نویسنده: دکتر محمود ویسی
“امید و ایمان”و یا “ایمان و امید” و اصولاً ارتباط این دوکلمه با همدیگر و نیاز جامعهی ما و به ویژه قشر جوان و تحصیل کرده و روشنفکر به ایمان و امید، در راه رسیدن به رشد و تعالی و توسعهی شخصیتی به خوبی آشکار است؛ اما این که چگونه پیش از مرگ تمام ظرفیتها و استعدادهای نهفتهای را که خداوند به همه ارزانی داشته شکوفا سازیم از دغدغههایی بسیار مهم و اساسی به شمار میرود.
اما رابطه میان ایمان و امید چیست؟ آیا ما با امید به ایمان میرسیم و یا با ایمان به امید میرسیم؟
تصور کنید که در اتاقی کوچک و تاریک چهار شمع برافروخته شدهاند و کسی که به آنجا وارد میشود و با دیدن شمعها خوشحال میشود. شمعها با یکدیگر سخنانی دارند؛ شمع اول شمع سلام است و به شمعهای دیگر سلام میکند و از این که بقیه مانند او روشن هستند خوشحال است؛ چه زیباست که این احساس در همه وجود داشته باشد که با موفقیت دیگران خوشحال شوند و در عدم توفیق و ناامیدی دیگران خود را سهیم بدانند، و این خود از نشانههای ایمان است.
مدتی شمع اول روشن است، یکباره فکر بدی در ذهنش پیدا میشود و میگوید ممکن است خاموش شوم، و شروع به منفی بافی میکند و یأس و ناامیدی او را ا فرا میگیرد و به دنبال آن نسیم آرامی میوزد و او را خاموش میکند. شمعهای دیگر غصه دار میشوند؛ چون یکی از دوستانشان که منشأ نـور بـود خاموش شده است.
شمع دوم، شمع محبت است و او از همه بیشتر واکنش نشان میدهد؛ چون دوست دارد همه روشن باشند، همه بدرخشند و همه منشأ خیر باشند و شمع محبت به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد و همین غصهدار شدنش سبب میشود که او هم خاموش شود.
نوبت به شمع سوم، یعنی شمع ایمان میرسد. شمع ایمان قدری مقاومتش بیشتر است و در مقابل خاموش شدن دو شمع سلام و محبت مقاومت میکند و میگوید من شمع ایمانم و بایستی به هر قیمتی که شده روشن باقی بمانم. از طرفی دوری از دوستان مشکل است و دو تن از دوستان عزیز و گرامی او رفتهاند؛ اینجاست که شمع ایمان هم نمیتواند دوام بیاورد و خاموش میشود.
از چهار شمع تنها یکی باقیست و آن شمع امید است. شمع امید مقاومت میکند و به هیچ قیمتی نمیخواهد خاموش شود؛ در همین لحظه کودکی در اتاق را میگشاید و میبیند که از چهار شمع تنها یکی روشن است. شمع امید را بر میدارد و با آن سایر شمعها را روشن میکند و مجدداً شمعها جان میگیرند و در کنارهم به فضای ظلمانی و تاریک، روشنی میبخشند.
آن اتاق دلهای ماست، قلبهایی که دروجود ما میتپد، قلبهایی که حامل احساسات و ادراکات، شور و شعور، عقل و عشق است. در اتاق دلهای کوچک هر یک از بندگان خداوند با رحمت واسعهی خود این چهار شمع را برافروخته و هیچ دلی نیست که خالی از این شمعها باشد؛ چرا؟ چون خدا ایمان را محبوب بندگان خود گردانده است: (وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ) ؛
اما نسیمهایی که میوزند، هر لحظه حیات این شمعها را تهدید میکنند؛ این نسیمها میوزند تا محبت را از میان انسانها بردارند و وضعیتی را پدید آورند تا انسانها یکدیگر را دوست نداشته باشند. اساس حرکت به سوی کمال، آموختن هنر دوست داشتن است. پیامبر ﷺ دررابطه با ارتباط این واژهها حدیث زیبایی دارد که امام مسلم، احمد و ابن ماجه روایت کردهاند، آنجا که خطاب به اصحابش میفرماید:« شما هرگز به بهشت وارد نمیشوید مگر این که ایمان بیاورید؛ و هرگز اهل ایمان نمیآورید مگر این که همدیگر را دوست داشته باشید؛ آیا شما را راهنمایی کنم به چیزی که اگر آن را انجام دهید همدیگر را دوست خواهید داشت؟» و به جای بغض و کینه، به جای خود بزرگ بینی، به جای غرور و منیت، محبت را در دلهایتان قراردهید؟
درصد زیادی از مشکلات ناشی از فقدان محبت است. یکی از کارهایی که پیامبر ﷺ در رابطه با اصحابش انجام داد این بود که آنها را عملاً با مظاهر ایمان آشنا کرد. اساس ایمان، محبت و دوست داشتن همدیگر است که در رأس این دوست داشتنها، دوست داشتن خدا، و بعد از محبت خدا، محبت پیامبر ﷺ است.
کار به جایی رسید که وقتی مشرکین خُبیب – صحابی بزرگوار پیامبر ﷺ را به سخت ترین شکل مورد شکنجه و اذیت و آزار قرار داده و تا حد مرگ او را شکنجه کردند که از پیامبر و محبت او دست بردارد؛ ابوسفیان که در آن زمان ایمان نیاورده بود خطاب به خبیب میگوید: الان که در زیر این شکنجههای بسیار سخت و طاقت فرسا هستی، دوست داری که محمد به جای تو بود؟
خبیب میگوید: اگر شکنجههایتان از این هم سنگین تر و سخت تر شود حاضر نیستم که خاری به پای پیامبر فرو رود!
اگر مشکلی برای عزیزی از خواهران و برادران ایمانی پیش بیاید حداقلش این است که غصه بخوریم و اگر چنین نکنیم از لحاظ ایمانی مشکل داریم.
میگویند: به شیخ شبلی خبر دادند که مغازههای بازار همه سوخت و تنها مغازهی شما سالم باقی مانده است.
گفت: الحمد لله که دکان من سالم باقی مانده است. یک باره به خود آمد و گفت: ای دل غافل، الحمد لله برای این که تنها دکان من سالم مانده و دکانهای بقیه سوخته است؟ و مدت زیادی برای همین الحمد لله گفتن استغفار کرد، که خداوندا به خاطر الحمد لله گفتنم مرا ببخشای.
شمع سلام و محبت و ایمان و امید در دلهای ما در معرض آسیبهای متعددی هستند. آسیبها و دردهای فکری، روحی، ایمانی، مادی؛ برای رسیدن به محبت، پیامبر ﷺ راه کاری را فرموده است: «آیا شما را به چیزی دلالت کنم که اگر آن را انجام دهید همدیگر را دوست خواهید داشت؟» گفتند: بله، یا رسول الله!
فرمود: «سلام را در میان خود شایع کنید تا همدیگر را دوست بدارید.» سلامی که حامل سلامتی و امنیت برای همگان باشد.
عبدالله بن سلام که قبلاً از علمای یهود بود، وقتی که برای مناظره با پیامبر ﷺ می آید تا او را از میدان دعوت خارج کند – اما پیامبر، پیامبری است که صاحب نظر است، پیامبری است که جذابیت خود را از منبع پر فیض و صفای وحی کسب کرده است، پیامبری است که خداوند او را محبوب بندگان خود قرار داده است – وقتی که میخواهد با پیامبر ﷺ صحبت کند نگاهی به صورت مبارک ایشان میاندازد و صحبت میکند و چیزی نمیگوید. از او میپرسند که چه اتفاقی افتاده و چرا رنگت تغییر کرده است؟ عبدالله بن سلام میگوید: قسم به خدا چهرهای که من دیدم چهرهی انسان دروغگو نیست.
عبدالله چون علم دارد، خداوند به او کمک میکند و راه را به او نشان میدهد و اسلام میآورد. عبدالله با معلوماتی که دارد از پیامبری امی میخواهد تا او را سفارش کند؛ و اولین سفارش پیامبر ﷺ که در صحیح بخاری آمده این است که میگوید: یا عبدالله، برو و به مردم بگو: «يا أيها النَّاسُ أَطْعِمُوا الطعامَ: ای مردمان، تا میتوانید شکمهای دیگران را سیر کنید چه گرسنه و چه غیر گرسنه؛ چون اطعام مردمان یکی از فضایل و ارزشهاست. و به مردم بگو: أفشوا السَلامَ: سلام را شایع سازید؛ فرهنگ سلام را میان خود حاکم کنید تا به سلامتی شخصیتی برسید؛ وَصَلُّوا باللَیلِ: و شبها را با راز و نیاز و عبادت خدا سپری کنید؛ والناس نیام: در آن حالی که مردمان خواب هستند؛ تدخُلُوا الْجَنَّةَ بسلامٍ: به سلامتی داخل بهشت میشوید.«
لازم است یک ارزیابی در رابطه با چهار شمع خود داشته باشیم. خداوند این چهار شمع را بدون استثناء با لطف و کرم و مهربانیش در وجود همهی بندگان برافروخته است؛ و شمع امید ما را به شمع ایمان میرساند، چنان که نقطهی مقابل امید، یأس است و یأس منجر به کفر میشود و انسانهای مأیوس از لحاظ شخصیتی آسیب پذیرترین انسانها در مسیر کفر و انحراف هستند، وانسانهای امیدوار از هر لحاظ برای مؤمن شدن آماده هستند؛ لذا ابتدا باید بذر امید را در وجود کاشت تا به ثمر بنشیند و از بذر مبارک امید شکوفهی ایمان، شکوفهی محبت و شکوفهی سلام بروید.
نکتهی دیگر این است که در هر حادثه و مشکل فردی و اجتماعی نباید که این شمع ها به خاموشی بگروند و هر جا که احساس شد یکی از این شمعها به ویژه شمع امید در معرض خاموش شدن است باید از خاموش شدنش جلوگیری شود.
خداوند همه را اهل سلام، اهل محبت، اهل ایمان و اهل امید بگرداند.
منبع: کتاب بوستان اهل دل