ترجمه و شرح: صدیق قطبی
«رُبَّمَا فَتَحَ لَك بَابَ الطَّاعَةِ وَمَا فَتَحَ لَكَ بَابَ الْقَبُولِ، وَرُبَّمَا قَضَى عَلَیک بالذَّنْبِ فَكانَ سَبَبًا فِي الْوُصُولِ.»
چه بسا که خدا در طاعت بر تو باز کند اما در قبول و پذیرش نگشاید؛ و چه بسا که گناه را بر تو مقدر کند و همان سبب وصال شود.»
مَعْصِيةٌ أَوْرَثَتْ ذُلاً وَافْتِقَاراً خَيْرٌ مِنْ طَاعَةٍ أَوْرَثَتْ عِزًّا وَاسْتِكبَارًا.»
گناهی که افتادگی و نیازمندی در پی داشته باشد بهتر از طاعتی است که نخوت و تکبر بیاورد.
شرح:
در این حکمت معنوی بر مراقبت از احوال نیک تأکید شده است. اعتماد و اتکا و دلخوش داشتن به اعمال عبادی و طاعات، در بیان عارفان، امر ناپسندیده ای است. دلیل آن روشن است: ممکن استاعمالی که انجام می دهیم مورد قبول واقع نشوند. هم چنان که در قصهی دو فرزند آدم که در قرآن ذکر شده است، قربانی یکی مقبول واقع می شود و آن دیگری از نظر می افتد و خداوند در آن رابطه می فرماید که تنها اعمال اهل تقوا مورد قبول واقع می گردد:
(وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَى آدَمَ بِالْحقّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يَتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّه مِنَ الْمُتَّقِينَ)
نباید صرف این که طاعتی از ما سر می زند مایه ی دلخوشی ما باشد؛ چرا که ممکن است آراسته به زینت «قبول» نگردد. آنچه مهم و اساسی است، حالتِ سراسر نیاز و تضرع است. اگر طاعات فرد، در چشم او پُر ارزش جلوه کنند و نیازمندی و افتقار به خداوند و شکسته دلی و عذر آوری او را کمرنگ کنند، از غایت و هدف خود دور مانده اند. با این حساب، دچار معصیتی شدن که متعاقب آن حالات شکسته دلی و شرمساری و عذر آوری و افتادگی برای فرد پدید آید، بهتر از طاعتی است که بی نیازی و عُجب و خودبینی به همراه دارد.
امام جعفر صادق می گوید:
هر آن معصیت که اول آن ترس بود و آخر آن عُذر، بنده را به حق رساند و هر آن طاعت که اول آن امن بود و آخر آن عُجب، بنده را از حق دور گرداند.»
همو می گوید:
«مطیع با عُجب، عاصی است و عاصی با عُذر، مطیع.» سالكان صالح، تأکید فراوانی، به حالت «نیاز و شکستگی» داشته اند، خواجه عبداللّٰه انصاری میگوید آنچه مایهی تقرب فرد است، صرف نماز و روزه نیست: (کار نه روزه و نه نماز دارد بلکه شکستگی و نیاز دارد.»
خواجه عبداللّٰه انصاری همسو با ابن عطاء سکندری می گوید:
((نیکا معصیتا که تو را به عذرآرد، شوما طاعتا که تو را به عجب آرد.»
حافظ میگویدکه:
این «راه نیاز» است که سالک را به «دارالسلام» می برد و «شکسته دلی» است که در کوی یار، اعتبار دارد و «خودفروشی» را و قعی نمی نهند:
-زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه رند از ره نیاز به دارالسلام رفت
-در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
به هوش باش که هنگام باد استغنا
هزار خرمن طاعت به نیم جو ننهند
شمس تبریز میگوید که:
در درگاه خداوند، صرف اعمال ظاهری آبی و اعتباری ندارد و در درگاه بی نیازانه ی او گوهر «نیاز» است که ارزشمند است. بنده ی مؤمن باید مراقب باشد که نظر به اعمال و طاعات، او را از نیازمندی و تضرع باز ندارد. «نماز بی نیاز» به کار نمیآید و آن حالت باطنی که لازم است همهی اعمال و عبادات ظاهری ما را همراهی کند، «نیاز» است:
«زیره به کرمان بری چه قیمت و چه نرخ و چه آب روی آرد؟
چون چنین بارگاهی است، اکنون او بی نیاز اســت تـو نیاز ببر، که بی نیاز نیاز دوستدارد، به واسطهی آن نیاز از میان این حوادث ناگاه بجهی. از قدیم چیزی به تو بپیوندد و آن عشق است. دام عشق آمد و در او پیچید، که يُحبُّونه تأثیر يُحبُّهم است.»
آب دیده بی آن نیاز، و نماز بی نیاز، تا لب گور بیش نرود؛ از لب گور باز گرددبابازگردندگان. آنچه با نیاز بود در اندرون گور در آید، و در قیامت با او بر خیزد و همچنین تا بهشت و تا به حضرت حق، پیش پیش او میرود.»
از بایزید بسطامی نقل است که گفته است: به سینهی ما آواز دادند که: (( ای بایزید! خزاین ما از طاعت مقبول و خدمتپسندیده پُر است. اگر ما را میخواهی چیزی بیاور که ما را نبود.»گفتم: «خداوندا! آن چه بود که تو را نباشد؟»
گفت: ((بیچارگی و عجز و نیاز و خواری وشکستگی.))
هم او گفته است:
((به همه ی دستها در حق بکوفتم؛ آخــر تـا به دست نیاز نکوفتم، نگشادند؛ و به همهی زبانها بار خواستم، تا به زبان اندوه بار نخواستم، بار ندادند. به همه ی قدم ها به راه او برفتم، تا به قدم ذل نرفتم، به منزلگاه عزت نرسیدم.»
و گفته است:
((بهتر از نیاز صیدی ندیدم و بهتر از عجز چیزی ندیدم.))
شیخ ابوبکر شبلی گفته است:
((عصا کش من نیاز است.))
با این توضیحات فهم این نکته آسان تر می شود: گناهــی کــه شکستگی و افتادگی به همراه دارد، بهتر از طاعتی است که خودبینی و بی نیازی پدید می آورد و چه بسا گناهی که مرتکب می شویم، چنان افتادگی و شرمساری و شکستگی در ما پدید آورند که ارتباط متضرعانه تر و خاشعانه تری با خداوند پیدا کنیم. چه بسا گناه ما را به شاه کلید «نیاز» رهنمون کند و طاعات و اعمال ما را مبتلا به «نخوت و خودبینی گردانند.
ما زبان را ننگریم و قال را
ما روان را بنگریم و حال را
ناظر قلبیم اگر خاشع بود
گر چه گفت لفظ ناخاضع رودا