نویسنده: صدیق قطبی
«مَتَى أَطْلَقَ لِسَانَكَ بِالطَّلَبِ فَاعْلَمْ أَنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَعْطِيك.»
«هرگاه خدا زبانت را به «طلب» گشود، بدان که می خواهد به تو عطا کند.»
«مَا تَوَقَّفَ مَطْلَبُ أَنْتَ طَالِبُهُ بِرَبِّكَ، وَلَا تَيَسَّرَ مَطْلَب أَنْتَ طَالِبُهُ بِنَفسِک»
«آنچه را به مدد خدای طلب میکنی بر زمین نمی ماند و آنچه را به اتکای خویش طالبی، به دست نمیآری.»
شرح:
اگر تو یار نداری، چرا طلب نکنی؟
وگر به یار رسیدی، چرا طرب نکنی؟
به کاهلی بنشینی که این عجب کاری ست
عجب تویی که هوای چنان عجب نکنی
جستن عاشقانه به یافتن میانجامد. ابن عطا میگوید: هر گاه جوشش طلب، رغبت و اشتیاق دعا کردن در تو شکل گرفت و «وسوسهی عاشقی» در تو منجر به اظهار لابه و نیاز و تضرع و گداز به درگاه «او» گشت، بدان که مشمول نوازش و پذیرش او واقع شدهای.
عطار میگوید:
بیخودی میگفت: در پیش خدای
کای خدا آخر دری بر من گشای
رابعه آنجا مگر بنشسته بود
گفت: ای غافل کی این در بسته بود؟
این حکایت بیانگر نگرش عارفان به رابطهی انسان با خداست. رابعه به آن مناجات کننده می گوید اساساً «دروازه» بسته نبوه است. تو نخواستهای و طلب کار نبودهای.
درویشی به شیخ ابوسعید ابوالخیر :گفت: «او را کجا جویم؟» گفت: «کجاش جستی که نیافتی؟ اگر قدمی به صدق در راه طلب نهی درهرچه نگری او را بینی.»
ابو سعید میگوید عیب کار آن است که طلب صادقانه وجود ندارد، ور نه «یار»، قریب و در دسترساست.
گوهر «طلب» به همین جهت، این چنین با ارزش است. مارتین لینگز می گفت: «عرفان، هنردر کوفتن است.» چه چیزی مهم تر از طلب کردن و جستجوی عاشقانه، سالک را به مراد میرساند. ما باید بکوشیم تا هنر «درکوفتن» را بیاموزیم و شایستگی اهل طلب بودن را پیدا کنیم. مولانا بر این باور بود که مناسک دینی و رکوع ها و جودها در واقع همان در زدنها و حلقه بر در کوفتنهاست و هر که حلقه بر در «کریمان» میزند، دولت و سعادت بر او روی مینمایاند:
گفت پیغمبر رکوع است و سجود
بر در حق کوفتن حلقهی وجود
حلقهی آن در، هر آن کو میزند
بهر او دولت، سری بیرون کند
–
گفت پیغمبر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری
چون نشینی بر سر کوی کسی
عاقبت بینی تو هم روی کسی
چون از چاهی میکنی هر روز خاک
عاقبت اندر رسی در آب پاک
مولانا، «طلب» را مفتاح مفتوحات میداند. میگوید: طلب مانند خروسی است که بامدادان را مژده میدهد و از این رو از سالک میخواهد با طالبان و مشتاقان هم نشین باشد تا از «جوار» آنان، چراغ طلبش افروخته شود و این که در هر ضعف و کژی و کاستی ای هم که باشد، حتی اگر علیل و ناتوان از حرکت بوده و تنها میتواند به شکل سینه خیز حرکت کند، باز هم از طلب کردن و سوز و گداز و لابه و نیاز باز نماند و سوی خداوند خیز بردارد که او خود با زبان پیامبرش – علیه الصلاة والسلام – گفته است: «… وإن أتاني يمشي أتيته هرولة.» اگر بندهی من گام زنان به سراغ من آيد، من دوان دوان به سراغ او میروم.
تو به هر حالی که باشی که میطلب
آب میجو دائماً ای خشک لب
كان لب خشکت گواهی میدهد
کو به آخر بر سر منبع رسد
کین طلبکاری مبارک جنبشی است
این طلب در راه حق مانع کشی است
این طلب مفتاح مطلوبات توست
این سپاه و نصرت و رایات توست
این طلب همچون خروسی در صیاح
میزند نعره که میآید صباح
هر که را بینی طلبکار ای پسر
یار او شو پیش او انداز سر
کز جوار طالبان طالب شوی
وز ظلال غالبان غالب شوی
گر گران و گر شتابنده بود
آنکه جوینده است یا بنده بود
در طلب زن دائما تو هر دو دست
که طلب در راه نیکو رهبر است
لنگ و لوک و خفته شکل و بی ادب
سوی او می غیژ و او را میطلب
منبع: کتاب حکمت های ابن عطاء سکندری