نویسنده: ابراهیم کامران پور
فطرت واژهای عربی از ماده “ف ط ر” است و در لغت به معنای شکافتن، گشودن شیء و ابزار آن، ابتدا و اختراع ایجاد و ابداع آمده است و از آن جا که آفرینش و خلقت الهی به منزله شکافتن پرده تاریک عدم و اظهار هستی امکانی است، یکی از معانی این کلمه، آفرینش و خلقت است؛ البته آفرینشی ویژه و ابداعی.
واژه فطرت در قرآن کریم تنها یک بار و آن هم در سوره (الروم/۳۰) به کار رفته و به معنای سرشت خاص توحیدی و آفرینش ویژه انسان و اشاره به این است که خداوند مردم را به گونهای خلق کرده که شناخت خدا و ایمان به او در سرشت آنها وجود دارد.امور فطری نیز از اموری است که نوع آفرینش انسان، اقتضای آن را داشته است و بـیـن همـه انسانها مشترک باشد.
فطرت، غریزه، طبیعت
طبیعت، غریزه، فطرت، همه بر ذاتیات و اقتضاهای آفرینشی دلالت دارند؛ اما حوزه کاربرد آنها متفاوت است:
الف) فطرت به معنای خاص آن، فقط بر اقتضاهای ذاتی فراحیوانی ویژه انسان، مانند ادراکات و گرایشهای متعالی دلالت میکند و بر جاذبه ها و ذاتیات مرتبه فروتر دلالت ندارد.
ب) غریزه، گرایشهای حیوانی مشترک بین انسان و حیوان را در برگیرد؛ مانند غریزه جنسی.
ج) طبیعت در مورد خواص ذاتی و چگونگی آفرینش همه مخلوقات و پدیده های جهان، مانند ویژگیهای درون نهایی نباتات و اجسام طبیعی به کار میرود.
البته گاهی این واژه ها به جای یکدیگر یا در معنایی محدودتر یا فراختر از آنچه گفته شد، استعمال میشوند؛ اما آن گاه که در مقابل یکدیگر نهاده شوند، اغلب به معنای یاد شده به کار رفته اند.
فطرت که همان بینش شهودی انسان به هستی محض و گرایش آگاهانه و کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به حضرت حق است، نحوه خاصی از آفرینش میباشد که حقیقت آدمی بر آن سرشته شده و جان انسانی به آن شیوه خلق شده است.
ویژگیهای امور فطری: فطرت و امور متعلق به آن ویژگیهای به شرح زیر دارد :
.۱ ذاتی و غیر اکتسابی بودن؛
.۲ همگانی، همه آگاهی و همه جایی بودن؛
.۳متعالی، مقدس و فرا حیوانی بودن
.۴ سلب ناپذیری کلی (الروم (۳۰)
.۵ تجربه پذیری درونی
هر انسانی با بازگشت به وجدان میتواند در ضمیر خویش، امور فطری مانند خدا خواهی، حقیقت یابی، میل به صداقت و راستی و انزجار از دروغ، زشتی و کژی را دریابد.فطریات، هم چون غرایز، تحت تأثیر عوامل مختلف، شدت و ضعف میپذیرند و از همین رو به تذکر دهنده، پرورش دهنده و تربیت کننده نیاز دارد و قرآن مجید یکی از مهمترین کار ویژه انبیاء را همین میداند.
تقریر برهان فطرت بر اثبات معاد
الف) انسان ذاتاً عشق به “جهان جاوید” و “حیات همیشگی” دارد. او دوستدار “محبوب مطلق” و “کمال تام ” است؛ اگرچه در شناخت مصداق جهان جاوید گاهی دچار لغزش میشود و مجاز را به جای حقیقت و سراب را سر آب تلقی میکند.
ب) امکان ندارد که فطرت انسان، جویای چیزی باشد و آن چیز در خارج وجود داشته باشد، پس:
ج) سرای ابدیت و حیات جاوید حتمی است و نبود آن امکان ندارد.
به عبارت دیگر:
۱. خواسته نوع انسان و مقتضای سرشت وی، “جاودانگی طلبی” است. (صغری)
۲.فطرت انسان اشتباه نمیکند و خواسته های آن، حقیقی و مطابق واقع است. (کبری)
اثبات صغری؛ (مقدمه اوّل)
امور فطری دارای ویژگی تجربه پذیری درونی هستند، بنا بر این هرکس در این باره میتواند به درون خویش مراجعه کند و میل به زندگی فناپذیر را دریابد. هر انسانی در ژرفای فطرت خویش به روشنی در مییابد که عطش جاودانگی را در سر دارد، به زندگی جاوید عشق می ورزد و از هرگونه زوال و نابودی گریزان است و از همین رو تا آخرین حد ممکن برای بقای خود تلاش میکند لذا اصل اشتیاق به زندگی همیشگی، خواستههای درون نهایی انسان است. انسانهای گذشته و آینده نیز چنین عشقی را داشته اند و دارند.
اثبات کبری؛ (مقدمه دوم)
تقریر اول:
الف) محبت و عشق به هستی دائم و زندگی جاوید، امری وجودی است.
ب) این امر وجودی رابطه میان محب و محبوب (هستی جاوید) است.
ج) بدون وجود خارجی محبوب، هیچ عشق و محبتی در قالب یک اصل طبیعی در نهاد موجود زنده قرار نمیگیرد و از ذاتیات او به شمار نمیآید.
د) متعلق اشتیاق (هستی جاویدان) حتماً وجود دارد.
ه) زندگی جاوید و حیات مصون از مرگ، در این دنیا ممکن نیست و هیچ فردی در آن برای همیشه نمیماند.
و) جهان دیگری مصون از زوال وجود دارد که سراسر زندگی است و در آن مرگی نیست.
تقریر دوم :
الف) محبت و عشق به هستی دائم و زندگی جاوید، امری وجـودی واقعی است؛ نه پنداری .
ب) وجود چنین عشق و محبتی، حتماً به منظور هدف و غایتی خارجی است. (العنكبوت ٦٤ )
ج) فقدان حیات جاوید، مساوی با بطلان و لغو وجود چنین حُبى است.
د) حیات جاویدان، امری حتمی واقعی است.
هـ) زندگی جاوید و حیاتِ مصون از مرگ در این دنیا ممکن نیست.
و) حیات جاودانه در جهان واپسین موجود است. (العنكبوت ٦٤)
شایان توجه است که مقدمه (ب) در هر دو تقریر، بدیهی نیست و نیازمند اثبات است.در این باره میتوان با استمداد از حکمت و عنایت الهی، قیاس دیگری به شرح زیر ترتیب داد و آن را اثبات نمود:
الف) بر اساس توحید، عشق به زندگی جاوید، فعل و عنایت الهی است.
ب) عنایت الهی مصون از خطا و حکمت خدایی مبرای از عیب است.
ج) مقتضای عصمت از خطا و حقانیت عشق به زندگی جاوید، وجـود متعلق آن است.
د) سرای ابدیت (متعلق عشق به زندگی جاوید) وجود دارد.
نکته اساسی این است که اگر خداوند چیزی را در نهاد یک نوع به عنوان اقتضای درونی او آفرید و تمام افراد آن نوع را به آن خواسته مجهز کرد، حتماً مقتضای آن خواسته در خارج موجود است.
برخی از فیلسوفان میگویند:
خداوند حکیم در نهاد جـان هـا محبت هستی و بقای آن را قرار داد و نیز کراهت از نیستی را در آنها تعبیه نمود و این حق است، چون هستی و بقای آن خیر است و طبیعت کار باطل نمیکند و هرچه در نهاد او مرکوزباشد، غایتی دارد که بر آن مترتب شده و نهایتی دارد که به آن میرسد، پس معلوم شد که جاودانگی طلبی، دلیل آن است که یک عالم ابدی که مصون از زوال باشد، موجود خواهد بودو اگر جهان ابدی مسلم است و دنیا نیز شایسته ابدیت نیست، پس وجود آخرت ضروری است و اگر آخرت نمیبود، ارتكاز جاودانگی طلبی و شور ابدیت خواهی در نهاد انسانها باطل و بیهوده میبود.
لذا غرایز و ارضای آنها که حب حیات یکی از آنهاست؛ در نهاد آدمی وجود دارد، انکار کردن وجود موضوعی برای هر غریزهای در حقیقت مثل تصور کردن موجودات افسانه ای و اساطیر است.
انسان طبق ساختمان طبیعی و کشش فطری خود در اندیشه بینهایت است و در باطن، طالب علم منطق، قدرت مطلق، حق مطلق، عدل مطلق و خیر مطلق است و آرزوی آنها را در سر میپرورد. هم چنین انسان طبعاً در فکر حیات جاودان است و در دل تمنای بقای زندگی ابدی و زندگی بینهایت دارد.
در فطرت انسان عشق شدیدی به بقا وجود دارد. او حتی در هر چیز مورد علاقهاش به سبب قوه واهمه، نوعی بقا را توهم میکند و آنگاه آن را دوست میدارد . هرگاه به زوال آن چیز بیندیشد یا خبر آن را بشنود عمیقاً ناراحت شده و داد و فریاد میکند. همهی فریادهایی که ریشه در فراق دارند ترجمان گریستنهایی است که از عشق به بقا سرچشمه میگیرد. اگر توهم بقا نباشد او نمیتواند ابراز محبت کند. حتی میتوان گفت یکی از اسباب وجودی عالم بقا و جنّت ابدی آرزوی قدرتمند بقا است که از عشق شدید به جاودانگی حاصل میگردد که در ماهیت انسان وجود دارد و در واقع دعایی عام و فطری برای بقاست. باقی ذوالجلال این آرزوی فطری شدید و این دعای عمومی و مؤثر را پذیرفته و برای انسانهای فانی، عالمی باقی آفریده است. مگر ممکن است فاطر کریم و خالق رحیم خواستهی جزئی معدهی کوچک انسان را که برای بقای موقت با زبان حال ادا میکند با آفریدن انواع بی شمار غذاهای لذیذ برآورده سازد و خواسته شدید نوع بشر را که برآمده از نیازهای بزرگ و فطریست، دعای کلی، دائمی، منطبق بر حق و حقیقت و دایر بر بقا که با زبان حال و قال بیان میگردد را اجابت نکند؟ حاشا! صد هزار بار حاشا! امکان ندارد نپذیرد؛ این به هیچ وجه برازندهی حکمت و عدالت و رحمت و قدرت او نیست.
حق بقا و میل به ماندن، یک درخواست فطری در انسان است. همهی انسانها زندگی را دوست دارند و میخواهند باشند و زندگی آنان با مرگ پایان نپذیرد و دستخوش نیست و نابودی نشود. از اینرو انسانها از یک سو بنابر اقتضای طبع انسانی از مرگ فرار میکنند؛ و از سوی دیگر برای ماندن و جاویدانه شدن دست به یکسری کارها و اقداماتی می زنند.
روشن است که هر امر فطری نمایانگر چیزی است که به آن تعلق دارد، یعنی وجود یک چیز فطری دلیل بر وجود متعلق آن در خارج است. با توجه به اینکه این جهان و موجودات آن به ویژه انسان دستخوش مرگ و نیستی میشوند، بنا بر این، وجود جهان دیگری غیر از این جهان که قرآن از آن به سرای باقی و جاودانی یاد میکند برای تحقق این امر فطری ضروری است. لذا همان طور که جستجوی علت از مبدأ خلقت و ایمان به خداوند متعال از عمق جان انسان سرچشمه میگیرد، ایمان به حیات ابدی نیز از ذات انسان میجوشد و همواره در نهاد آدمی احساس جاودانگی بوده و خواهد بود و همین امر طبیعی منشاء بقای این باور در طول تاریخ شده است. نشانههای فطری بودن باور به قیامت را می تـوان درموارد زیر مشاهده کرد:
۱. شعور همگانی:
ایمان به قیامت از قدیمیترین و اصیل ترین عقاید انسان است طبق تحقیقات تاریخی و باستان شناسی این باور به عنوان سنت اعتقادی در بین تمام ملل مختلف از جمله ملل وحشی بوده است. این شعور همگانی انحراف و اختلال فکری و روحی نیست بلکه احساسی فطری و طبیعی است.
زیرا: اولاً، باوری همگانی و جهانی است و ثانیاً، تمایلی درونی است و نیازی به آموزش ندارد؛ ثالثاً، در همه مقابل همه تحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ثبات خود را از دست نداده و متحول نمیشود.
“نورمان فنست بیل” میگوید:
همان نیرویی که به زنبور عسل شعور ساختن خانه ی شش گوشه را داده و جذب مواد طبیعی و معدنی را به گیاهان و مکیدن پستان مادر به کودک آموخته است و در باطن انسان عشق به فضایل و معنویات را نهاده، همان نیروی حکیم هم ادراک زندگی جاودانی و ایمان به جهان پس از مرگ را در سرشت انسان قراردادِ است.
مجلهی درزدایجست در نوامبر سال ۱۹۷۵م. به نقل از گروهی از دانشمندان غربی چنین مینویسد:
حقیقت این است که ایمان و عقیده فطری به حیات پس از مرگ، بهترین و قوی ترین دلیلی است که میتواند به وجود زندگی پس از مرگ، لباس واقعیت و حقیقت بپوشاند.هرگاه خدا بخواهد روح بشر را نسبت به امری قانع سازد، عوامل آن را با غرایز و سرشت وی میآمیزد.بر طبق همین عمل حکیمانه است کـه بشـر – در اعماق جان خویش – زندگی ابدی و بقای سرمدی را احساس مینماید و چون در وضعیت کنونی زندگی ابدی میسر نمیشود، در وضع دیگری این دریافت و ادراک، جنبهی تحقق به خود میگیرد. این وجدان همگانی به قدری عمیق و ریشه دار است که نمیتوان واقعیت و تأثیر حیرت انگیز آن را در زندگی بشر نادیده گرفت. این انگیزه درونی و شعور وجدانی باعث گردیده از قدیمیترین ادوار تاریخ تاکنون ایمان به مسئله قیامت در نهاد انسان، زنده و تازه باقی بماند.
۲. علاقه به بقای نام و راه:
افراد بشر، حتی کسانی که مرگ را نابودی می پندارند، بی گمان علاقهی شدیدی دارند که پس از مرگ، نام و یادشان به خوبی باقی بماند. آنها زحمات طاقت فرسایی را تحمل میکنند، تا یک اثری هنری و علمی یا عمل خیری از خود به یادگار بگذارند. اگر بنا باشد پس از مرگ انسان نابود شود، بقای نامش چه ثمری دارد؟ نام نیک و عمل خیر برای معدوم چه سودی دارد؟ اسم نفرت بار جلادهای تاریخ چه زیانی برای آنها دارد؟ قطعاً با این فرضیه هیچ اثری ندارد، ولی بشر احساس ابدیت میکند و در محکمهی وجدان به سود فطرت حکم و بر طبق آن عمل مینماید، گرچه به زبان، انکار زندگانی جاوید را کرده، ولی در باطن و روان به آن ایمان دارد و عملش گواه ایمان اوست. حیوانات به لاشهی مردههای خود توجهیندارند، ولی انسان توجه شدیدی به کالبد مردهی خویش دارد.تجلیل از قبر مائو لنین از ناحیـه مـاده گراها و بت پرست ها و شرکت در تشیع جنازه ها، مومیایی کردن اجساد مردگان، سوزاندن بدنها و عقیده به تناسخ نشانه هایی از اعتقاد به حیات پس از مرگ است.علائم فوق از فطری بودن رستاخیز حکایت دارد؛ البتـه هـر گروهی به زبان خود ابدیت را ترسیم کرده و به شکل خاصی از آن، ایمان دارد و این امر بیانگر اصالت فطرت و ریشه دار بودن عقیده به حیات ابدیاست.
بنا بر این مسئله “معاد” همانند “مبدأ ” امری فطری و طبیعی است.آنکه با یک رشته مبانی بی پایه و گفتار سفسطه آمیز خدا را انکار میکند، شعلهی فطرت و میل باطنی خود را نمیتواند خاموش سازد.از این رو در هنگام ناکامی و گرفتاری – که دستش از وسایل ظاهری کوتاه میگردد- بی اختیار با تمام وجودش متوجه آفریدگار میشود. در این رویکرد تفاوتی میان عالم و جاهل وحشی و متمدن مشرک و موحد وجود ندارد.در این زمینه رستاخیز نیز انکار کنندگان در برخی از مواقع که در بن بست قرار میگیرند، ناخودآگاه مییابند که پس از مرگ، از بین نمیروند، چگونه ممکن است خدمات اجتماعی و کردارهای پسندیدهی نیکوکاران و زحمات هنرمندان متعهد و شاعران آگاه از بین برود؟! آیا اعمال و کردار هم چون بذرهایی در مزرعه ی دنیا نیستند؟! آیا ممکن است نهال اعمال، محصول و ثمری ندهد؟
مائو میگوید:
(به زودی لبیک حق را اجابت میکنم)).
استالین گفت:
((مراکز عبادی را بازکنید و برای شفای من دعا کنید)).
این جاست که اگر هر انسانی – دور از غوغای شبهات و خیالات باطل – تفکر و در مورد این مسائل حیاتی فکر کند، نغمهی روح بخش قرآن را – که ندای وجدان است – به گوش جان خواهد شنید؛ این ماییم شما را آفریدیم؛ پس چرا (آفرینش دوباره را در قیامت) باورندارید؟! آیا نطفه ای را که در رحم میریزید، شما آن را بدین صورت زیبا می آفرینید، یــا مـا آفریدگاریم؟!
ما در میان شما مرگ را مقدر و حتمی کردیم و کسی نمیتواند جلوی قدرت ما را بگیرد که (بدن) امثال شما را به خاک تبدیل کنیم و در جهان دیگر که کیفیت آن را نمیدانید شما را آفرینش تازهای بخشیم.بی شک عالم نخستین را میدانید؛ پس چرا جهان بعدی را متذکر نمیشوید؟! و (قیامت را انکار میکنید؟!)
گویی آخرت نتیجه طبیعی وجود دنیاست و از این رو در قرآن، قیامت به روز جزا تعبیر شده است.
منبع: کتاب اثبات معاد و پاسخ به شبهات