستوه آمدهایم و تو میبینی که چگونه اعراب و مسلمانان در این کشور هیچ گونه منزلت و حیثیتی ندارند و به صورت وابستگانی برای این بیگانگان درآمدهاند. ما چیزی به جز خون جوشانی که در رگهای ما جاریست و روح سرشار از ایمان و پولهای اندکی که قوّت فرزندان ماست نداریم که تقدیم کنیم؛ ولی راه عمل را آن طور که تو میدانی ما نمیدانیم و طریقهی خدمت به میهن و دین و امت را مانند تو نیاموختهایم و ما اکنون میخواهیم آنچه را که داریم تـقـدیـم تو کنیم تا دین خود را در برابر خدا ادا کرده باشیم و تو در برابر خدا مسئول ما باشی و مسئولیت عمل ما را برعهده بگیری؛ چنین گروهی که مخلصانه و برای رضایت خدا و دین خدا حاضر باشد جان خود را فدا کند مسلّماً شایستهی پیروزی است، گرچه تعداد آنها کم باشد».
این گفتهی مخلصانه، تاثیر زیادی برامام بنا گذاشت و نتوانست از زیر بارآن، شانه خالی کند؛ به علاوه این پیشنهاد و مسئولیت در راستای دغدغهها و فعالیتهای او بود؛ لذا با تاثیر عمیق به آنها گفت: «خداوند اجر شما را بدهد و این نیت صالح شما را مبارک دارد و همهی ما را برای انجام عمل صالح توفيق دهد؛ دغدغهی پاکی است که هم رضایت خدا را فراهم میکند و هم نفع مردم درآن میباشد. پس ما در برابر خدا به عنوان سربازان دعوت اسلامی با هم بیعت میکنیم تا راه نجات وطن و عزّت امتمان را بیابیم».
و همگی بیعت کردند و قسم خوردند که مانند برادر در راه اســلام عـمــل و مجاهدت کنند. یک نفر از حاضران گفت: «چه اسمی بر خودمان اطلاق کنیم؟ آیا ما به عنوان یک جمعیت یا باشگاه یا یک طریقت و یا سندیکا به خودمان رسمیت دهیم؟»
امام بنا گفت: «نه این، و نه آن؛ چون ما به دنبال تظاهر و رسمی بودن نیستیم؛ بلکه ما برادرانی هستیم در خدمت اسلام؛ بنابراین ما اخوان المسلمین هستیم». به این ترتیب لفظ اخوان المسلمین به طور ناخودآگاه بر زبان امام بنا جاری شد و اولین هستهی اخوان المسلمین با مشارکت این شش نفر به وجود آمد.(خاطرات زندگی حسن البنا – ص ۹۹ – ۱۰۰)
امام بنا در مورد سپیده دم تولد دعوت میگوید: « کسی جز خدا نمیداند که چه شبهایی را سپری میکردیم و در آنها به مسائل امت در قضایای مختلف میپرداختیم و علتها را بررسی و راه علاج را شناسایی مینمودیم و در پی درمان بر میآمدیم تا جایی که از اوضاع مسلمانان متاثر میشدیم و به گریه میافتادیم. چقدر دردآور بود خود را در میان مشکلات سخت روحی و روانی مییافتیم. در آنجا بسیاری را میدیدیم که در خواب غفلت فرو رفتهاند و بی هدف در قهوه خانهها و مراکز فساد، وقت تلفی میکنند؛ هرگاه از آنان میپرسیدیم که اینجا چه کار میکنید؟ میگفتند: وقت گذرانی میکنیم! این بینوایان نمیدانستند کسی که وقتش را بی هدف تلف میکند در حقیقت بزرگترین سرمایهی وجودش را هدر میدهد؛ زیرا که وقت همان عُمر و حیات و زندگی است».(حسن البنا امام شهید راه دعوت و نوگرایی – انور الجندی – ص ۳۷)
۳. تأسيس دارالإخوان و آزمون برادران
در یکی از جلسات مخصوص اخوان، گفتگویی درمورد لزوم گسترش دعوت در این شهر به عمل آمد. مسئولین این دعوت، اغلب کارمندانی بودند که درمعرض نقل و انتقال درشهرهای مختلف کشور قرار داشتند. در این خصوص یکی از برادران پیشنهاد داد که مقرّ خاصی به نام «دارالإخوان» ایجاد گردد و یک نفر دیگر پیشنهاد کرد که در جوار این مقر،ّ مسجدی بنا گردد؛ زیرا در شهر اسماعیلیه، مساجد کمی وجود داشت و دراین زمینه میتوانستیم از کمکهای مادی مردم استفاده کنیم. شرکت کنندگان بیش از ۲۰ نفر نبودند که همه نسبت به این ایده ابراز علاقهی وافر کردند. درحالی که امام بنا سکوت اختیار کرده بود! آنها از ایشان پرسیدند: نظر شما در این باره چیست؟ امام بنا گفت: «این ایده، نیازمند تحمل مشقتها، صبوری و تلاش فراوان است و اجرای آن شرایطی دارد که عبارتند از«خلوص نیت»، «همت و پیگیری»، «رازداری» و «استقامت و پایداری». ما باید بذل و فداکاری را از خودمان شروع کنیم و اگر شما به آنچه که ابراز علاقه میکنید صادق هستید باید نشانهی عملی آن را ارائه دهید. این نشانه عبارت است از اینکه شما مبلغ ۵۰ لیره در این خصوص سرمایه گذاری کنید و هر کس سهم خود را به برادر«سید افندی ابوالسعود» در خلال یک هفته از این تاریخ بپردازد و جریان را به هیچکس بازگو نکند. یک هفته بعد در چنین شبی گرد هم خواهیم آمد؛ اگر طی این مدت مبلغ لازم پرداخت گردید و توانستید این راز را حفظ کنید مطمئن باشید طرح شما ان شاء الله با موفقیت روبه رو خواهد شد. در شب مقرر تشکیل جلسه دادیم و مبلغ ۵۰ لیره به مرحوم سید افندی ابوالسعود پرداخت نمودیم و این جریان، آزمون خوبی برای ارزیابی جدیت کار برادران بود».
امام بنا طی چند جلسه ملاحظه کرد که برادری به نام «علی ابوالعلا» در هرجلسه نیم ساعت تاخیر میکند. اوعلت تأخیر را ازاو پرسید و علی بهانههای غیر قابل قبولی ارائه میکرد. پس از پیگیری جریان متوجه شدند که سهم وی در سرمایه گذاری مبلغ ۱۵۰ قرش بود که چون وی فاقد این مبلغ بود ناچار شده بود دوچرخهی خود را بفروشد تا در سرمایه گذاری در راه اندازی «دار الإخوان» مشارکت کند؛ لذا ناچار بود از محل کار خود که ۶ کیلومتر از شهر فاصله داشت با پای پیاده، مسیر را طی نماید. سایر برادران، کار ارزشمند این برادر را ارج نهادند و یک دوچرخه به طور دسته جمعی خریدند و به وی هدیه دادند تا احساسات پاک او را پاسخ دهند.(خاطرات زندگی حسن البنا – ص ۱۱۰ – ۱۱۱)
۴. برگی از کوششهای مخلصانهی اخوان
امام بنا در بیان بخشی از مجاهدتهای اعضای اخوان المسلمین در راه دعوت میفرماید: «یکی از مبلغان و دعوتگران ما، عصر پنج شنبهها از محل کار خویش خارج میشود و برای سخنرانی پس از نماز عشاء، به شهر منیا سفر میکند. فردای همان روز برای ارائهی خطبهی جمعه در شهر سوهاج حضور مییابد و پس از آن، صبح زود به قاهره باز میگردد و قبل از همهی همکارانش در محل کار خود حاضرمیشود. یکی دیگر از شخصیتهای اخوان المسلمین در طول سی ساعت، در چهار گردهمایی دانشجویی در مناطق مختلف مصر حضور پیدا میکند و پس از آن با آرامش خاطر و قلبی مطمئن به محل سکونت خود باز میگردد و به خاطر توفیقی که پیدا کرده، خداوند را سپاس میگوید و جز کسانی کــه بــه سخنرانی و درس وی گوش میسپارند کسی متوجه او نمیشود. اینها فعالیتهایی هستند که اگر غیر از اعضای اخوان، آنها را انجام میدادند دنیا را با تبلیغات خود در جریان آن قرار میدادند؛ اما اعضای اخوان نسبت به رسانهای شدن این فعالیتها، توجهی نمیکنند و اهمیتی نمیدهند. هرکس که اهل کار و تلاش است به او خوش آمد میگوییم و هر کس هم عمل و تلاش را ترجیح ندهد گفتار و ادعا برای او سودی در بر نخواهد داشت. گاهی برخی از برادران ما، یک ماه و دو ماه را دور از خانواده و خویشاوندان و زن و فرزند به سر میبرند و به کار دعوت و تبلیغ اشتغال دارند؛ شبها را به درس و بحث، و روزها را در سفر میان مناطق سپری مینماید. روزی به حزوی و روز دیگر به عتیق میروند و از شرق تا غرب کشور به ایراد سخنرانی و ارشاد میپردازند. گاهی در مراسمی که او سخنرانی دارد، هزاران نفر از طبقات مختلف مردم حضور پیدا مینمایند و علی رغم همهی این فعالیتها، دقت و تلاش میکنند که کارشان وسیلهای برای تبلیغ شخصی خودستایی نگردد».(اخوان المسلمين هفتاد سال دعوت و جهاد – يوسف قرضاوی – عبدالعزيزسلیمی – ص (۱۰۸)
۵. ایستادگی یا وادادگی
هنگامی که وضع مالی اخوان المسلمین (شعبه ی قاهره) تعریفی نداشت، دولت وقت مصر به ریاست «صدقی پاشا» از این شعبه خواست تا در ازای دریافت کمکهای مالی از این دولت که در نظر داشت انتخاباتی انجام دهد پشتیبانی کند. اما «عبدالرحمن الساعاتی» که در آن موقع یک کارمند ساده بیش نبود پاسخ داد: «بریده باد دستهایی که به سوی مالی دراز شده که حقی در آن ندارد؛ اگر ما از این دولت راضی بودیم وظیفه خود میدانستیم که با جان و مال از آن دفاع کنیم، نه اینکه بابت پشتیبانی از آن، بهایی دریافت نماییم». به این ترتیب، تلاش برای اجیر کردن اخوان که بیشترشان دانشجو و کارمند ساده بودند ناکام ماند و خداوند متعال از روز اول این دعوت را از چنین ضعفی، مصون نگه داشت.(خاطرات زندگی حسن البنا – ص ۱۴۸)
منبع: کتاب حسن البنا