بدعت و پیامدهای سوء آن بر امت (۲)
تأليف: سليم الهلالی
۵– عرف و آداب و رسوم محلی
ادلهی تعیین شده (اعم از نص و یا استنباط) از قرآن و سنت و اجماع گرفته میشود.
آداب و رسوم برخی یا بیشتر کشورها و یا سخنان بسیاری از علماء و پارسیان و امثال اینها، ارزش مخالفت با حدیث رسول الله ص را ندارد.
هر کس معتقد باشد که عادات و رسومی که با سنت صحیح مخالف است و امت آنها را تأیید کرده و ناپسند نداسته، جایز است، مانند نمازهای سنتی که پیش از نماز جمعه [۳۴] خوانده میشود و یا مولود خوانی به مناسبت تولد پیامبر[۳۵] ص و یا مذهب گرای[۳۶]؛ باید بداند که این فهم او اشتباه و عقیده اش نادرست است؛ زیرا همواره در هر زمان کسانی بودهاند که این رسوم را نا پسند دانستهاند.
وقتی که در زمان امام مالک /، بیشتر علمایی که در علم و ایمان مقام بلندی داشتند، عمل اهل مدینه را به عنوان حجت نپذیرفتند و اعتقاد داشتند که سنت همانطور که برای دیگران حجت است برای اهل مدینه هم حجت میباشد، هر چند مخالف رسم و عمل شان باشد؛ پس چگونه میتوان بر عادات و آداب و رسوم مردم و عرفهای فاسد یا گروه نادانی که ایمانی کامل به خدا و رسول ندارند و در علم و دانش تخصصی هم نداشته و خودشان را رئیس مردم میدانند، اعتماد کرد.
شاعر چه نیکو سروده [۳۷].
آزاده کسی که آداب و رسوم مخالف را درهم شکسته و راه صحیح را در پیش میگیرد، هر چند با جماعتها باشد، و آنگاه که مردم از روی نادانی به حقیقت پشت کنند، در میان مردم پرچم حقیقت را برافراشته نگه دارد و در پیروی حق، از ملامت ملامتگران باکی نداشته باشد، هر چند در آستانه نابودی قرار گیرد.
برادر مسلمان! حق با اشاره انگشتان زیاد و غوغای تبلیغاتی و جو سازیهای گمراه کننده، شناخته نمیشود بلکه حق نوریست که همیشه میدرخشد، هر چند در زندگی یک نفر باشد، همواره سخنانی از سلف صالح در تأیید این حقیقت نقل شده.
عبدالله بن مسعود س میگوید: «جماعت (نجات یافته) آن است که بر حق باشد، هر چند تنها تو باشی»[۳۸].
قاضی عیاض / میگوید: «بر توست که راه حق را لازم بگیری و از اندک بودن سالکان آن وحشت نکنی، و هرگز به راه باطل نروی و فریب کثرت هلاک شدگان را نخوری»[۳۹].
این کلمات در توصیف گروه مؤمنی است که بر سنت رسول الله پایبند و آن را با چنگ و دندان نگه میدارند و در وضعیتی که عموم مردم منحرف و گمراه هستند این گروه راه راست را در پیش میگیرند و مخالفت منحرفان آنان را به بیراهه نمیکشاند، چرا که منحرفان از ارزش وجودی اندکی برخوردارند، هر چند تعدادشان زیاد باشد.
رسول الله ص میفرماید: «همانا اسلام با غربت آغاز شد و بزودی همچون روز آغازین غریب خواهد شد، خوشا به حال غریبان؛ پرسیدند: آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: «کسانی که در زمان انحراف مردم به اصلاح دعوت میدهند»[۴۰]. و در جایی دیگر فرمود: «خوشا به حال غریبان! مردمان صالحی که در میان عده کثیری از مردم شرور قرار گرفتهاند، آنانی که تأیید کنندگانشان کمتر از مخالفانشان هستند»[۴۱].
برادر ایمانی، شیفته و دلباختهی این باش که در پیروی از قرآن و سنت و اجتناب از بدعت و طرفداران آن، برادر پیامبر باشی.
رسول الله ص میفرماید: «دوست داشتم برادرانمان را میدیدم، گفتند: ای رسول خدا مگر ما برادران تو نیستیم؟! فرمود: شما اصحاب من هستید؛ برادرانمان کسانی هستند که تا بحال نیامدهاند»[۴۲].
آری، غربا، برادران رسول الله هستند، آنان که در زمان گروه گروه شدن است، سنت پیامبر را با چنگ و دندان میگیرند، و در تاریکیهای انحراف و گمراهی، بر پیروی از راه و روش پیامبر استوارند، خوشا بحال آنان و خجسته با فرجامشان.
[۳۴] ر. ک. الفتاوی الکبری ابن تیمیه ۱/۱۶۲ دارالمعرفة بیروت والأجوبة النافعة /۱۶-۳۳ آلبانی.
[۳۵] ر.ک. فیما قیل فی المولد من الغلو والإجحاف ابوبکر الجزائری.
[۳۶] ر.ک. کتابی که مؤلف به نام مؤلفات سعید حوی: دراسة و تقویم ص ۸۷-۸۹.
[۳۷] و اقبال به همین مفهوم میگوید:
مسلمانی که داند رمز دین را
نساید پیـش غیـر الله جبین را
اگر گردون به گرد او نـگردد
به گرد خود بگرداند زمین را «مترجم»
[۳۸] ر.ک. مشکاه المصابیح ، تحقیق آلبانی (۱/۶۱).
[۳۹] مدارج السالکین، ابن قیم (۱.۲۲).
[۴۰] السلسلة الأحادیث الصحیحة (۱۲۷۳).
[۴۱] صحیح الجامع الصغیر(۳۸۱۶).
[۴۲] تخریج المسلم.
۶– مسائلی که به صورت خاص نهی شدهاند
جایز نیست بگوییم منظور از اینکه پیامبر ص فرمود: «كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ»، گناهانی است که خداوند متعال به صورت اختصاصی از آنها نهی کرده؛ مانند: زنا، دزدی، ربا و … زیرا اینگونه تأویل کردن موجب میشود مفهوم حدیث تغییر کند و این نوعی تحریف و بیدینی محسوب میشود و پیامدهای نادرستی مانند مثالهای زیر دارد:
الف- به این حدیث کسی عمل نمیکند و اعتبار آن از بین میرود. چرا که نهی، از همان حکم خاص فهمیده میشود، نه از این حدیث.
ب- وجود بدعت بیمعنا و بیتأثیر میشود.
ت- برای هر بدعت نهی خاصی وارد نشده و هر چه با نهی خاص ممنوع شده بدعت نیست، نتیجه اینکه سخن گفتن با هر یک از این دو نام (بدعت و معاصی) به اراده دیگر شیطنت (تلبس) او سردرگمی به حساب میآید.
ث- بدعت با گناهان در یک ردیف قرار میگیرد، در صورتی که بدعت از معاصی خطرناکتر است. و سفیان ثوری میگوید: «بدعت برای شیطان از معصیت محبوب تر است؛ زیرا از معصیت توبه میکنند و از بدعت توبه نمیکنند».
در قرآن و سنت تفاوت معصیت با بدعت بیان شده است، بخاری در صحیحش روایت میکند که در زمان پیامبر مردی «خمار» نامیده میشد، او شراب مینوشید و هرگاه به مجلس پیامبر میآمد او را با سخنان خنده آوری میخنداند و هر گاه شراب مینوشید، او را پیش پیامبر میآوردند و پیامبر بر او حد جاری میکرد، یک بار مردی او را لعنت کرد و گفت: خدا لعنتش کند، چقدر او را به حضور پیامبر ص میآورند!!!.
پیامبر فرمود: او را لعنت نکن، که خدا و رسول را دوست دارد. ولی تعریف بدعت در روایت شیخان بیان شده: «پیامبر اموال غنیمت را تقسیم میکرد که مردی با پیشانی بلند و ریش گنجان و سری تراشیده در حالی که آثار سجده بین دو چشمش (پیشانی اش) مشاهده میشد، به تقسیم پیامبر ص اعتراض کرد و رسول خدا فرمود: از نسل این مرد گروهی متولد میشوند که هر یک از شما نماز، روزه و قرائتش را در مقایسه با او کم میشمارد، قرآن میخوانند و از گلویشان پایین نمیرود و از اسلام چنان بیرون میروند که تیر از چلهی کمان بیرون میرود، اگر آنان را دریابیم، همچون قوم عاد میکشم» [۴۳].
نتیجه: آن مرد شرابی با اینکه شراب مینوشید پیامبر از لعنت کردنش نهی کرد و گواهی داد که عقیدهاش صحیح است؛ این نهی است که در آن تصریح شده که معصیت فقط موجب انحراف در عمل و اعضاء و اندام میشود، ولی آن شخص که به رسول الله ص اعتراض کرد، علیرغم کثرت روزه و نمازش تا جایی که آثار سجده در پیشانی اش مشخص میشد، پیامبر دستور داد نسل او را بکشند. هر چند که عبادتگذار و به ظاهر زاهد و پارسا باشد، لیکن بدعتی هستند و آنان همان کسانی بودند که عبد الله بن مسعود س حلقه ذکرشان را منکر و ناپسند دانست که داستانشان مشهور است و سپس اصحاب پیامبر به فرماندهی سیدنا علی س آنان را در روز نهروان کشتند و رسول الله ص فرموده است: «هر کس در دین نو آور و بدعتگذاری کند و یا بدعتگذاری را پناه دهد، لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد».
اینگونه زشتی بدعت در اسلام واضح و آشکار گردید و روشن شد که بدعت از معاصی بدتر و بدعتی از گناهکار منحرفتر است، زیرا بدعت انحراف در عقاید و نادرستی در فهم و باور است و ایمان را نابود میکند، ولی انحراف معاصی فقط به عمل و اندام ظاهری محدود میشود.
ج- محدود دانستن بدعت به مسائلی که بطور خاص مورد نهی واقع شدهاند، با تعریف بدعت انطباق ندارند؛ زیرا بدعت به هیچ عنوان در دین اصل و ریشهای ندارد و در حالی که شریعت اساسا از ما خواسته که از معاصی اجتناب و دوری کنیم.
[۴۳] شیخان (بخاری و مسلم).
۷– جمع آوری قرآن و نوشتن آن در یک مصحف و بسنده کردن بر مصحف عثمان س
آنانی که معتقد به بدعت حسنه هستند، گمان کردهاند که جمع آوری قرآن و نوشتن آن در مصحف عثمان س بدعتی است که صحابه و تابعین از خودشان ساختهاند و این را دلیلی بر جواز بدعت حسنه میپندارند.
پیش از اینکه پندارشان را باطل کرده و پاسخ دهیم و روشن سازیم که تلاششان در بیراه است، ناگزیر باید این موضوع را با مثالهای مؤثق و ادلهی صحیح، توضیح دهیم.
اصحاب رسول الله ص بر جمعآوری قرآن اجماع کردهاند. بخاری در جاهای زیادی از کتابش و دیگر محدثین، موضوع را به شرح زیر روایت کردهاند: «زید بن ثابت میگوید: پس از کشته شدن تعداد زیادی از قاریان قرآن، در یمامه، ابوبکر مرا احضار کرد. وقتی رفتم دیدم عمر بن خطاب هم آنجاست. ابوبکر گفت: عمر میگوید: در جنگ یمامه بسیاری از قاریان قرآن کشته شدهاند و من بیم دارم کشته شدن قاریان قرآن در جنگهای دیگر ادامه پیدا کند و قسمت زیادی از آیات قرآن نابود شود؛ معتقدم دستور جمع آوری قرآن را بدهید.
ابوبکر س گفت: من به عمر میگویم: چگونه اقدام به کاری کنیم که پیامبر نکرده است؟
عمر س میگوید: سوگند به خدا که این کار خوبی است و همچنان عمر بر این کار به من مراجعه کرد تا اینکه خداوند سینهام را برای این کار گشود و من هم همانند عمر معتقدم این کار باید انجام شود.
زید گوید: ابوبکر گفت: تو جوان عاقلی هستی که مورد اعتماد مایی و تو برای پیامبر وحی را مینوشتی؛ پس هم اکنون به جستجو پرداز و قرآن را جمع آوری کن.
زید گوید: سوگند به خدا اگر مرا مکلف به حمل کوهی از کوهها میکردند برایم از جمع آوری قرآن سنگین تر نبود. گفتم: چگونه اقدام به کاری میکنید که پیامبر ص نکرده است؟
ابوبکر گفت: سوگند به خدا این کارنیکی است؛ گویند: همچنان ابوبکر به من مراجعه میکرد تا اینکه خداوند سینهام را برای انجام این کار گشود.
گوید: جمع آوری قرآن را از شاخههای خرما و سنگهای نازک و سینه حافظان قرآن آغاز کردم تا اینکه اواخر سورهی توبه را نزد ابو خزیمهی انصاری یافتم و تنها او بود که این قسمت را حفظ داشت و از آیهی: ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨﴾ [التوبة: ۱۲۸][۴۴] تا آخر سوره برائت، از زبان او نوشتم و آن مصحف نزد ابوبکر بود تا اینکه وفات کرد و سپس تا عمر زنده بود پیش او بود و بعد از او نزد دخترش حفصه ل بود».
و بخاری نیز از انس بن مالک س روایت میکند که: «حذیفه بن یمان پیش عثمان آمد و از اختلاف قرائتها شکایت کرد، حذیفه که در آن روزها با اهل شام و عراق برای فتح ارمنستان و آذربایجان رفته بود از اختلاف قرائتها با عثمان شکایت کرد و گفت: ای امیر المؤمنین، امت را پیش از اینکه همانند یهود و نصاری اختلاف پیدا کنند دریاب، عثمان س کسی را پیش حفصه فرستاد که مصحفها را بفرستد تا نسخه برداری کنیم و پس از آن دوباره به تو برگردانیم. حفصه ل نسخهها را فرستاد و عثمان هم به زید بن ثابت و عبدالله بن زبیر و سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد که از مصحفها نسخه برداری کنند و به گروه سه نفرهی قریشی دستور داد که هرگاه شما با زید بن ثابت اختلاف کردید، آن را به لهجه قریشی بنویسید زیرا قرآن به لهجه قریش نازل شده است و آنها هم این کار را کردند تا اینکه از میان همه مصحفها یک مصحف نوشته و از آن نسخه برداری کردند و به هر منطقه نسخهای فرستادند، عثمان س دستور داد تا مصحفها را به حفصه برگردانند و دیگر مصحفها و صحیفهها را بسوزانند.
اگر به دیدهی انصاف در روایات مذکور تأمل شود، مسائلی به شرح زیر روشن میشود:
الف– درستی و منطبق بودن کار صحابه با مقاصد شریعت بگونهای که به هیچ عنوان با اصول و ادلهی شرعی منافاتی ندارد. سخن ابوبکر س به عمر س که گفت: چگونه کاری کنم که پیامبر نکرده؟ و همینطور سخن زید به ابوبکر که گفته بود: چگونه کاری کنیم که پیامبر نکرده؟ بر این دلالت دارد که آنان فکر میکردند. کارشان با شریعت منافات دارد؛ چون علت عدم جمع آوری قرآن در زمان پیامبر این بود که در هر لحظه منتظر نزول و نسخ برخی از احکام و یا تلاوت آن بودهاند؛ زیرا وحی همواره تا وفات پیامبر ص نازل میشد و خداوند هر چه را میخواست تغییر میداد و حکم میکرد، اگر در آن زمان قرآن در یک مصحف جمع آوری میشد قطعاً تغییر آن در هر وقت مشکل بود و چون نزول وحی با وفات پیامبر تمام و شریعت الهی کامل شد و مردم از کم و زیاد شدن قرآن خاطر جمع شده و مطمئن شدند که دیگر وجوب و تحریمی بر احکام افزود نخواهد شد، خداوند به خلفای راشدین الهام کرد که قرآن را جمع آوری و بر نسخهی عثمان س بسنده کنند و برای آنان که به سنت پیامبر ص پایبند بودند لازم بود اقدام به چنین کاری کنند، اینگونه خداوند وعده حفاظت قرآن را عملی نمود و به این وسیله بر شرافت امت محمد ص افزوده شد.
خداوند میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾ [الحجر: ۹]. «ما خود قرآن را فرستادیم و خود ما آن را حفاظت میکنیم».
آغاز این کار توسط سیدنا ابوبکر و با مشورت فاروق س بود در حالیکه قرآن در صحیفهها نوشته شده بود و خداوند میفرماید: ﴿يَتۡلُواْ صُحُفٗا مُّطَهَّرَةٗ﴾ [البینة: ۲]. «کتابهای پاک را میخواند».
لیکن این نوشتهها پراکنده بود، مگر نه این است که زید بن ثابت گفته بود: «به جستجوی قرآن پرداختم و آن را از شاخههای خرما و سنگهای نازک سفید و سینه مردمان گرد آوردم».
ب– جمع آوری قرآن مسئلهای نبود که صحابه از طرف خودشان اقدام به آن کرده باشند، بلکه این امر برای محقق نمودن وعدهی خداوند صورت گرفت، همانطور که خداوند وعده حفظ قرآن را داده بود، وعدهی حمع آوری آن را نیز داده بود. خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧﴾ [القیامة: ۱۷]. «چرا که گرد آوردن و خواندن آن کار ماست».
وقتی آیه سوره حجر را که در آن وعدهی حفظ قرآن داده شده در کنار این آیهی سوره قیامت قرا دهیم، برای ما قاعدهای بزرگ که مقرر کردیم، روشن میشود و آن اینکه: ذاتی که هدف را برای ما مقرر کرده، وسیلهی آنرا فراموش نکرده است. همان طور که حفاظت از قرآن هدفی بود که خداوند وعده داده، بر همین منوال جمع آوری آن نیاز به وسیلهای داشت که خداوند بیان کرده و در دوران رسالت پیامبر در صحیفههایی از برگ درخت و سنگ و نیز سینههای مردان ثبت شده بود، و چون صحابه دیدند در جنگ یمامه قاریان زیادی کشته شدند از وسیلهای دیگر استفاده کردند و نوشتهها را جمع آوری کردند و این عمل در واقع اعلامی برای تحقق جمع و حفظی بود که خداوند وعده داده بود.
ت– صحابه بر جمع آوری قرآن اجماع کردند و بدون تردید گردآوری قرآن را به اجماع صحابه صورت گرفته است و آنان قومی بودند که بر گمراهی جمع نمیشدند.
ث– این عمل صحابه عقلانی بود و اگر همهی عقلها پیشنهاد میشد، میپذیرفتند. ولی در مسائل عبادی که معنای تفصیلی آن را عقل درک نمیکند حق دخالت ندارند و به همین دلیل حذیفه س که به سیدنا عثمان س پیشنهاد جمع آوری قرآن را در یک نسخه داد میگوید: «هر عبادتی که اصحاب پیامبر ص انجام ندادهاند، انجام ندهید؛ زیرا نسل اول پیروان این دین برای دیگر نسلها سخنی ناگفته (در خصوص عبادت) نگذاشتهاند».
ج– ثمره کارهای صحابه وسیلههایی برای حفظ امری ضروری یا دفع ضرر و اختلاف مسلمانان، در خصوص قرائت قرآن بوده؛ امر اولشان بر اساس قاعدهی: «آنچه موجب کامل شدن واجب میشود، واجب است». مسئله دوم بر اساس قاعدهی: «دفع مفاسد و مسدود نمودن وسیلههایی که منجر به فساد میشود»، است.
ح– این وسائل به تنهایی هدف نیستند بلکه منجر به احکامی میشوند که با نص جایز است.
خ– کارهایی که صحابه انجام دادهاند از قبیل جمع آوری و نسخه برداری از قرآن و بسنده کردن به مصحف عثمان و جنگ با مرتدان و بیرون کردن اهل کتاب از جزیرة العرب و خلافت ابوبکر و اینکه عمر س خلافت را به شورای شش نفره واگذار کرد و تأسیس دیوانهایی که تمام امت اسلامی را زیر پوشش قرار دهد همه این موارد بوسیله اجماع صحابه تأیید شده است.
وقتی که امور مقرر شدند، مشخص میشود که بدعت با عمل صحابه متفاوت است؛ زیرا اعمال صحابه با مقاصد شریعت سازگار بود در حالی که بدعت با مقاصد شریعت سازگار نیست، بلکه با مصالح بدعتگذار است.
اعمال صحابه علیرغم سازگاری با مقاصد شریعت، عقلانی بود. بدعت در مسائل عبادی بوجود میآید و اگر در مسائل عادی هم بدعت وجود دارد، به خاطر بعد عبادی آن است. تفصیل مسائل عبادی از محدود درک عقل فراتر است و به همین دلیل خداوند مسائل عبادی را به دیدگاهها و هواها واگذار نکرده، و تمام امور عبادی را بیان کرده و اجمالی جز توقیف در همان محدوده نگذاشته و افزون بر آن و کاستن از آن بدعت است. بدعت وسیله نیست بلکه هدف از انجام آن عبادت است، این مسئله ایست که موجب کم و زیاد کردن احکام شریعت میگردد و این امر موجب سخت گیری و مشقت میشود و با مقاصد شریعت، برداشتن سختیها و آسان گیری، در تضاد است.
و نیز مسائل بدعت تمام امت را در بر نمیگیرد بلکه فقط شامل هواهای گروهی میشود که مصلحتها و شهوات شان را در آن محقق میکنند و هر کس وضعیت بدعت گذاران در طول قرون را بررسی میکند به خوبی این واقعیت را در مییابد.
بدعت در گذر زمان به یک صورت نبوده و همانطور که در بحث عرف تذکر دادیم، بدعت نیز گاهی از نظر گروهی حسنه است و گروهی آن را رد میکردند، این با عمل صحابه بسیار متفاوت است؛ زیرا آنان در این عملشان اتفاق نظر داشتند.
با این توضیح برای اهل تحقیق روشن است که عمل صحابه بدعت نبوده و بدعتگذاران نمیتوانند با استناد به این موضوع بر بدعتشان سرپوش بگذارند و مهر تأیید بزنند، بلکه استناد به چنین ادلهای بی ثباتی و بی پایه بودن ادله شان را روشنتر میکند.
[۴۴] ترجمه: «بىگمان رسولى از خودتان به سوى شما آمد، رنجتان بر او دشوار، بر شما حریص [و] به مؤمنان رئوف مهربان است».
۸– دسته بندی بدعت به احکام پنج گانه!
برخی علماء بدعت را نیز همانند احکام پنج گانه شریعت به پنج دسته تقسیم کردهاند و بر این باور بودهاند که آن تنها یک قسم مذموم نیست بلکه بدعت را به واجب، مستحب، مباح و مکروه و حرام تقسیم کردهاند؛ این دسته بندی نظریهی «قراض» است که در کتاب «الفروق» به آن اشاره کرده و دراصل این تقسیم بندی را از استادش عز بن عبدالسلام گرفته که معتقد است: بدعت عملی است که در زمان پیامبر انجام نگرفته باشد و به واجب، حرام، مستحب، مباح و مکروه تقسیم میشود»[۴۵].
این تقسیم بندی به دلایلی درست نیست:
الف– دسته بندی خود ساختهای است که بر پایه ادلهی شرعی نیست، بلکه این عمل به خودی خود شکننده و مردود است؛ زیرا در اصل بدعت همان است که دلیلی شرعی بر ثبوت آن نباشد، اگر حکمی شرعی بر وجوب، استحباب، اباحت، کراهت و حرمت دلالت کند، در آن صورت بدعت محسوب نمیشود و آن مسئله بر حسب دلیلش در ردیف احکام شرعی قرار میگیرد.
ب– قرار دادن مسائل ثابت شده از ادلهی صحیح در ردیف بدعت، جمع بین دو چیز متناقض است.
ت– اینکه رسول الله میفرماید: «تمام نو آوریها (در دین) بدعت و تمام بدعتها گمراهیاند» دلیلی است بر اینکه همه بدعتها حراماند و منجر به گمراهی میشوند و فرجام گمراهی آتش است.
ث– حکم مشترک تمام بدعتها، گناه بودن آنهاست؛ بنابراین جایز نیست بگوییم: این بدعت گناه کمتری دارد، و تفاوت قائل شدن در وصف، بر اساس رأی، صرف بدعت. کاریست که موجب کوچک شمردن آن میگردد، قبلاً توضیح داده شد که تکرار بدعتهای کوچک موجب بزرگی آنها میشود.
ج– آن دسته از بدعتی که ابن عبد السلام آن را واجب شمرده مسائلی هستند که از قاعدهی: «در آنچه باعث انجام و کامل شدن واجب میشود، واجب است» گرفته شده و دانستیم که این نوع مسائل برای حفظ مسائلی است که شرعاً ضروری بوده و با بدعت برابر و یکسان نیستند.
و آن دسته از بدعتهایی که مستحب شمرده، به هیچ عنوان بدعت نیست؛ ساختن پل و اتاقکهای نگهبانی در مرزها و مدارس، وسائلی برای دفع ضرر و یا جلب منفعت عمومی است، ساختن محلهایی برای نگهبانی از مرزها بقصد در امان ماندن از نیرنگ دشمن و ترساندن آنهاست و پلها رفت و آمد مردم را آسان کرده و موجب حفاظت از جانشان میشود و ساختن مدارس جهت فراگیری فریضهی علم است و نماز تراویح هم سنت است؛ چون پیامبر ص آن را انجام داده و مفهوم قول سیدنا عمر س که فرمود: «این نیکو بدعتی است» را توضیح دادیم و تمام مثالهایی را که ابن عبدالسلام یادآور شده بر همین منوال است. و امام شابطی در «الاعتصام» (۱/۱۸۸ – ۲۲۰) در نقد این تقسیم بندی، بحث بسیار خوبی کرده است و شایسته است به آن مراجعه شود.
۹- برخی از کسانی که بدعت حسنه را از دین و جایز میدانند، گمان کردهاند که امام شافعی معتقد به جواز بدعت حسنه است و آنان را این روایت امام شافعی که در خصوص بدعت میگوید: «امور نو پیدا به دو دسته است: ۱- اموری که با آیهای از قرآن، حدیثی از پیامبر و یا اجماع مخالف است، اینها بدعت و گمراهیاند. ۲- اموری که با قرآن و سنت و اجماع مخالف نباشد، اینها مذموم نیستند»؛ فریب داده است. مانند امر عمر س در خصوص نماز تراویح که فرمود: «چه نیکو بدعتی است» یعنی تا به حال به این صورت نبوده، حتی اگر امام شافعی چنین مشخص گفته باشد، به معنای رد کردن آنچه گذشت نیست»[۴۶].
این سخن امام شافعی شاهدی دارد که عبارت آن این است: «بدعت بر دو نوع است :۱- بدعت نیکو و پسندیده ۲- بدعت مذموم و نادرست؛ پس هر چه موافق سنت باشد نیکو و هر چه مخالف آن باشد، نادرست و مذموم است. و قول سیدنا عمر س را در خصوص نماز تراویح که گفته بود: این بدعتی است نیکو ، حجت قرار دادهاست»[۴۷].
الف– اگر صحت این صحبت از امام شافعی به اثبات برسد، نمیتوان با آن، عام بدون حدیث پیامبر ص را خاص نمود و یا آن را با حدیث معارض دانست.
امام شافعی شخصیتی است که یارانش از او نقل کردهاند که قول صحابی را به تنهایی حجت نمیدانسته و معتقد بوده برای کسانی که پس از صحابه آمدهاند، لازم نیست از آنها تقلید کنند، چگونه وقتی قول صحابی حجت نباشد، قول شافعی حجت است؟
ب– چگونه شافعی / معتقد به بدعت حسنه است، در حالیکه جمله مشهور «هر کس استحسان کند تنها یک نیک پنداشتن است» بسته است. بنابراین هر کس بخواهد سخن شافعی / را تفسیر کند، ناگزیر باید در چهارچوب قواعد اصول خود امام شافعی تفسیر کند و این امر ایجاب میکند که اصول امام شافعی را بفهمد و این مسئله در تمام علوم مشهور است و هر کس از اصطلاحات افراد بیخبر باشد، مفاهیم سخنشان را نمیفهمد، و تعبیر غلط میکند، برای توضیح این مطلب به مثالهای زیر توجه کنید:
واژهی «متفق علیه» نزد اهل حدیث، به روایانی اطلاق میشود که بخاری و مسلم تخریج کردهاند، لیکن ابوالرکات عبدالسلام بن تیمیه، صاحب «منتقی الأخبار» این واژه را بر حدیثی اطلاق کرده است که احمد و بخاری و مسلم به تحریج آن متفق باشند.
(۲) واژهی «الشیخان» را تاریخ نویسان برای ابوبکر و عمر ب به کار بردهاند، درحالی که منظور محدثیین از این واژه بخاری و مسلم است، و هرگاه شوافع در فقه واژهی شیخان را بکار برند «رافعی و نوری» است[۴۸].
ت– آنانی که به بدعت حسنه اعتقاد دارند، مفاهیم سخنانشان را تحریم میکنند و عبارات را چنان زیر و بم کرده و کلمات را تغییر میدهند که با هوا و هوسهایشان سازگار میشود. بنابراین در اینجا توضیح مراد شوافع را که از قول ابن رجب حنبلی که یکی از دانشمندان سرشناس جهان اسلام است نقل میکنیم، ایشان در کتاب ارزشمندش «جمع العلوم والحکم» ص ۲۵۳ مینویسد: «منظور امام شافعی / از آنچه یادآور شدیم، اینست که در اصل بدعت مذموم، بدعتی است که در شریعت هیچ اصلی نداشته باشد»، اصطلاح شریعت به همین بدعت گفته میشود و لیکن بدعت پسندیده آن است که با سنت موافق باشد یعنی در سنت اصلی وجود داشته باشد که به آن برگردد، این به دلیل موافق بودن آن با سنت است، بدعت لغوی است نه بدعت شرعی.
مؤلف میگوید: «این حقیقت زمانی واضحتر میشود که ببینیم در این روایت حرمله بن یحیی امام شافعی با احتجاج به قول سیدنا عمر س سخنی شبیه این گفته است و بر همین اساس قول شافعی تفسیر میشود.
منظور او همان منظور سیدنا عمر س بوده، یعنی بدعت لغوی است نه شرعی، زیرا تمام بدعتهای شرعی گمراهیاند؛ چون با قرآن، سنت و اجماع و آثار مخالف است؛ آیا شریعت چیزی جز این است؟
[۴۵] ر.ک. قواعد الأحکام فی مصالح الأنام ، عزبن عبد السلام (۲/۱۷۲) دار الکتب العلمیة بیروت.
[۴۶] بیهقی در «مناقب شافعی» (۱/۴۶۹) از ربیع بن سلیمان روایت کرده و در سند آن محمد بن موسی بن فضل است که به زندگینامه او دست نیافتم.
[۴۷] ر.ک. تخریج الفروغ علی الأصول، زنجانی شافعی ص ۱۷۹ با تحقیق محمد ادیب الصالح مؤسسة الرسالة، مؤلف میگوید: این سخن خالی از ایراد نیست، برای اثبات آن را با آنچه امام شافعی در «الرسالة» ص ۵۹۷-۵۹۸ با تحقیق احمد شاکر که گفته: مقایسه کنید و اینکه با ائمه مخالفت کردهاند و محقق ادیب از استادش محمد ابوزهره تقلید کرده است.
[۴۸] و منظور از واژه شیخان در فقه حنفی، امام ابو حنیفه و امام ابو یوسف است. (مترجم)
شناخت بدعت واجب است
زیرا پیامبر ص فرموده: «كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ، وَكُلُّ ضَلَالَةٍ فِي النَّارِ». «تمام بدعتها گمراهیاند و فرجام همه گمراهیها آتش است». از این فرمودهی پیامبر استنباط میشود که شناخت بدعتها (در دین) و اجتناب از آنها واجب است. همانطور که شاعر میگوید:
«شر را شناختم، نه به خاطر شر بودنش؛ بلکه به خاطر حفاظت خود از آن، هر کس خیر را از شر تشخیص ندهد، بدام آن گرفتار میشود».
اصل این مسئله در سنت مشخص و واضح است؛ بدلیل حدیث حذیفه بن الیمان: «كَانَ النَّاسُ يَسْأَلُونَ رَسُولَ اللَّهِ ج عَنِ الْخَيْرِ وَكُنْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الشَّرِّ مَخَافَةَ أَنْ يُدْرِكَنِى» «مردم از رسول الله در خصوص خیر میپرسیدند و من از بیم گرفتار شدن بدام شر، از شر سؤال میکردم».
۲- در شیوهی عبادت تنها به شناخت سنت اکتفا نشود؛ بلکه باید بدعتهایی را که ناقص عبادت به شیوهی سنت است را بشناسیم؛ همانطور که در باب ایمان، شناخت توحید بدون شناخت شرک، کافی نیست. خداوند متعال با اشاره به این حعقیقت بزرگ میفرماید: ﴿فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ [البقرة: ۲۵۶].
«بنابراین کسی که به طاغوت کفر ورزد و به الله ایمان آورد، به محکمترین دستاویزها در آویخته است که اصلاً گسستن ندارد و الله شنوا و دانا است».
این اصل اساسی محسوب میگردد که خداوند رسولان را برای تحقق آن مبعوث کرده و میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ﴾ [النحل: ۳۶]. «در میان هر ملتی پیغمبری فرستادیم تا خداوند را عبادت و از طاغوت دوری کند».
این اصلی است که مؤمنان در زندگی شان عملی کردهاند، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱجۡتَنَبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ أَن يَعۡبُدُوهَا وَأَنَابُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰۚ فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧﴾ [الزمر: ۱۷]. «کسانی که از عبادت طاغوت دوری میگزینند و به سوی الله باز میگردند، ایشان را بشارت باد، پس مژده بده به بندگانم را».
و پیامبر ص این امر را مورد تأکید قرار داده و میفرماید: «مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَكَفَرَ بِمَا يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَرُمَ مَالُهُ وَدَمُهُ وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ»[۴۹]. «هر کس لا إله إلا الله بگوید و به معبودان غیر از الله کفر ورزد، مال و خونش حرام میگردد و حسابش با خداست».
خدا و رسول تنها به پذیرفتن توحید اکتفاء نکردند بلکه کفر به غیر از الله را نیز لازمهی آن دانستهاند، این امریست که شناخت شرک و کفر بر اساس آن ضروری است؛ و گرنه انسان نا خودآگاه بدام آن گرفتار میشود.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦﴾ [یوسف: ۱۰۶]. «بیشترشان به الله ایمان ندارند و مشرکند».
مسئله سنت و بدعت هم بدون تفاوت به همین صورت است؛ این امر در سفارش پیامبر به اصحابش واضح و روشن است، عرباض بن ساریه س از پیامبر ص روایت میکند: «فَعَلَيْكُمْ بِسُنَّتِى وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ عَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الأُمُورِ فَإِنَّ كُلَّ بِدْعَةٍ ضَلاَلَةٌ». «بر شماست که از سنت من و خلفای راشدین راهیافته پیروی کرده، آن را با دندانهایتان محکم بگیرید و بر شماست که از امور نو پیدا دوری کنید؛ زیرا تمام بدعتها گمراهیاند».
در این حدیث پیامبر با اشاره به حدیث مذکور، مسلمانان را به التزام به سنت و دوری از بدعت دستور میدهد این مسئلهای است که در عالم واقعیت نیز مشهود است؛ زیرا شناخت یک چیز بدون ضد آن نمیشود. ابن قتیبه دینوری میگوید: «… هرگز حکمت و قدرت بدون خلق هر چیز به همراه ضد آن تشکیل نمیشود و هر چییز با ضد خودش شناخته میشود بنابراین، نور با ظلمت، علم با جهالت، خیر با شر، نفع با ضرر و شیرینی با تلخی شناخته میشود»[۵۰].
خداوند متعال میفرماید: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ وَمِنۡ أَنفُسِهِمۡ وَمِمَّا لَا يَعۡلَمُونَ ٣٦﴾ [یس: ۳۶]. «پاک است [ذاتى] که همه گونهها را آفرید، از [قبیل] آنچه زمین مىرویاند و از [جنس] خودشان (انسانها) و از آنچه نمىدانند».
منظور از ازواج، هر نوع مخلوق و ضد آن است، مانند مذکر و مؤنث. ﴿وَأَنَّهُۥ خَلَقَ ٱلزَّوۡجَيۡنِ ٱلذَّكَرَ وَٱلۡأُنثَىٰ ٤٥﴾ [النجم: ۴۵]. «و او زوجین، مذکر و مؤنث را خلق کرده است». و این موضوع در کلمهی شهادتین (لا إله إلا الله، محمد رسول الله) واضح است چون در شهادت اول سلب و ایجاب و نفی و اثبات است و الوهیت را از غیر الله نفی و سلب کرده؛ زیرا کسی جز الله سزاوار این امر نیست و الوهیت تنها برای الله ثابت است؛ چون او تنها معبود بر حق است و در شهادت دوم، پیروی از غیر پیامبر نفی شده و تنها امر به پیروی از پیامبر ص میکند.
نتیجه: معنای شهادت اول این است که هیچ معبود بر حقی جز الله نیست و معنای شهادت دوم این است که هیچ کس جز رسول الله ص بر حق نیست.
۳- لذا بر دعوتگران واجب است که مسلمانان را از بدعتها و شرک بر حذر داشته و به توحید و سنت فرا خوانند و دعوت به الله بر همین استوار است. خداوند میفرماید: ﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤﴾ [آلعمران: ۱۰۴]. «باید از میان شما گروهی باشند که به نیکی دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و آنها خود رستگارند».
منظور از امر به معروف امر به توحید و سنت است و منظور از نهی از منکر، بر حذر نمودن از شرک و بدعت است؛ با همین شیوه، امت محمدی به عنوان بهترین امت برای مردم بیرون شدند و افضلترین امتها گردیدند، خداوند متعال میفرماید: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ﴾ [آلعمران: ۱۱۰]. «شما بهترین امت هستید که به سود انسانها آفریده شده اید. امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان دارید».
متأسفانه این امر از اکثر گروههای مسلمان معاصر به علت عدم آگاهی از اسباب گرفتار شدن بدام بدعت و بیخبری از سود خاتمهی بدعتی، مخفی مانده است. اسبابی که انسان را بدام بدعت گرفتار میکند بسیار زیاد است و چه بسا که برخی علماء نیز بدان مبتلا شدهاند.
[۴۹] مسلم.
[۵۰] تاویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه ص ۱۴ ، دارالکتاب العربی – بیروت.
اسباب بدعتگذاری در دین
بیخبری از سنت پاک و علم مصطلح حدیث، بگونهای که صحیح را از ضعیف و درست را از نادرست تشخیص نمیدهند، شرایط بوجود آمدن بدعت و کثرت احادیث ضعیف و موضوع را فراهم میکند.
مانند بدعت «وحدة الوجود» که بر اساس حدیث موضوع: «ما ما وسعني سمائي ولا أرضي ولكن وسعني قلب عبدي الـمؤمن» «آسمان و زمینم مرا در خود جای نداد ولی قلب بنده مؤمنم مرا در خود جای داد» بوجود آمده و مانند: بدعت نور محمدی ص که بر اساس حدیثی موضوع و جعلی: «أول ما خلق الله نور نبيك يا جابر» «اولین چیزی که الله آفرید، نور پیامبر تو بود، ای جابر!»
و نیز بدعت آفرینش مخلوقات به خاطر محمد ص که به حدیث دروغین: «لولاك لولاك لما خلقت الأفلاك» «اگر تو نبودی، افلاک (مخلوقات) را نمیآفریدیم» بر میگردد، و به این دروغ پرداز پوشیده نماند اگر مخلوقات نبودند، محمد ص مبعوث نمیشد؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾ [الأنبیاء: ۱۰۷]. «تو را نفرستادیم مگر برای رحمت بر عالمیان».
۲- مردم رئیسانی جاهل انتخاب میکنند و از آنان فتوا میپرسند و آنان را آموزش میدهند و در نتیجه بدون علم به نام دین الله فتوا میدهند و در چنین شرایطی استحسان. که بر پایه هواپرستی و رأی شخصی استوار است زیاد میشود. پیامبر ص میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لاَ يَقْبِضُ الْعِلْمَ انْتِزَاعًا، يَنْتَزِعُهُ مِنَ الْعِبَادِ، وَلَكِنْ يَقْبِضُ الْعِلْمَ بِقَبْضِ الْعُلَمَاءِ، حَتَّى إِذَا لَمْ يُبْقِ عَالِمًا، اتَّخَذَ النَّاسُ رُءُوسًا جُهَّالاً فَسُئِلُوا، فَأَفْتَوْا بِغَيْرِ عِلْمٍ، فَضَلُّوا وَأَضَلُّوا» [۵۱]. «خداوند علم را با بیرون کردن از قلوب علماء نمیگیرد، بلکه آن را وسیلهی وفات علماء میگیرد تا اینکه هیچ عالمی نماند، در آن وقت مردم، جاهلان را سران خود قرار میدهند و مسائل دینی را از آنان میپرسند و آنان هم بدون علم فتوا میدهند و در نتیجه خودشان گمراه شده و دیگران را نیز گمراه میکنند» و این یکی از نشانههای قیامت است. پیامبر ص فرموده است: «إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ أَنْ يَلْتَمِسَ الْعِلْمَ عِنْدَ الأَصَاغِرِ». «همانا یکی از نشانههای قیامت این است که بدنبال علم پیش اصاغر بروند» و ابن مبارک / میگوید: منظور از اصاغر بدعتیان است.
۳- عادات، رسوم و خرافاتی که شریعت هیچ دلالتی بر آن ندارد و مورد قبول عقل هم نیست، مانند عزاداری و بدعت زیارت، شاعر گوید: «عروسی، عزاداری، زیارت و دید و بازدید اگر خلاف سنت باشد صاحب منزل بد بخت و بیچاره میشود».
۴- تقلید و اعتقاد به عصمت ائمه مجتهد و یا مقدس دانستن شیوخ بگونهای که مقامشان را نزدیک مقام پیامبران برسانند [۵۲].
۵- پیروی از آیات و روایات متشابه؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦ﴾ [آلعمران: ۷]. «اما کسانی که در دلهایشان کثری است برای فتنه انگیزی و تاویل به دنبال متشابهات میافتند».
[۵۱] متفق علیه.
[۵۲] نگاه: «هدیة السلطان إلی مسلمی بلاد الیابان» با تحقیق مؤلف.
خطر بدعت
سرانجام بد، بدعتی در دنیا و آخرت برای اثبات خطرناک بودن بدعت کافیست و علاوه بر این خطرهای زیر را به دنبال دارد:
۱- اعمال بدعتی مردود و بی اعتبار میگردد، پیامبر میفرماید: «مَنْ أَحْدَثَ فِى أَمْرِنَا مَا لَیسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ»[۵۳]. «هر کس در دین ما چیزی که از ما نیست، بوجود آورد، مردود است».
بویژه آنانی که بدعت را حسنه میپندارند، خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾ [الکهف: ۱۰۳-۱۰۴]. «بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه کنم؟ آنان کسانی هستند که سعیشان (به سبب تباهی عقیده و باورشان) در زندگی دنیا هدر میرود و خود گمان میبرند که به بهترین وجه کار نیک میکنند».
۲- بدعتی تا زمانی که بر بدعتش مصر باشد از توبه محروم است؛ لذا بیم آن است که با سوء خاتمه از دنیا برود. پیامبر ص میفرماید: «إن الله حجب التوبة عن صاحب كل بدعة حتى یدع بدعته»[۵۴]. ترجمه: «خداوند توبه بدعت کاران را نمیپذیرد تا اینکه بدعتشان را ترک کنند».
بدعتی بر حوض وارد نمیشود و از شفاعت رسول الله ص بیبهره است، پیامبر ص میفرماید: «أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ، لَيُرْفَعَنَّ إِلَىَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ حَتَّى إِذَا أَهْوَيْتُ لأُنَاوِلَهُمُ اخْتُلِجُوا دُونِى فَأَقُولُ: أَىْ رَبِّ أَصْحَابِى. يَقُولُ: لاَ تَدْرِى مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ»[۵۵].
[۵۳] متفق علیه.
[۵۴] صحیح طبرانی، ترندی و آن را حسن دانسته است.
[۵۵] بخاری و غیره.
معنای «أنا فَرَطُكم علي الحوض»
جملهی «أنا فَرَطُكم علي الحوض» از رسول الله ص با تواتر نقل شده است و معنای آن براساس گفتهی اهل علم چنین است:
ابن الاثیر / میگوید: «أنا فَرَطُكم علي الحوض» یعنی من پیش از شما بر حوض میرسم، میگوید: فَرَط يَفْرِط، فهو فارِطٌ، وفَرَط: در صورتی كه از دیگران جلوتر باشد و برای طلب آب زودتر برسد تا برای آنان دلو و ریسمان آماده كند» و در «اللسان» آمده است «الفارط: جلو افتاده، سابق»[۵۶]
نووی / میگوید: اهل لغت میگویند: الفَرَط، با فتح فاوراء و الفارط، كسی است كه پیش از دیگران بر آب برسد تا حوض و دلو و دیگر ابزار را فراهم كند «فرطكم على الحوض» یعنی: پیش از شما به حوض میرسم و آن را آماده میكنم».[۵۷]
این حدیث بر كمال شفقت و مهربانی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به امت خویش، دلالت دارد.
««من پیشاپیش شما بر حوض میرسم و مردانی از شما نمایان میشوند و ناگاه از میان ربوده میشوند، میگویم: پروردگارا! اصحاب مرا كجا بردند؟ گفته میشود نمیدانی كه پس از تو چه كردهاند».
و در روایتی دیگر آمده است: «إِنَّكَ لاَ تَدْرِى مَا بَدَّلُوا بَعْدَكَ فَأَقُولُ: سُحْقًا سُحْقًا لِمَنْ بَدَّلَ بَعْدِى»[۵۸]. «نمی دانی که پس از تو چقدر عوض شدند، میگویم: کسی که پس از من تغییر کرده از من دور باد».
این حدیث نمیتواند برای روافض که اصحاب پیامبر ص بجز علی، ابوذر، مقداد، سلمان، عمار ابن یاسر و حذیفه را تکفیر کردهاند. حجتی باشد.
۴- گناه هر کس تا روز قیامت که به بدعتِ، بدعتگذاری عمل کند، بر اوست، زیرا خداوند متعال میفرماید: ﴿لِيَحۡمِلُوٓاْ أَوۡزَارَهُمۡ كَامِلَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَمِنۡ أَوۡزَارِ ٱلَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيۡرِ عِلۡمٍۗ﴾ [النحل: ۲۵]. «روز قیامت- به طور کامل بار گناهان خویش و [نیز برخى] از بار گناهان کسانى را که از روى نادانى گمراهشان مىسازند، بر خواهند داشت».
و پیامبر ص میفرماید: « … وَمَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَمِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْتَقَصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَىْءٌ» «هر کس راه و روش بدی در اسلام پایه گذاری کرد گناه آن و هر کس بعد از او به آن عمل کند، بدون اینکه از گناهان آنان کم شود، بدوش اوست».
این فقط بدان سبب است که او راه و روش سوء را مسلکی قرار داده تا دیگران از او پیروی کنند؛ لذا چنین افرادی باید از خدا بترسند و بدانند با گذشت زمان بدعتها آشکارتر میشود و بر شهرت و انتشار آن افزوده میشود و همچنان این روند باعث افزایش وزن گناه بدعتگذار میگردد و بدعت نیز موجب از بین رفتن سنتهای مقابلش میگردد، گناه این نیز بدوش بدعتی خواهد بود و این گناهی چند برابر گناه بدعتگذار است. بدعت خوارج که پیامبر ص در معرفی آنان فرمود: «از دین چنان خارج میشوند که همانطور که تیر از چلهی کمان بیرون میرود»[۵۹]. بیشتر ما را متوجه حال بدعتگذاران میکند. تنها علت خروج آنان از دین، بدعت گذاریشان است و این همان چیزیست که پیامبر ص در این که فرمود: «مسلمان را میکشند و بت پرستان را رها میکنند اگر آنان را دریابیم، همچون قوم عاد، آنها را میکشم» [۶۰].
۵- بدعتگزار و بدعتی ملعون است، پیامبر ص فرمود: «مَنْ أَحْدَثَ فِيهَا حَدَثًا، أَوْ آوَى مُحْدِثًا، فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ» «هر کس بدعتی در دین پدید آورد یا بدعت گزاری را پناه دهد، لعنت خدا، ملائکه و تمام مردم بر او باد».
۶- بدعتی و بدعتگزار همواره از الله فاصله میگیرد. گواه این حقیقت حدیث صحیحی است که خوارج را توصیف میکند: «شما نماز تان را در برابر نمازشان و روزهی تان را در برابر روزهی شان کوچک میشمارید … آنان چنان از دین خارج میشوند که تیر از چلهی کمان بیرون میرود» شاهد میکنیم که رسول الله ص اول توضیح میدهد که آنان چگونه در پایبندی به بدعتهایشان چگونه کوشان و فعال هستند و سپس توضیح میدهد که چگونه از الله فاصله میگیرند.
۷- گواهی و شهادت بدعتی که به بدعتش دعوت میدهد، قبول نمیشود و مردود است.
هر کس به بدعت دعوت دهد، شایسته است برای دفع ضررش، در دنیا مجازات شود و کمترین مجازاتش این است که با او قطع رابطه شود و او در دین هیچ ارزشی ندارد و نباید از او علم آموخت و فتوا سوال نمود و شهادت و گواهی او هیچ اعتباری ندارد، لذا علماء، محدثین، فقهاء و اصولیها اتفاق نظر دارند که مبتدعی که با بدعتش کافر میشود، شهادتش قبول نمیشود و مبتدعانی هم که به بدعتشان کافر نمیشود یعنی بدعتشان از نوع بدعتی است که موجب کفر نمیشود، باز هم روایت مبتدعی که دروغ گفتن را در تأیید به طرفداری مذهبش جایز میداند، کردهاند. از امام شافعی روایت است: «شهادت هواپرستان را قبول میکنم. بجز خطابیه[۶۱]…. زیرا آنان گواهی دادن به دروغ را برای تأیید و یاری مذهب و موافقانشان، جایز میدانند»[۶۲]. البته برخی از علماء گفتهاند: روایت کسی که به بدعتش دعوت ندهد، پذیرفته میشود، این نظریه است که میگوید: «نظریهی بهتر و عادلانهتر و صحیحتر این است که به بدعتش دعوت ندهد قبول میشود.
بنابر همین است که صاحبان صحیح (بخاری و مسلم) از بدعت گزاری که به بدعتش دعوت میدهد حدیث روایت نکردهاند. اما آنان و دیگر محدثان از مبتدعانی که قلباً قدری، خوارج و … هستند حدیث روایت کردهاند. (شرح صحیح مسلم ۱/۶۰ و الإیمان ابن تیمیه /۳۶۸ ).
[۵۶]. النهایة ص: ۷۰۱، لسان العرب ۱۰/۲۳۳.
[۵۷]. صحیح مسلم با شرح نووی ۱۵/۵۳.
[۵۸] ر.ک. بخاری و تأویل مختلف الحدیث ص ۱۴ دارالکتاب العربی، بیروت.
[۵۹] شیخان و احمد.
[۶۰] شیخان و غیره.
[۶۱] نگاه مقالات الإسلامین ۱/۷۵ ، الملل والنحل ۱/۷۹ و الفرق در بین الفرق / ۲۴۷.
[۶۲] واقعیت این است که تمام حزبیها به نفع افراد حزبشان از هیچ حربهای دریغ نمیکنند و بسیاری تحت شعار مصلحت دعوت عملاً نشان دادهاند که هدف وسیله را توجیه میکند هر چه باشد؟.
واجب است با مبتدعان قطع رابطه كنیم
برادر مسلمان! باید دانست که حال متوجه شدیم بدعت از ظالمانهترین گناهان و معاصی و پیک کفر است، بر ما لازم است که مبتدعان جدا شده و با آنان قطع رابطه نموده و عمل شان را منکر بدانیم، چون خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ﴾ [آلعمران: ۱۰۵]. «و مانند کسانی نباشید که پس از آمدن نشانههای روشن، پراکنده شدند و اختلاف کردند». و میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍ﴾ [الأنعام: ۱۵۹]. «بی گمان کسانی که دین خود را پراکنده میدارند و دسته و دسته و گروه و گروه میشوند، به هیچ وجه از آنان نیستی».
امام شاطبی / میگوید: گروه نجات یافته (اهل سنت) مأمور است که با مبتدعان دشمنی و مخالفت کند و با آنان هیچ گونه رابطهای دوستانه نداشته باشد و جنگ و کشتار و… جلوی آنانی را که به سمت و سوی آنان گرایش داند بگیرند و علماء، ما را از همراهی و همنشینی آنان بر حذر داشته و همین هشدار و ممانعت علماء انشاء الله موجب خواهد شد که دشمنی با آنان و تنفر و بیزاریشان در وجود ما القاء شود. البته این در خصوص کسانی مصداق پیدا میکند که با بدعتشان از جماعت مسلمانان خارج شده و از راهی غیر از راه مؤمنان پیروی کردهاند، با اینها لازم است که مطلقاً دشمنی داشته باشیم و به آنان واجب است که به راه مؤمنان برگردند و مؤمنان را دوست داشته باشند.
والسلام ومن الله التوفیق
تابستان ۱۳۸۳ﻫ ش.
منبع: کتاب بدعت و پیامدهای سوء آن بر امت