یگانگی الهی: یکتایی خداوند
نویسنده: حمزه تزورتزس
مترجم: علی اکبر خوشنو
تصور کنید کاوشگری هستید که برای ملاقات با موجودات شبیه به انسان با یک سفینۀ فضایی به سیارۀ دیگری رفتهاید. با فرود بر آن سیاره، راهنمای خود را ملاقات میکنید. راهنما به شما میگوید، سفینۀ شما در محلی به نام اسپینگا فرود آمده است، یعنی کشور بیمرز این سیاره. با گیجی از او میپرسید، آیا کشور دیگری هم در این سیاره وجود دارد؟ راهنما با خنده میگوید: «بله، دو کشور» و شما در جواب میگویید: «خوب اگر هیچ چیزی نیست که بتوان دو کشور را از هم مجزا کرد، چگونه میدانید که در کدام کشور هستید؟ راهنما می گوید: «بله، ما همین مشکل را داریم. هیچ مرزی بین این دو کشور وجود ندارد و ویژگی های هر دو مشابه هم هست.» شا با گفتن این مطلب صحبت را پایان میدهید: «پس باید هردوی این کشورها را یکی میکردید، چون از دید من به این شکل است.»
هردوی شما مسیر خود را برای ملاقات با گروهی از مسئولان برای نهار ادامه میدهید. در این بین یکی از مسئولان، پادشاهان کشور را ستایش میکند. با شنیدن این سخنان، محترمانه میپرسید: «منظورتان این است بیشتر از یک پادشاه در این کشور وجود دارد؟» مسئول میگوید: «بله، ما دو پادشاه داریم.» در حالی که از این پاسخ گیج هستید میپرسید چگونه یک کشور با دو پادشاه ادامۀ حیات میدهد؟ «پس چگونه در قوانین و فرامین جامعۀ شما هماهنگی وجود دارد؟» مسئول پاسخ میدهد: «خوب، آنها همیشه موافقت میکنند. ارادۀ آنها یکیست.» نمیتوانید جلوی خود را بگیرید و میپرسید: «پس شما دو پادشاه ندارید. زیرا هردوی آن ها براساس یک اراده عمل میکنند.»
این داستان شامل سه استدلال از پنج استدلالی است که به منظور نشان دادن یگانگی خداوند ارائه میکنم. خلاصۀ اولین بخش این داستان، استدلالی است که آن را «تمایز مفهومی» مینامم. فرضیۀ این بخش این است که اگر قرار است تعددی در چیزی وجود داشته باشد، باید مفاهیمی برای متمایز کردن چند مورد وجود داشته باشد. برای مثال، اگر بگوییم دو موز روی میز است، میتوان این گفته را با مشاهدۀ آنها مشخص کرد. دلیل این که شما دو موز را روی میز میبینید این است که مفاهیمی برای متمایز کردن آنها از همدیگر مثل اندازه، شکل، و محل قرار گرفتن این دو موز وجود دارد. حال اگر هیچ ویژگی برای تمایز این دو وجود نداشت، نمیتوانستید بین آنها تمایز قایل شوید. بدین ترتیب، اگر وجود یک خالق ابدی و غیر مخلوق قدرتمند، دانا، آگاه و متعالی ضروریست، پس برای اثبات ادعای وجود دو خدا، باید مفاهیمی وجود داشته باشد تا آن دو را از هم متمایز کند. با این حال، اگر خالق قرار است خالق باشد، باید دارای ویژگیهای خالقیت باشد، اما اگر گفته شود دو خدا وجود دارد که هیچ تفاوتی با هم ندارند، اساساً تنها یک خدا وجود دارد. اگر هرچه برای یک خالق صدق کند، برای دیگری هم به همین شکل باشد، پس درحقیقت یک خالق را تعریف کردهایم و نه دو خالق را.
دومین بخش این داستان، دو استدلال استثناء و استدلال از تعریف را خلاصه میکند.
استدلال استثناء، وجود تنها یک ارادۀ الهی را اثبات میکند. اگر دو خالق وجود داشت و یکی از آن دو میخواست درخت را خلق کند، احتمالاً سه گزینه وجود داشت. اولین گزینه این بود که هر دو ارادۀ یکدیگر را لغو میکردند. این احتمال غیر منطقی و غیر محتمل است، زیرا درخت در حال حاضر خلق شده و اگر هر دو خالق تصمیم خود را لغو میکردند هیچگونه خلقتی به وجود نمیآمد. دومین گزینه این بود که یک خالق با خلق درخت بر دیگری غلبه میکرد، و گزینۀ سوم این بود که هردوی توافق میکردند درختی را به شکل کاملاً مشابه خلق کنند. تمامی این گزینهها نشان میدهد که تنها یک اراده وجود دارد، و یک اراده در بحث ما به معنای یک خالق است.
از نظر استدلال از تعریف، تنها یک خالق میتواند وجود داشته باشد. در غیر این صورت، کیهان چنین هارمونی نمیداشت. از آن جا که برداشت سنتی اشاره کننده به خداوند، ارادۀ تحمیلی داشته است که هیچ چیزی خارج از او نمیتواند او را محدود کند، از لحاظ منطقی وجود دو ارادۀ الهی نامحدود غیر ممکن مینماید.
این مقاله به تشریح این استدلالها میپردازد، و در ادامه دو استدلال دیگر رابرای نشان دادن یکی بودن خالق ارائه میکند.• استدلال از استثناء• تمایز مفهومی• تیغ اوکام• استدلال از تعریف• استدلال از وحی▪ استدلال از استثنا
این استدلال مدعیست وجود آفرینندگان متعدد غیر ممکن است، زیرا تنها یک اراده میتواند وجود داشته باشد. از آن جا که خالق ابدیست و جهان را در یک نقطۀ زمانی به وجود آورده است، این بدین معناست که خالق به وجود آمدن جهان را برگزیده است؛ یعنی انتخاب، دلالت بر اراده دارد. پرسش دربارۀ تعدد ارادههای موجود، ما را به سوی بررسی جزئیتر این استدلال هدایت میکند.
تصور کنیم که دو خالق وجود دارد. اولین خالق می خواهد سنگی را جابجا کند، و دومین خالق نیز در صدد است همان سنگ را جا به جا کند. در اینجاسه سناریو شکل میگیرد:۱٫ یکی از این دو خالق با حرکت دادن سنگ در جهتی دیگر، بر دیگری غلبه میکند.۲٫ هردو از نظرخود بر میگردند و سنگ حرکتی نمیکند.۳٫ هردو، سنگ را در یک جهت حرکت میدهند.
در اولین سناریو، تنها یک اراده واقع میشود. در دومین سناریو، عملاً هیچ ارادهای وجود ندارد، که این امر امکان پذیر نیست، زیرا باید ارادهای وجود داشته باشد تا بتوان براساس آن عمل کرد، و در حال حاضر جهان وجود دارد. آخرین سناریو نهایتاً تنها یک اراده را توصیف میکند. بنابراین نتیجۀ منطقی این است که چون تنها یک اراده وجود دارد، پس تنها یک خالق نیز وجود دارد.
اگر کسی بگوید میتوان تصور کرد که دو نهاد با یک اراده وجود داشته باشد، پاسخ من این است: چگونه میدانی دو نهاد وجود دارد؟ این گفته مثلاستدلال از جهل است، زیرا هیچ مدرکی برای این چنین ادعایی وجود ندارد و ما را به استدلال بعد میکشاند.▪ تمایز مفهومی
اگر قرار است دو خالق وجود داشته باشد، این دو باید به نوعی از هم متمایزباشند. برای مثال اگر دو درخت داشته باشیم، در اندازه، شکل، رنگ و سن با هم متفاوتند. حتی اگر هر دو دارای ویژگیهای فیزیکی یکسانی باشند، حداقل یک مورد از هم متمایزند، مثل محل قرار گیری آنها یا موقعیت مکانی این دو درخت، و با وجود این تمایزها، آنها رادو درخت میدانیم. این قضیه را میتوان نسبت به دوقلوها نیز صحیح دانست. از نظر ما، دوقلوها دو نفر هستند، زیرا در چیزی از هم متمایزند. حتی اگر کاملا مشابه هم باشند، آنها نمیتوانند در یک زمان، یک مکان را اشغال کنند.
اگر بیشتر از یک خالق وجود داشت، پس باید چیزی برای تمایز آنها نیزوجود میداشت. حال اگر تمامی این خالقها از همه جهت یکسان باشند، پس چگونه میتوان گفت دو خالق وجود دارد؟ اگر چیزی با دیگری کاملاً مشابه باشد، پس آن چه برای یکی صادق است برای دیگری نیز به هم ین شکل صادق است. برای مثال، دو نهاد A و B را در نظر بگیرید. اگر این دو در همهچیز شبیه هم باشند، و هیچ چیزی برای تمایز بین آنها وجود نداشته باشد،پس هر دو یک نهاد هستند. میتوان این مطلب را به یک گزارۀ فرضی تبدیل کرد. اگر چیزی که برای A صادق است برای B نیز صادق باشد، پس A با Bمشابه است.
حال این نکته را در مورد خالق به کار میریم. تصور کنید دو خالق وجود دارد: خالق X و خالق Y، و بدین ترتیب هر چه برای خالق X صادق است برای خالق Y نیز صادق باشد. برای مثال، خالق X قدرتمند و خردمند است؛ بنابراین خالق Y نیز قدرتمند و خردمند است. حال از خود بپرسید که در واقعیت چند خالق وجود دارد؟ آری، تنها یک خالق! زیرا هیچ چیزی برای تمایز بین آنها وجود ندارد. اگر استدلال کسی بر تفاوت آنها از هم بود، پس در این حالت خالق دیگری را توصیف نمیکرد، بلکه آن خود خلق شده بود، زیرا دارای ویژگیهایی بود که با خالق مطابقت نداشت.
اگر کسی براین استدلال پافشاری کند که دوخالق متفاوت از یکدیگر نیز میتواند وجود داشته باشد، پس من خواهم پرسید: «تفاوت آن دو در چیست؟» اگر این افراد سعی کنند پاسخی به این سوال بدهند، وارد قلمرو استدلال از جهل میشوند، زیرا برای توجیه نتیجۀ اشتباه خود باید مدرک بسازند.▪ تیغ اوکام
با توجه به مطالب فوق، ممکن است با افراد غیر منطقی و لجوجی مواجه شویم که همچنان کثرت خالق یا علل را مطرح میکنند. با توجه به تیغ اوکام،این دلیل منطقی نیست. تیغ اوکام یک اصل فلسفیست که از سوی راهب فرانسوی ویلیام اوکام در قرن چهاردهم عنوان شده است: « Pluralitas non est ponenda sine necessitate» و بدین معناست: «کثرت نباید بدون کثرت مطرح شود». به عبارت دیگر، سادهترین و جامعترین تشریح، بهترین آناست.
در این مورد، هیچ مدرکی دال بر اینکه خالق جهان در حقیقت ترکیبی از دو، سه و یا هزار خالق باشد، وجود ندارد. بنابراین، ساده ترین تشریح این است که خالق یکیست. مطرح کردن کثرت خالق، چیزی بر جامعیت این استدلال نمیافزاید. به عبارت دیگر، افزودن خالقان بیشتر، قدرت یا دامنۀ تشریحی این استدلال را افزایش نمیدهد. این ادعا که یک خالق قدرتمند جهان را خلق کرد است به همان اندازه جامع است که ادعای دو خالق قدرتمند جهان را افریدند. بنابراین، تنها به یک خالق نیاز است، زیرا که او قدرتمند است. بنابر استدلال من، فرض کردن چندین خالق قدرت و دامنۀ تشریحی را کاهش میدهد؛ زیرا این فرضیه بجای اینکه مشکلاتی را حل کند، مسائل و مشکلات بیشتری را به وجود میآورد. برای مثال، سوالات زیر غیرمنطقی بودن این نوعاز شرک را بیان میکند.
چگونه تعداد زیادی از موجودات خارجی با هم هستند؟ پتانسیل هر یک از ارادههای متضاد چه میشود؟ تعامل آنها با هم چگونه است؟
یکی از اعتراضات رایج نسبت به این استدلال این است که اگر بخواهیم این اصل را دربارۀ اهرام مصر به کار بریم، اینگونه تصور میکردیم که این اهرام را یک نفر ساخته است، زیرا به نظر میرسد سادهترین توضیح و تشریح ممکن باشد. اما این نتیجه گیری سواستفاده از این اصل است، زیرا مفهوم جامعیت را نادیده میگیرد. این تصور که اهرام به وسیلۀ یک نفر ساخته شده، سادهترین و جامعترین توضیح و تشریح نیست. برای مثال، چگونه یک انسانمیتوانسته اهرام را بسازد؟ حال، ساخته شدن این اهرام به وسیلۀ انسانهای زیاد بسیار جامعتر است. با توجه به این مسئله، برخی میتوانند این فرضیه را که جهان به این پیچیدگی را تنها یک خالق به وجود آورده است، به سخره بگیرند. این بحث، اگرچه معتبر است، اما نسنجیده و بیخود است. وجود یک نهاد قدرتمند که تمامی جهان را خلق کرده است، تشریحی بسیار منسجمتر و سادهتر از کثرت خالقان این جهان است، زیرا کثرت خالقان سوالات بیپاسخی را به وجود میآورد که در بخشهای پیشین به آن اشاره شد. با این وجود، ممکن است منتقدان همچنان بر ادعای خود پافشاری کنند که تنها یک نفر اهرام را به وجود نیاورده است، بلکه یک خالق توانا آن را آفریده است.مشکل این گفته این است که هیچ چیزی در این دنیا موجود قدرتمند و توانا نیست، و از آن جا که این اهرام، از جنس ساختمان است، و ساختمان با علتی مشخص (شخص یا اشخاص عمل کننده) ساخته میشود، پس اهرام نیز با همان علت ساخته شده است. این مطلب ما را به نکتۀ اصلی بر میگرداند، یعنی بیشتر از یک دلیل لازم است تا اهرام ساخته شود.▪ استدلال از توضیح
منطق ایجاب میکند اگر بیشتر از یک خالق وجود داشت، جهان دچار هرج و مرج میشد و هیچ نظمی در عالم پیدا وجود نمیداشت. قرآن نیز همچنین استدلالی دارد:
« لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ »
« اگر در آسمانها و زمين ، غير از يزدان ، معبودها و خداياني ميبودند و ( امور جهان را ميچرخاندند ) قطعاً آسمانها و زمين تباه ميگرديد ( و نظام گيتي به هم ميخورد . چرا كه بودن دو شاه در كشوري و دو رئيس در ادارهاي ، نظم و ترتيب را به هم ميزند ) . لذا يزدان صاحب سلطنت جهان ، بسي برتر از آن چيزهائي است كه ايشان ( بدو نسبت ميدهند و ) بر زبان ميرانند .» (انبیاء: ۲۲)
تفسیر جلالین، که تفسیری کلاسیک است در این باره میگوید: «آسمان و زمین نظم طبیعی خود را از دست میدادند، زیرا که ناچاراً ناسازگاری درونی وجود داشت، درست مانند زمانی که چندین حاکم وجود داشته باشد، کهدرنتیجه در مسائلی با هم مخالفت میکردند و موافقق هم نبودند»
با این حال، شاید باز هم افرادی تصور کنند بیش از یک نفر ماشین را درست کردهاند – یک نفر چرخهای ماشین را نصب کرده، شخصی دیگر موتور را نصب کرده و شخص دیگری نیز سیستم کامپیوتری را نصب کرده است- شاید جهان نیز به شکل دیگری ساخته شده باشد. در نتیجۀ این مثال، چیزی پیچیده میتواند توسط بیشتر از یک خالق ساخته شده باشد.
برای پاسخ به این گفته، باید دانست که منطقی ترین تشریح برای خاستگاه جهان، مفهوم خود خداوند است و نه صرفاً «خالق». ممکن است مفهومی انتزاعی نسبت به خالقهای متعددی وجود داشته باشد، همانند مثال ماشین، اما وجود بیشتر از یک خدا غیر ممکن است. زیرا از لحاظ معنایی، خدا نهادیست که دارای ارادهای تحمیل کننده است، یعنی هیچ چیز خارج از ارادۀاو نمیتواند او را محدود کند. اگر دو خدا یا بیشتر وجود داشته باشد، برسر اراده رقابت خواهند داشت، و در نتیجه هرج و مرج و نابسامانی به وجود خواهد آمد. جهان ما با قوانین ریاضی و نظم کنترل میشود، پس بنابراین منطقیست که نتیجۀ یک ارادۀ واحد باشد. جالب این است که ایرادی که قبلاًمطرح شد، درواقع یگانگی الهی را اثبات میکند! برای این که ماشینی به کار بیفتد، افراد متفاوتی که مسئول ساخت این ماشین هستند باید تحت ارادۀ طراح کار خود را انجام دهند. این طرح، ارادۀ افرادی را که مسئول ساخت این ماشین هستند، محدود میکند. از آن جا که خداوند، از لحاظ معنایی، هیچ چیز خارجی نمیتواند ارادۀ او را محدود کند، پس نمیتوان تصور کرد بیش از یک ارادۀ الهی وجود داشته باشد.
با این حال، ممکن است کسی بگوید خدایانی متعدد با ارادهای یکسان وجود دارند و یا هر کدام از آنها محدودۀ خود را دارند. این مسئله بدین معناست که ارادۀ آنها محدود و تابع است، و یا به عبارت دیگر، خدا نیستند.
ابن رشد، متفکر و فیلسوف مسلمان قرن دوازدهم، که در غرب به آورئوسمعروف است، این استدلال را بدین شکل به اختصار بیان میکند:
«معنای این… آیه در غریزۀ [انسان] به وسیلۀ طبیعت نقش بسته است.بدیهیست که اگر دو پادشاه وجود داشته باشد، اگر هم عمل هرکدام از آنها مشابه عمل آن دیگری باشد، [برای آنها] امکان پذیر نیست یک شهر را همزمان مدیریت کنند، زیرا یک عمل نمیتواند از دو عامل شبیه به هم نتیجه یابد. ضرورتاً این دو پادشاه در ادامۀ عمل یک بارۀ خود، شهر را به خرابهای تبدیل میکردند، مگر این که یکی کاری را انجام میداد در حالی که دیگری عملی انجام نمیداد؛ و این با صفت الوهیت ناسازگار است. هنگامی که دو عمل بر یک شالوده همگرا شوند، آن شالوده تباه میشود.»▪ استدلال از وحی
یک روش سادهتر برای ارائۀ شواهد و مدارکی مبنی بر یگانگی خداوند، رجوعبه وحی است. قیاس این استدلال چنین است که اگر خداوند خود را به انسان آشکار کرده، و وحی نیز میتواند ثابت شود که از سوی خداست، پس آن چه خداوند از خود میگوید صحیح و حقیقیست. با این حال، ممکن است انسان شک گرا برخی از فرضیههای ورای این استدلال را مورد سوال قرار دهد. فرضیهها شامل این دو مورد است: خداوند خود را به انسان نشان داده، و وحی به شکل یک کتاب است.
بگذارید ابتدا به آخرین فرضیه بپردازیم. اگر خداوند خود را به انسان نمایان کرده، دو راه برای فهمیدن آن وجود دارد: درونی و خارجی. منظور من ازمفهوم «درونی» این است که شما میتوانید خدا را تنها با درون اندیشی و درونی سازی درک کنید، و منظورم از «خارجی» این است که می توانید خدا را از طریق ارتباط خارج از خودتان بشناسید؛ به عبارت دیگر، این مفهوم در جهان واقعی نمود پیدا کرده است. فهمیدن خداوند از روش درونی غیر محتمل و نامعقول است، زیرا:۱٫ انسانها با هم متفاوتند؛ انسانها از نظر روانشناسان دارای «تفاوتهای فردی» هستند. این تفاوتها شامل دی ان ای، تجارب،بافتهای اجتماعی، ظرفیتهای ادراکی و احساسی، تفاوتهای جنسیتی، و موارد بسیار زیاد دیگری هستند. این تفاوتها دارای نقشی در توانایی ما برای درونی سازی از طریق درون اندیشی یا شهود و بصیرت هستند. بنابراین، نتایج تفکر، متفاوت خواهد بود. اگر این فرایندها صرفاً برای یافتن مسائلی دربارۀ خداوند باشد، تفاوتهایی در درک ما نسبت به خداوند شکل خواهد گرفت. از نظر تاریخی این مسئله صحت دارد. از دورۀ باستان، یعنی 6000 سال پیش از میلاد مسیح تا به حال، اسنادی از تقریبا ۳۷۰۰ نام مختلف و مفاهیم برای خداوند وجود داشته است.۲٫ از آنجا که اعتقاد به وجود خداوند به دست آمده از «عقل سلیم» است،یا از نظر فلاسفه، تفکر منطقی و از نظر خداشناسان مسلمانان، تفکر فطری و غریزی نامیده میشود، پس تلاش برای فهم این که خداوند چه کسی است، به جای این که وجود او را اثبات کند، میتواند سفسطه آمیز باشد. محدودیتهایی در منطق ما وجود دارد. تفکر انتزاعی و تامل بر جهان فیزیکی تنها ما را به این نوع نتیجه گیری سوق میدهد که خالقی وجود دارد، و او توانا، آگاه و دارای دیگر صفات است. رفتن به ورای این نتیجه گیریها، عملی اندیشهای و تفکریست. قرآن به زیرکی میپرسد:
«…أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ » (اعراف: ۲۸)
«…آيا چيزي را به خدا نسبت ميدهيد كه ( مستند و دليل صحّت آن را ) نميدانيد ؟»
استفاده از درون گرایی برای پی بردن به این که خداوند چه کسی است، به مثابه موشی است که سعی میکند جهان را اندیشه کند. انسان جاودانه، یگانه و قدرتمند نیست. بنابراین، انسان نمیتواند از سوی خود بیندیشد که خداوند چه کسیست، پس خداوند خود را از طریق وحی خارجی به انسانمیشناسد.
به این مثال توجه کنید:
فهم درونی شما از وجود داشتن خداوند، همانند در زدن است؛ یعنیمیپندارید چیزی آنجاست، اما نمیدانید که چه کسی آنجاست؟ شما منتظر کسی نبودید، پس تنها راه فهمیدن این که چه کسی پشت در است، این خواهد بود که خود آن شخص به شما بگوید. در نتیجه، اگر خداوند چیزی را دربارۀ خود گفته و نشان داده، باید خارج از درون انسان باشد. بنابراین، هرچیز دیگری میتواند خیالی و یا ادراکی باشد.
از نظر اسلام، این ارتباط خارجی، قرآن نام دارد، زیرا تنها متنیست که از سوی خداوند نازل شده و متناسب با معیارهای مربوط به یک متن الهیست. این معیارها شامل چنین مواردیست:۱٫ این معیارها میبایست متناسب با نتیجۀ منطقی و شهودی وجود خداوند باشد. برای مثال، اگر کتابی بگوید خدا فیلی است با چهل پا، میتوان به سادگی نتیجه گرفت این کتاب از سوی خداوند نیست، زیرا خداوند باید خارج از این جهان و مستقل باشد. فیل، جدای از شکل و طرح آن، موجودی وابسته است، زیرا ویژگیهای فیزیکی محدودی مثل اندازه، شکل و رنگ دارد. هرچیزی که دارای ویژگیهای فیزیکی محدود باشند، وابسته است، زیرا فاکتورهای خارجی محدودیتهای آنها را بیشترمیکنند. خداوند حالت فیزیکی ندارد و مستقل است. بنابراین، هرچیزی با ویژگیهای فیزیکی محدود، نمیتواند خداوند باشد.۲٫ باید از جنبههای درونی و خارجی تغییر ناپذیر باشد. به عبارت دیگر، اگر در صفحۀ ۲۰، خدا یکی باشد اما در صفحۀ ۳۴۰ خدا سه تا باشد، این خود تناقض و بی ثباتی درونی و وفق ناپذیری است. علاوه براین،اگر کتاب بگوید که عمر جهان 6000 سال است، این نیز تناقض و بی ثباتی خارجیست، زیرا در حقیقت عمر جهان بیشتر از این است.۳٫ باید دارای نمادهایی از فضل و برتری باشد. وحی باید مواردی را در برگیرد که الهی بودن آن را مشخص کند، و البته این مسئله را نمیتوان به اندازۀ کافی به صورت طبیعی تشریح کرد. به عبارت سادهتر، وحی باید شواهدی داشته باشد که از سوی خداوند است.
قرآن دارای نمادها و نشانههاییست که الهی بودن این متن را نشان میدهد. این کتاب را نمیتوان به صورت طبیعی تشریح کرد؛ بنابراین، توضیحات فراطبیعی بهترین نوع تشریح است. از میان این نشانهها میتوان به بی مانندی زبانی و ادبی قرآن اشاره کرد:
برخی از مطالب تاریخی موجود در قرآن برای انسانهای زمان وحی، مشخص نبوده است؛ چیدمان و ساختار بی مانند قرآن.
در پایان این بحث میتوان نتیجه گرفت از آنجا که تنها از طریق وحی خارجی میتوان فهمید خداوند چه چیزی را به انسانها نشان داده است، و این وحی قرآن است، پس آن چه قرآن دربارۀ خدواند بیان کرده، صحیح است. قرآن دربارۀ یگانگی خداوند کاملاً واضح سخن گفته است:
« وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ » (عنکبوت: ۴۶)
« با اهل كتاب ( يعني با يهوديان و مسيحيان ) جز به روشي كه نيكوتر ( و نرمتر و آرامتر و به قبول نزديكتر ) باشد ، بحث و گفتگو مكن ، مگر با كساني از ايشان كه ستم كنند ( و متوسّل به زور يا گستاخي شوند و از حدّ اعتدال در جدال ، خارج گردند . در اين صورت شدّت و حدّت در مقابله با آنان بلامانع است ) . بگوئيد : به تمام آنچه از سوي خدا بر ما و بر شما نازل شده است ايمان داريم ( كه قرآن و تورات و انجيل است ) . معبود ما و معبود شما يكي است ، و ما تنها تسليم و فرمانبردار او هستيم.»
چنین استدلالهایی برای نشان دادن یگانگی خداوند است؛ حال، اگر این موضوع حقیقتاً فهمیده شود، تاثیراتی عمیق بر وجدان و باطن انسانها خواهد گذاشت. اگر یک خدا ما را خلق کرده، پس به دنبال آن باید همه چیز را از طریق یگانگی او درک کنیم و نه از طریق دیدگاههای انتزاعی چند پاره و دسته بندیهای خودمان. ما خانوادهای انسانی هستیم، و اگر خود را به این شکل ببینیم، تاثیر عمیقی بر جامعۀ خود خواهیم داشت. اگر خدا را دوست داشته باشیم و معتقد به او باشیم، پس باید بر هر چیزی که او آفریده مهربانی و رحم داشته باشیم. همان گونه که پیامبر (ص) میگوید:
«آنها که رحم دارند، ارحم الرحمین به آنها رحم خواهد کرد. به هر آنچه درزمین است رحم کنید، تا آنکه در آسمانهاست به شما رحم کند»