مقام صحابه و ياران پيامبر اسلام از دیدگاه قرآن و سنت
نویسنده: عبد العزيز نعماني
عدالت صحابه، حقيقتی انکارناپذير
عدالت اصحاب پيامبر اسلام صليالله عليه وسلم، از باورهاي مهم و اساسي مذهب اهلسنت و جماعت است كه قاطبة مسلمانان جهان پيرو اين مذهباند. واژة «سنت و جماعت»، بيانگر اين مطلب است كه اهلسنت و جماعت بعد از قرآن كريم، احاديث و سنت سنية رسول اكرم صليالله عليه و سلم و فهم و عمل اصحاب گرامي آنحضرت صليالله عليه وسلم را پايه اعتقادات و اعمال و ساير مسائل و احكام دين ميدانند؛ از اين رو توثيق و عدالت اخلاقي و روايي اصحاب، اصلي بسيار مهم است. اين نكته نيز قابل ذكر است كه اصحاب پيامبر صليالله عليه وسلم نه معصوم بودهاند (زيرا عصمت از مشخصههاي ويژه و منحصر به فرد انبيا و پيامبران است) و نه فاسق (كه نشانه سوءظنها و سخنان ناروا قرار گيرند)، بلكه گرچه گاه از برخي از آنان بنا بر اقتضاي طبيعت بشري، گناه و لغزش سر زده است اما آنان پس از انتباه، از عملكرد خويش بكلي نادم گشته و توبه صادقانه كردهاند، و خداوند نيز، به شهادت آيات قرآن كريم، آنان را مورد عفو و بخشش قرار داده است. از اين رو اهلسنت و جماعت اعتقاد جازم دارند كه هيچ يك از اصحاب پيامبر، بر اثر ارتكاب لغزش و گناهي كه حتماً از آن توبه كردهاند، فاسق قلمداد نميشوند، بلكه آنان همواره همچون ستارگان روشنگر، بر فراز راه هدايت و رستگاري درخشيده و تا قيام قيامت امت اسلامي را به سر منزل مقصود رهنمون شده و خواهند شد.
اعتقاد اهلسنت و جماعت:
به منظور توضيح و تبيين اعتقاد اهلسنت و جماعت درباره عدالت صحابه پيامبر صليالله عليه وسلم بخشي از آرا و اقوال بزرگان اهلسنت، اعم از متكلمان، محدثان، فقها و مفسران را ذيلاً نقل مينماييم تا اين اعتقاد كاملاً شفاف گردد.
۱ـ امام ابوعمر يوسف بن عبدالبر قرطبي (متوفي ۴۶۳ هـ.)ميفرمايد:
«فهم خير القرون و خير أمة أخرجت للناس، ثبتت عدالة جميعهم بثناء اللّه عزوجل عليهم، و ثناء رسوله عليهالسلام، و لا أعدل ممن ارتضاه اللّه لصحبة نبيه و نصرته و لا تزكية أفضل من ذلك و لا تعديل أكمل منه»(۱)؛ «آنان مردمان بهترين قرنها (در طول تاريخ اسلام) هستند و برترين گروهي هستند كه به منظور دعوت و ارشاد مردم فرستاده شدهاند. عدالت همگي آنان با ستايش خداوند عزوجل و پيامبرش از آنان، به اثبات رسيده است. چه كسي عادلتر است از آناني كه خداوند آنان را براي همنشيني و ياري پيامبرش برگزيده است، چه شهادت تزكيهاي بهترين از اين، و چه گواهي عدالتي كاملتر از اين (ميتوان تصور كرد)».
۲ـ امام الحرمين، ابوالمعالي عبدالملك جويني (متوفي ۴۷۸ هـ.)، ميفرمايد:
«و الذي يجب علي المعتقد أن يلتزمه، أن يعلم أن جلة الصحابة كانوا من رسول اللّه بالمحل المغبوط و المكان المحوط و ما منهم الّا و هو منه ملحوظ محفوظ و قد شهدت نصوص الكتاب علي عدالتهم و الرضا عن جملتهم بالبيعة، بيعةالرضوان، و نص القرائن علي حسن الثناء علي المهاجرين و الأنصار»(۲)؛ «بر مسلمان معتقد واجب است تا بداند كه همه اصحاب پيامبر صليالله عليه وسلم از ديدگاه پيامبر در مقام قابل غبطه و خاصي قرار داشتند و هر يك از آنان مورد توجه و عنايت ويژة آنحضرت صليالله عليه وسلم قرار داشتند. همانا نصوص قرآني از عدالت صحابه و خشنودي خداوند از آنان در «بيعت رضوان» خبر ميدهند و قرائن نيز تصريح دارند كه مهاجرين و انصار مورد حسن ستايش قرار داشتهاند».
۳ـ امام ابوعمرو عثمان ابنالصلاح شهرزوري (متوفي ۶۴۳هـ.) ميفرمايد:
«للصحابة بأسرهم خصيصة و هي أنه لا يسأل عن عدالة أحدٍ منهم بل ذلك أمر مفروع منه لكونهم علي الإطلاق معدّلين بنصوص الكتاب و السنة و إجماع من يعتدّ به في الإجماع من الأمة … ثم إن الأمة مجمعة علي تعديل جميع الصحابة و من لابس الفتن منهم فكذلك بإجماع العلماء الذين يعتد بهم في الإجماع، إحساناً للظن بهم و نظراً إلي ما تمهّد لهم من المآثر و كأن اللّه سبحانه و تعالي أتاح الإجماع علي ذالك لكونهم نقلة الشريعة»(۳)؛ «همه أصحاب از امتياز خاصي برخوردارند و آن اينكه عدالت هيچ يك از آنان مورد سؤال قرار نميگيرد، بلكه اين مسئلهاي قطعي تلقي ميشود زيرا همه آنان عليالاطلاق، از ديدگاه نصوص قرآن، احاديث و اجماع كساني كه اجماع آنان قابل قبول و معتبر است، عادلاند. همانا امت اسلامي بر عدالت اصحاب پيامبر صليالله عليه وسلم اتفاق نظر دارد، اگر چه از كساني باشند كه در درگيريها (ميان اصحاب پيامبر) شركت داشتهاند، همچنين اين ديدگاه علمايي است كه اجماع آنان قابل اعتبار است؛ اين اعتقاد به خاطرحسنظن و با توجه به فضايل و مناقب آنان است، و گويا تأييد الهي بوده تا عدالت آنان مورد اجماع قرار گيرد زيرا آنان ناقلان و پاسداران شريعت اسلامي بودند».
۴ـ شيخالاسلام احمد بن تيميه (متوفي ۷۲۸ هـ.) ميفرمايد:
«و من أصول اهلالسنة و الجماعة سلامة قلوبهم و ألسنتهم لأصحاب رسول اللّهصليالله عليه وسلم كما وصفهم اللّه في قوله تعالي: « و الذين جاءوا من بعدهم يقولون ربنا اغفرلنا و لإخواننا الذين سبقونا بالإيمان و لا تجعل في قلوبنا غلاً للذين آمنوا ربنا إنك رؤف رحيم»، و طاعةً للنبي صليالله عليه وسلم في قوله: « لاتسبوا أصحابي فو الذي نفسي بيده لو أن أحدكم أنفق مثل اُحُد ذهباً ما بلغ مُدّ أحدهم و لا نصيفه»(۴)؛ «از اصول اعتقادي اهلسنت و جماعت آنست كه دلها و زبانهايشان [از بغض و بدگويي] در مورد اصحاب رسولاللّه صليالله عليه وسلم پاك و سالم است. چنانكه خداوند آنان را اينچنين توصيف ميفرمايد: «و كساني (مؤمناني)كه پس از آنان (صحابه و مسلمانان صدر اسلام) آمدهاند، ميگويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان آوردن بر ما سبقت گرفتهاند، بيامرز، و كينهاي نسبت به مؤمنان در دلهايمان قرار مده. پروردگارا! رأفت و مهرباني تو بسيار است». و به پيروي از دستور رسولاكرم صليالله عليه وسلم كه ميفرمايد: «اصحاب مرا ناسزا مگوييد، قسم به ذاتي كه جانم در قبضه اوست، اگر يكي از شما به اندازة كوه اُحد طلا انفاق و صدقه نمايد، به پاداش يك يا نصف مد(۵) (از عملكرد) آنان نخواهد رسيد».
۵ـ علامه مسعود بن عمر تفتازاني (متوفي ۷۹۲ هـ.ق) ميفرمايد:
«إتفق أهل الحق علي وجوب تعظيم الصحابة و الكف عن الطعن فيهم، سيما المهاجرين و الأنصار، لما ورد في الكتاب و السنة من الثناء عليهم و التحذير عن الإخلال بإجلالهم: «اللّه! اللّه! في أصحابي، لاتتخذوهم غرضاً من بعدي»؛ « لاتسبوا أصحابي»؛ « خيرالقرون، قرني» و لو كانوا فسدوا بعده لما قال ذلك بل نبّه و كثيرٌ مما حكي عنهم افتراءات و ما صح فله محامل و تأويلات»(۶)؛ «اهل حق در خصوص گراميداشت صحابه و پرهيز از طعن زدن به آنان اتفاق نظر دارند، خصوصاً در مورد مهاجران و انصار كه در قرآن و سنت مناقب آنان ذكر شده و (در حديث) به پرهيز از تعرض به مقام شامخ آنان هشدار داده شده است. [رسول اكرم صليالله عليه وسلم ميفرمايد:] « از خدا بترسيد دربارة اصحاب من و آنان را پس از من هدف [نسبتهاي ناروا] قرار ندهيد»؛ «اصحاب مرا ناسزا مگوييد»؛ «بهترين و برترين قرنها، قرن من است»؛ اگر چنانچه اصحاب پيامبر اسلام صليالله عليه وسلم پس از وفات ايشان، دچار انحراف ميشدند، حتماً آنحضرت صليالله عليه وسلم [با فراستي كه از آن برخوردار بودند و با ارتباط ويژهاي كه به منبع وحي و الهام داشتند] اين موضوع را يادآور ميشدند. و اما بسياري از مطالبي كه درباره صحابة پيامبر نقل ميشود در واقع يا صحت ندارند و اگر بالفرض صحيح باشند قابل توجيه و تأويلاند».
برداشتها از عدالت صحابه
اگر ما مفهوم عدالت صحابه را مورد بررسي بيطرفانه و منطقي قرار دهيم به همان نتيجهاي دست خواهيم يافت كه در بالا ذكر شده است.
با اين وجود از عدالت صحابه چند برداشت وجود دارد:
الف: اينكه اصحاب و ياران پيامبر را همچون شخص پيامبر معصوم بدانيم و معتقد باشيم كه آنان از هر گونه خطا و لغزشي مصون بودهاند. مسلماً چنين برداشتي با آيات قرآن و سيرت صحابه در تضاد و كاملاً مبالغهآميز است و نميتوان آن را درست پنداشت. ضمن اينكه از ديدگاه اهلسنت، تعميم بحث عصمت به اشخاصي پس پيامبر خاتم، ناقض اصل خاتميت است.
ب: اينكه صرفاً عدة انگشتشماري از اصحاب را عادل دانسته و معتقد باشيم كه بقية اصحاب در زندگي عملي و مسائل سياسي و اجتماعي بر خلاف مقتضاي احكام اسلامي عمل كرده و از اين جهت مرتكب گناهاني نابخشودني شده باشند، تا آنجا كه بتوان آنان را مرتد، منافق و يا فاسق خواند! اين نظر نه تنها با آيات نازل شده در خصوص فضايل و ويژگيهاي اصحاب پيامبر اسلام و اظهار رضايت خداوند از آنان، همچنين رواياتي كه در مناقب آنان از حضرت پيامبر نقل شده است، در تضاد است، بلكه به نوعي تشكيك در موفقيت پيامبر خاتم صليالله عليه وسلم در اهداف بعثتش نيز هست.
برخي آگاهانه و يا ناآگاهانه پارهاي از آيات قرآن را كه در مورد منافقان نازل شده است با تحريف شأن نزول و يا تأويل مفهوم و معاني آيات، به اصحاب بزرگوار پيامبر اسلام صليالله عليه وسلم نسبت ميدهند؛ يا اينكه خلفاي راشدين را غاصب خلافت و دشمن اهلبيت ميخوانند؛ امالمؤمنين عايشه صديقه رضياللهعنها و برخي از «عشرة مبشره» از جمله حضرت طلحه و زبير رضياللهعنهما را صرفاً به خاطر رودررويي آنان با حضرت علي رضياللهعنه در واقعة «جمل»، عادل نميدانند و آماج سخنان ناروا قرار ميدهند؛ در حاليكه اين گروه از اصحاب، از مهاجرين اولين و اهل بدر و حديبيه هستند كه در قرآن بشارتهاي متعددي در مورد آنان آمده است و پيامبر اسلام صليالله عليه وسلم در احاديث متعددي از فضايل و مناقب آنان سخن گفته و به آنان بشارت بهشت داده است.
اين ديدگاه و طرز تفكر آسيبهاي بسياري را به همراه داشته كه امت اسلامي تا حال نتوانسته خود را از تبعات آن خلاص كند و به معناي واقعي به وحدت و انسجام برسد.
ج: اينكه عدالت اصحاب را قابل تفكيك بدانيم و به دو بخش عدالت روايي و عدالت اخلاقي تقسيم نماييم، در نتيجه عدالت آنان را در نقل آيات قرآن و روايت احاديث نبوي محرز و قطعي بدانيم، اما در زندگي عملي و سلوك اخلاقيشان با ديدة ترديد بنگريم و خطا و لغزشهاي انسانيشان را برجسته كنيم و آنان را مورد سوءظنها و اتهامهاي ناروا قرار دهيم؛ غافل از اينكه چنين ديدگاهي نيز نتيجهاي جز ترديد در پذيرش عدالت آنان و تشكيك در صحت رواياتشان نخواهد داشت.
د: ديدگاه چهارم اين است كه معتقد باشيم اصحاب از نظر ايمان و عمل بر ساير افراد امت برتري فوقالعادهاي داشتهاند، چه آنان نخستين كساني بودند كه دعوت پيامبر اسلام صليالله عليه وسلم را لبيك گفتند و در سختترين شرايط با مال و جان خويش به ياري دين اسلام پرداختند و سراسر عمرشان را در جهت نيل به رضايت خداوند و پيامبرش و گسترش آيين جهانشمول اسلام صرف نمودند، و امت اسلامي تا قيام قيامت وامدار مجاهدتها و جانفشانيهاي آنان است و همواره بايد از آنان ممنون باشد و تقدير كند و در دام بدبيني و سوءظن به آنان نيفتد.
چنانكه ذكر آن گذشت، اين بدان معنا نيست كه آنان را معصوم و مصون از خطا و لغزش بدانيم، بلكه آنان نيز همچون هر انسان غيرمعصومي دچار خطا و لغزش شدهاند اما شخصيت آنان چنان در مكتب نبوت پرورش يافته كه پس از هر خطا و لغزشي حتماً با توبه و انابت، موجبات خشنودي خداي عزّوجلّ را فراهم آوردهاند. آيات و روايات در اين باب به قدري زياد است كه نقل آنها از حوصلة اين نوشتار خارج است. بنابراين فسق و بيعدالتي به ساحت گرامي اصحاب پيامبر راه ندارد و اگر منصفانه و به دور از تعصبهاي مذهبي و سياسي روايات اسلامي و سيرت صحابه را مورد كنكاش و بررسي قرار دهيم، بجز يكي دو اشكال قابل حل در اين خصوص، به چيز ديگري بر نميخوريم.
اين ديدگاه، ديدگاه اكثريت غالب مسلمانان جهان و پيروان مذهب اهلسنت و جماعت است. اهلسنت و جماعت اين رويه را صحيحترين و پذيرفتهترين اعتقاد نسبت به صحابه و ياران پيامبر اسلام صليالله عليه وسلم، و خلاف آن را اجحاف در حق آن بزرگواران، و سبب افتادن امت اسلامي در دام اختلافات لاينحل ميدانند.
عدالت صحابه، حقيقتي انكارناپذير:
عدالت صحابه را مبالغهآميز خواندن و براي مخدوش و نادرست جلوه دادن اين باور صحيح و منطقي به طرح شبهات پرداختن، كوششي بيهوده و ابتر است. با اين وجود، اگر اين گونه ادعاها مورد تحقيق و بررسي قرار گيرند بياساس بودنشان كاملاً به اثبات ميرسد و هيچ گونه ترديدي در اعتقاد به عدالت صحابه باقي نميماند.
۱). از وظايف مهم بعثت رسول اكرم صليالله عليه وسلم آن بود كه همة جهانيان را به دين ابدي اسلام فراخواند، و در اين راستا وظيفه داشت تا در جهت اصلاح و تزكيه اولين مخاطبانش سعي وافر نمايد. چنانكه خداوند ميفرمايد: «هو الذي بعث في الأميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتب و الحكمة و إن كانوا من قبل لفي ضلال مبين»[جمعه: ۲]؛ اوست كسي كه در ميان درسناخواندگان رسولي از خود آنان برانگيخت كه آياتش را بر آنان ميخواند و آنان را پاك و تزكيه ميكند و به آنان كتاب و حكمت ميآموزاند. گرچه پيش از اين در گمراهي آشكاري بودند.
حال اگر ادعا شود كه پيامبر اسلام صليالله عليه وسلم در مدت ۲۳ سال بعثتش از جمع كثير ياران و مخاطبانش، فقط موفق شد افراد انگشتشماري را تزكيه و تربيت كند و كتاب و حكمت بياموزاند، نتيجة چنين ادعايي جز اين نخواهد بود كه اهداف بعثت پيامبر خاتم صليالله عليه وسلم عقيم مانده و ايشان در دعوت خويش ناموفق بودهاند!؟ مسلماً چنين ادعايي خلاف واقع و ظلمي عظيم در حق دين اسلام و پيامبر خاتم صليالله عليه وسلم است.
۲). رسول اكرم صليالله عليه وسلم در حالي وفات نمودند كه دين اسلام، فراتر از شبه جزيرة عربستان گسترش نيافته بود و با وفات آنحضرت صليالله عليه وسلم تعداد انبوهي از قبايل تازه مسلمان عرب، مرتد شدند و اوضاع چنان وخيم شد كه بيم آن ميرفت كه بساط اسلام بكلي برچيده شود، اما در چنان وضعيتي خليفة آنحضرت، حضرت ابوبكر صديق رضيالله عنه، و ديگر اصحاب ايشان اعم از مهاجرين و انصار شمشير به دست گرفته و براي پيشبرد اهداف دين اسلام و پاسداري از مقاصد بعثت رسول اكرم صليالله عليه وسلم با مرتدين به مبارزه پرداختند. از آن پس نيز همواره در فكر جهاد و گسترش اسلام بودند تا آنكه جانشين دوم رسول اكرم صليالله عليه وسلم، عمر فاروق رضيالله عنه، دو امپراطوري بزرگ ايران و روم را شكست داد و اصحاب موفق شدند تا دعوت پيامبر اسلام صليالله عليه وسلم را به اقصي نقاط جهان برسانند. آيا منصفانه است كساني را كه تمام وجودشان را در راه اسلام فدا نمودند، متهم نماييم كه پس از وفات رسول اكرم صليالله عليه وسلم به فرامين الهي پشت كردند و به خاطر منافع دنيوي و اغراض شخصي دستورات آنحضرت صليالله عليه وسلم را به هيچ انگاشتند و به ظلم و ستم و خيانت روي آوردند!؟
۳). در مدينة منوره دستهاي بودند كه ظاهراً تسليم آيين اسلام شده بودند و در جرگة مسلمانان قرار گرفته بودند، اما با فتنهانگيزي و سرپيچي از اوامر پيامبر اسلام و عدم حضور در جهاد و سازشكاري با دشمنان، منافق خوانده ميشدند؛ خداوند عزوجل در آيات متعددي از قرآن كريم نقاب از چهرة كريه اين منافقان برداشت و حقايق اسرار و اهداف شوم آنان را بر ملا ساخت؛ چنانكه ميفرمود:
«و يحلفون بالله إنهم لمنكم و ما هم منكم و لكنهم قوم يفرقون لو يجدون ملجاً أو مغرات أو مدخلاً لولوا إليه و هم يجمحون و منهم من يلمزك في الصدقات فإن أعطوا منها رضوا و إِن لم يعطوا منها إذا هم يسخطون»[توبه: ۵۸ـ ۵۶]؛ به خدا سوگند ميخورند كه آنان از شمايند، در حالي كه از شما نيستند و گروهي هستند كه ميترسند؛ اگر پناهگاهي يا غارهايي پيدا كنند شتابان بدانجا ميروند، در ميان آنان افرادي هستند كه در تقسيم زكات از تو عيبجويي ميكنند و ايراد ميگيرند، اگر به آنان چيزي از غنايم داده شود خشنود ميشوند و اگر چيزي به آنان داده نشود ناگاه خشم ميگيرند».
«يعتذرون إليكم إذا رجعتم إليهم قل لاتعتذروا لننؤمن لكم قد نبانا الله من أخباركم»[توبه: ۹۴]؛ وقتي به سوي آنان برگرديد، ايشان شروع به عذرخواهي ميكنند. بگو عذرخواهي نكنيد ما هرگز گفتههاي شما را باور نخواهيم كرد. خداوند ما را از احوالتان آگاه ساخته است.
برخي با سوءاستفاده از عدم آگاهي عموم مردم به تحريف شأن نزول و معاني و مصداق اين نوع آيات قرآني ميپردازند و چنين وانمود ميكنند كه اين آيات دربارة اصحاب پيامبر نازل شدهاند. چنين روشي اگر به غير عمد انجام ميگيرد ناآگاهي از تفسير و مفهوم قرآن است كه هيچ گونه ارزش علمي و تحقيقي ندارد؛ اما اگر كسي مصداق آياتي را كه در مورد منافقان نازل شدهاند، اصحاب پيامبر ميداند و از روي عمد چنين كاري را انجام ميدهد بدون ترديد عينك تعصب و غرضورزي بر چشم دارد و نميخواهد در مقابل حقيقت تسليم شود كه چنين روشي ستمي آشكارا و اجحافي عظيم در حق اصحاب پيامبر اسلام محسوب ميشود. براي داوري و بطلان چنين قضاوت يكطرفهاي به آيات ذيل توجه نماييد؛ خداوند در سورة توبه در مورد ماهيت مؤمنان و سپس منافقان ميفرمايد:
«و السابقون الأولون من المهاجرين و الأنصار و الذين اتبعوهم بإحسان رضي اللّه عنهم و رضوا عنه و أعد لهم جنات تجرِي تحتها الأنهار خالدين فيها أبدا ذلك الفوز العظيم و ممن حولكم من الأعراب منافقون و من أهل المدينة مردوا علي النفاق لاتعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتين ثم يردون إلي عذاب عظيم و آخرون اعترفوا بذبوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيئاً عسي اللّه أن يتوب عليهم إن اللّه غفور رحيم»[توبه: ۱۰۲ـ۱۰۰]؛ پيشگامان نخستين مهاجران و انصار و كساني كه به نيكي روش آنان را در پيش گرفتند و راه ايشان را به خوبي پيمودند، خداوند از آنان خشنود شد و (آنان نيز) از او خشنود شدند. و خداوند براي آنان بهشت را مهيا ساخته است كه در زير (درختان و كاخهاي) آن رودخانهها جاري است و جاودانه در آنجا ميمانند اين است پيروزي بزرگ. در ميان عربهاي باديهنشيني كه پيرامون شما هستند و برخي از اهل مدينه منافقاند كه بر نفاق خو گرفتهاند. تو آنان را نميشناسي. ما آنان را ميشناسيم. دو بار آنان را عذاب خواهيم داد، آنگاه به عذابي بزرگ بازگردانده ميشوند. و ديگراني (هستند) كه ( نه از پيشگامان نخستين و نه از منافقين به شمار ميآيند) به گناهان خود اعتراف كردند و كارهاي خوب را با كار بد در آميختهاند، اميد است كه خداوند توبه آنان را بپذيرد. بيگمان خداوند آمرزندة مهربان است.
براستي پيشگامان اسلام در هجرت، انفاق، شركت در جهاد، نصرت و ياري پيامبر صليالله عليه وسلم چه كساني بودهاند؟ هر كس هر توجيه و تأويلي بكند نميتواند بزرگان صحابه از جمله حضرت ابوبكر، حضرت عمر، حضرت عثمان، حضرت علي، حضرت طلحه، حضرت زبير، حضرت ابوعبيده، حضرت عبدالرحمن بن عوف، حضرت سعد، حضرت سعيد، ازواج مطهرات و تعداد كثيري از صحابه را كه در غزوة بدر، أحد، احزاب، صلح حديبيه و غزوة تبوك شركت جستند از ليست مهاجرين و انصاري كه پيشگامان دين اسلام محسوب ميشوند خارج كند.
اما منافقان مدينه به سركردگي عبداللّه بن أبي كه افرادي سودجو، اخلالگر و دشمن اسلام بودند، كاملاً مشخصاند. اين افراد در هيچ جنگي پيامبر را همراهي نميكردند و حاضر نبودند حتي عرقي در راه اسلام بريزند. يكبار كه عبداللّه بن أبي با سيصد و اندي نفر در غزوة احد شركت جست، از ميانة راه بازگشت. از اين رو حساب اينان از حساب اصحاب فداكار و ايثارگر پيامبر اسلام صليالله عليه وسلم كاملاً جدا است.
در ادامة آيه، خداوند به افرادي اشاره ميفرمايد كه در سالهاي پاياني بعثت پيامبر، اسلام آوردند و از آن پس به ياري اسلام روي آوردند، گر چه اين افراد پروندههاي سنگيني داشتند اما رسول اكرم صليالله عليه وسلم اسلام آنان را پذيرفت و خداوند نيز آنان را مورد عفو و بخشش قرار داد.
۴). بدون ترديد اصحاب پيامبر صليالله عليه وسلم معصوم نبودند و بنابر تقاضاي فطري و بشري گاهي اوقات دچار اشتباه و يا ارتكاب گناه ميشدند، اما اين مسئله باعث نميشود كه آنان براي هميشه از رحمتهاي الهي طرد شوند و هرگز بخشوده نشوند. از ديدگاه قرآن و احاديث پيامبر صليالله عليه وسلم آنان مورد عفو و بخشش خداوند قرار گرفتهاند و اعمال نيك آنان سبب كفارة گناهان آنان شده و توبةشان به درگاه الهي پذيرفته شده است:
«لقد تاب اللّه علي النبي و المهاجِرين و الأنصار الذين اتبعوه في ساعة العسرة من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم ثم تاب عليهم إنه بهم رءوف رحيم و علي الثلاثة الذين خلفوا حتي إذا ضاقت عليهم الأرض بما رحبت و ضاقت عليهم أنفسهم و ظنوا أن لا ملجأ من اللّه إِلا إليه ثم تاب عليهم ليتوبوا إن اللّه هو التواب الرحيم»[توبه: ۱۱۸ـ۱۱۷]؛ خداوند توبة پيامبر و مهاجرين و انصار را پذيرفت، آنانيكه در روزگار سختي از پيامبر پيروي كردند بعد از آنكه دلهاي دستهاي از آنان اندكي مانده بود كه منحرف شود باز هم خداوند توبة آنان را پذيرفت چرا كه او بسيار رؤف و مهربان است. خداوند توبة آن سه نفر را كه واپس نهاده شدند نيز ميپذيرد. تا بدانجا كه زمين با همة فراخي بر آنان تنگ شد و دلهايشان بهم آمد و دانستند كه هيچ پناهگاهي از خدا جز به سوي او وجود ندارد. آنگاه خداوند بر آنان رجوع كرد بيگمان خداوند بسيار توبهپذير و مهربان است.
مولانا مفتي محمدشفيع عثماني، مفتي اعظم اسبق پاكستان و مؤلف تفسير گرانسنگ معارفالقرآن، در تشريح آية مزبور ميفرمايد: مفهوم اين آيه، آن است كه قرآن تضمين كرده اگر احياناً فردي از صحابه، اعم از سابقين و متأخرين، درطول زندگي مرتكب گناهي شود بر جرم گناهش پايدار نخواهد ماند بلكه او توفيق توبه مييابد و به طفيل ارادت و محبتش به حضرت پيامبر و خدمات ارزندهاي كه در راستاي ياري اسلام انجام داده و به بركت حسناتش، خداوند او را معاف خواهد نمود. و وفات هيچ يك از آنان فرا نخواهد رسيد مگر اينكه خداوند گناهانش را آمرزيده باشد. به همين دليل كسي حق ندارد آنان را فاسق يا ساقطالعداله بخواند. با آنكه در هنگام ارتكاب گناه، احكام و حدود اسلامي بر آن اجرا ميشود و آن عمل در نوع خود نيز «فسق» تلقي ميگردد، چنانكه در آية شريفة «إن جاءكم فاسق بنباء» آمده است، اما از آنجايي كه توبه و آمرزش آنان از نص قرآن مفهوم ميگردد، فاسق خواندن آنان در هيچ صورتي جايز نيست.(۷)
برخي به اتفاقي كه در غزوة أحد افتاد نيز براي نقض مسئلة عدالت صحابه استناد ميكنند، در حالي كه خداوند عزّوجلّ ميفرمايد: «إن الذين تولوا منكم يوم التقي الجمعان إنما استزلهم الشيطان ببعض ما كسبوا و لقد عفا اللّه عنهم إن اللّه غفور حليم»[آلعمران: ۱۵۵]؛ آنان كه در روز رويارويي دو گروه (مسلمانان و كافران در جنگ احد) فرار كردند، بيگمان شيطان به سبب برخي از عملكردشان آنان را به لغزش انداخت و همانا خداوند آنان را بخشيد چرا كه خداوند آمرزنده و بردبار است.
پر واضح است كه خداوند در اين آية آمرزش و مغفرت خويش را نسبت به عملكرد آن دسته از اصحاب كه در غزوة أحد مرتكب لغزشي شدند، اعلام ميدارد، لذا تأويل و تحريف اين قضيه و اثبات جرم براي اصحاب پيامبر صليالله عليه وسلم كاري كاملاً غيرعقلاني و غيرمنطقي است.
عامة اصحاب رسول اكرم صليالله عليه وسلم كه در ليست مهاجرين و انصار و شركتكنندگان در غزوات مختلف داخلاند به بشارتهاي قرآن و احاديث پيامبر صليالله عليه وسلم براي هميشه مورد رضايت و آمرزش خداوند قرار گرفتهاند. در آغاز عمليات فتح مكه، يكي از اصحاب پيامبر به نام حاطب بن أبيبلتعه، به خاطر پارهاي از مصالح شخصي، نامهاي به سران قريش در مكه نوشت تا آنان را از تهاجم پيامبر به مكه آگاه سازد. وي نامه را به زني داد تا به مكه برساند. آن زن نامه را در لابهلاي گيسوهايش پنهان كرد و به راه افتاد. پيامبر اسلام صليالله عليه وسلم از طريق وحي از اين موضوع اطلاع يافت و بلافاصله حضرت علي، زبير بن عوام، مقداد و ابومرثد غنوي را براي دستگيري حامل نامه اعزام كرد و فرمود: «برويد تا به «روضة خاخ» برسيد، در آنجا زني را در حال سفر خواهيد يافت كه حامل نامهاي به سوي قريش است». آنان به راه افتادند و پس از گرفتن نامه نزد پيامبر بازگشتند. آنگاه پيامبر اسلام به دنبال حاطب فرستادند و به او گفتند: اين چيست اي حاطب؟ حاطب گفت: اي رسول خدا دربارة من شتاب روا مداريد! به خدا قسم من به خدا و رسول او ايمان دارم! نه مرتد شدهام و نه دين و آيين خود را تغير دادهام! خانوادة من در مكه است و من در آنجا خويشاوندي ندارم كه از خانوادة من حمايت كند. من با اين اقدام ميخواستم اهل مكه خانواده و بستگانم را مورد حمايت قرار داده و آسيبي به آنان نرسانند. ضمن اينكه ميدانستم آنان دچار گرفت الهي خواهند شد و نامة من چيزي را از آنان دفع نخواهد كرد.(۸)
حضرت عمر بن خطاب گفت: اي رسول خدا! اجازه دهيد گردنش را بزنم، وي به خدا و پيامبرش خيانت كرده و نفاق ورزيده است! رسول خدا صليالله عليه وسلم فرمودند: «إنه قد شهد بدراً و مايدريك يا عمر؟ لعل اللّه قد اطلع علي أهل بدر فقال: «إعملوا ماشئتم فقد غفرت لكم»(۹)؛ وي در جنگ بدر شركت داشته است، تو چه ميداني اي عمر! خداوند حتماً از فرجام بدريان مطلع بوده كه فرموده است: «هر چه ميخواهيد انجام دهيد، من شما را آمرزيدهام». در اين هنگام اشك از چشمان حضرت عمر رضياللهعنه جاري شد و گفت: خدا و رسولش بهتر ميدانند.
در روايتي ديگر آمده است: «أن عبداً لحاطب جاء رسول اللّه صليالله عليه وسلم يشكوا حاطباً فقال: يا رسول اللّه ليدخلن حاطب النار! فقال رسول اللّه صليالله عليه وسلم: «كذبت لايدخلها، فإنه قد شهد بدراً و الحديبية»(۱۰)؛ غلام حاطب، از وي نزد پيامبر شكايت كرد و گفت: اي رسول خدا، يقيناً حاطب به آتش (جهنم) داخل خواهد شد. رسولخدا صليالله عليه وسلم فرمود: « دروغ گفتي! او به آتش داخل نخواهد شد، زيرا در جنگ بدر و صلح حديبيه حضور داشته است».
داستان اعتراف ماعز بن مالك به زنا و جاري شدن حد شرعي بر ايشان و پذيرش توبهاش دليل ديگري بر اين مدعاست. حضرت ماعز مصرانه از پيامبر گرامي اسلام تقاضاي اجراي حد ميكرد و ميگفت: «يا رسول الله طهرني!»؛ اي رسول خدا مرا (با اجراي حد شرعي) پاكيزه بگردان!
پس از آنكه رسول اكرم صليالله عليه وسلم چندين بار از او پرسيد كه آيا براستي مرتكب زنا شدهاي؟ و او ميگفت: آري! رسول خدا صليالله عليه وسلم دستور دادند تا حد شرعي بر او جاري شود. پس از اين واقعه، مردم در مورد فرجام ماعز بن مالك سخنان متفاوتي اظهار كردند. برخي ميگفتند او هلاك شد. برخي ديگر ميگفتند او توبة صادقانه كرده است. تا آنكه پس از گذشت چند روز رسول اكرم صليالله عليه وسلم فرمودند: «براي ماعز بن مالك طلب آمرزش نماييد». اصحاب با تعجب پرسيدند: آيا خداوند ماعز بن مالك را بخشيده است؟! رسول اكرم صليالله عليه وسلم در پاسخ آنان فرمودند: «لقد تاب توبة لو قسمت بين أمة لوسعتهم»؛ او چنان توبهاي كرده است كه اگر در بين امتي تقسيم گردد (براي نجات) همة آنان كافي است.
از اين قبيل واقعات موارد بسياري را ميتوان در قرآن كريم، احاديث نبوي و سيرت صحابه يافت كه همة آنها به وجود داعيه و انگيزهاي بسيار قوي در وجود اصحاب پيامبر براي توبه و انابت به سوي خدا، پس از ارتكاب هر خطا و لغزش، دلالت دارد. و اين گونه است كه آنان هم رضايت و غفران الهي را شامل حال خود كردهاند و هم سيرت و سلوكي نمونه و درخشان را براي آحاد امت اسلامي از خود به جاي گذاشتهاند.
برخي ايراداتي را دربارة عدالت وليد بن عقبه مطرح مينمايند و ادعا مينمايند كه آية: «ياأيها الذين آمنوا إِن جاءكم فاسق بنباء فتبينوا أن تصيبوا قوماً بِجهالة»[حجرات: ۶]، در مورد وي نازل شده است، پس اگر او عادل است چرا فاسق خوانده شده است؟
در پاسخ به اين ايراد بايد بگوييم:
اولاً: در مجموعة آيات قرآني و احاديث رسول اكرم صليالله عليه وسلم فقط در همين يك مورد، تصريح به «فسق» وجود دارد، اما در مقابل آيات متعدد و احاديث بيشماري دربارة فضايل و مناقب اصحاب آمده است و به خاطر اين يك مورد مشخص، نميتوان عدالت همة اصحاب را زير سؤال برد؟!
اين يك مورد از كساني است كه بعد از فتح مكه ايمان آوردند. وي تا آن هنگام تحت تأثير كامل ايمان و مصاحبت پيامبر صليالله عليه وسلم قرار نگرفته بود و قرآن تحت عنوان فاسق از وي ياد كرد. اما همين فرد، پس از وفات آنحضرت صليالله عليه وسلم، در كنار ديگر صحابه، رشادتها و خدمات بزرگي را در راه شكوفايي و گسترش دين اسلام انجام داد، و ما باور داريم كه او مستحق عفو و بخشش خداي عزّوجلّ قرار گرفته است. امام شمسالدين ذهبي دربارة وي ميفرمايد: «و كان مع فسقه ـ و اللّه يسامحه ـ شجاعاً قائماً بأمر الجهاد»(۱۱)؛ او با آنكه مرتكب فسق شده بود ـ و خداوند از او درگذرد ـ شجاع بود و به امر جهاد پرداخت.
حافظ احمد بن حجر عسقلاني ميفرمايد: «كانت ولاية الوليد الكوفة سنة خمس و عشرين، و كان في سنة ثمان و عشرين غزا آذربايجان و هو أميرالقوم»(۱۲)؛ ولايت وليد بر كوفه در سال بيست و پنجم هجري بود، و در سال بيست و هشتم هجري به جهاد در سرزمين آذربايجان مأموريت يافت و عهدهدار اميري لشكر (مسلمانان) شد.
اين روايات بيانگر آن است كه وليد مورد اعتماد بزرگان صحابه قرار گرفت. حضرت عمر رضيالله عنه در زمان خلافت خويش او را به جمعآوري صدقات «بنيتغلب» گماشت. در واقع اين صحابي در شمار كساني قرار گرفت كه خداوند دربارةشان ميفرمايد: «و آخرون اعترفوا بِذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيئاً عسي اللّه أن يتوب عليهم إن الله غفور رحيم»[توبه: ۱۰۲]؛ و ديگراني (هستند) كه ( نه از پيشگامان نخستين و نه از منافقين به شمار ميآيند) به گناهان خود اعتراف كردند و كارهاي خوب را با كار بد در آميختهاند، اميد است كه خداوند توبه آنان را بپذيرد. بيگمان خداوند آمرزندة مهربان است.
ثانياً: خداوند تهمتزنندگان را نيز فاسق ميخواند اما آنان را از رحمتهاي خويش طرد نمينمايد، چنانكه ميفرمايد:
«و الذين يرمون المحصنات ثم لم ياتوا بأربعة شهدآء فاجلدوهم ثمانين جلدة و لاتقبلوا لهم شهادة أبدا و أولئك هم الفاسقون إِلا الذين تابوا من بعد ذلك و أصلحوا فإن اللّه غفور رحيم»[نور: ۵ ـ۴]؛ كساني كه به زنان پاكدامن نسبت زنا ميدهند، سپس چهار گواه نميآورند، به آنان هشتاد تازيانه بزنيد و هرگز گواهي دادن آنان را نپذيريد و چنين كساني فاسق هستند، مگر كساني كه (از چنين كاري) توبه كنند چرا كه خداوند آمرزگار و مهربان است.
ثالثاً: خداوند در سورة حجرات ميفرمايد: اگر فاسقي برايتان خبري آورد «فتبيّنوا» آن را تحقيق و تبيين نماييد، و نميفرمايد: «فلاتقبلوه»، يعني آن را هرگز قبول نكنيد. جمعي از علماي علم اصول براي «حجيت خبر واحد» نيز به اين آيه استدلال كردهاند چرا كه آيه ميگويد كه تحقيق و تبيين در خبر «فاسق» لازم است و مفهوم آن اين است كه اگر شخصي «عادل» خبري دهد، بدون تحقيق ميتوان آن را پذيرفت. با اين وجود از «وليد بن عقبه» هيچ حديثي از رسول اكرم صليالله عليه وسلم روايت نشده است؛ فقط دو روايت از وي در كتابهاي حديث وجود دارد كه آن هم در مورد خود وي است.
با توضيحاتي كه در مورد وليد بن عقبه بيان شد، عملكرد وي تأثيري در أخذ احكام و شرايع اسلامي از طريق صحابة پيامبر صليالله عليه وسلم ندارد و همةشان در مقام عدالت قرار دارند.
خلاصه آنكه آيات قرآن و احاديث نبوي بيانگر آنند كه خطاها و لغزشهاي اصحاب مورد آمرزش قطعي خداوند عزّوجلّ قرار گرفته است، به گونهاي كه هيچ يك از آنان سزاوار عذاب الهي نميگردد.
و اين حقيقتي است كه قاطبة مسلمانان جهان در طي سدههاي پس از حيات پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و سلم تا حال حاضر به آن باور داشته و دارند، و همانا اين باور رمز اتحاد و انسجام امت اسلامي در طول تاريخ اسلام بوده و خواهد بود.
—————————————————————————————————————————————
۱). ابن عبدالبر، قرطبي، الاستيعاب في أسماء الأصحاب، ج ۱، ص: ۷، دارالفكر، ۱۴۲۳هـ. .
۲). امامالحرمين، ابوالمعالي، كتاب الإرشاد إلي قواطع الأدلة في اصول الإعتقاد، ص: ۳۶۴، مؤسسه الكتب الثقافيه، ۱۴۱۳هـ. .
۳). ابنالصلاح، علوم الحديث، ص: ۲۹۴ـ ۲۹۵، دارالفكر المعاصر، ۱۴۰۶هـ. .
۴). ابنتيميه، شرح العقيدة الواسطية، ص: ۱۵۷ـ ۱۵۸، مؤسسه الكويت للطباعه، الرياض، ۱۴۰۷هـ. .
۵). واحد اندازهگيري وزن كه اندازة آن در زمانها و مكانهاي مختلف، متفاوت بوده، از جمله در بعضي نواحي حدود ۶۰۰ گرم بوده است. (فرهنگ بزرگ سخن، جلد ۷ ، ص ۶۸۰۶)
۶). تفتازاني، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، ج ۵، ص: ۳۰۳، عالم الكتب، ۱۴۰۹هـ. .
۷). عثماني، مفتي محمدشفيع، مقام صحابه، ص: ۹۴، ترجمة مولانا عبدالرحمان سربازي، انتشارات صديقي، ۱۳۷۲٫
۸). السيرة الحلبية، ج ۲، ص: ۲۰۰، داراحياءالتراث العربي.
۹). بخاري، الجامع الصحيح، ج ۵، ص: ۱۰۶، روايت شمارة ۴۲۷۴، دارالكتب العلميه، ۱۴۱۲هـ. .
۱۰). مسلم، الجامع الصحيح، ج ۴، ص: ۱۲۴۱، روايت شمارة ۶۲۹۸/۲۴۹۵ ، دارالحديث، القاهره، ۱۴۱۲هـ. .
۱۱). ذهبي، محمد بن احمد، سير اعلامالنبلاء، ج ۳، ص: ۴۱۵، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۴هـ. .
۱۲). عسقلاني، احمد بن علي ابنحجر، الإصابة في تمييز الصحابة، ج ۶، ص: ۴۸۳، دارالكتب العلميه، ۱۴۲۳هـ. .
منبع: دائرة المعارف اعجاز علمي در قرآن و حديث