نوشته: احسان الفقیه
ترجمه: فاطمه شمسی
ای انسان! گنج بزرگ تو در این جهان، لذتی است که از طاعت پروردگار میبری؛ مبادا آن را از دست بدهی!
وقتی انسان شروع به عبادت می نماید و به اصطلاح امروزی ما، پایبند می شود؛ زمان ذکر و نماز و عبادتها، در قلب وی احساسی عجیب پدید می آید که مردم بدان لذت طاعت میگویند. این لذت را نمیتوان با کلماتی ساده توصیف نمود چون معنایی ژرف دارد و احساس پیوند با آسمان را در انسان پدید می آورد. این معنای عمیقِ نهفته در لذتِ طاعت، تحت تاثیر عوامل و احساساتی متفاوت است که آن را به وجود می آورند، مانند حس غایت طلبی انسان، حس موفقیت طلبی او، حس توان تغییر به سوی بهبودی و بهسازی خویش (البته پس از ترک گناهان و روی آوری به طاعت پروردگار)، حس ارتباط و وابستگی تاریخی به جماعت انبیا، اولیا و صالحین و…
اما باید بدانیم انسان، پایبند متولد نشده است و رگههایی از تمایل به بدی همچنان در وجود او جای خواهند داشت و بدین خاطر، همیشه آثاری از گناه و سستی و نادانی در انسان وجود دارند و به تلاش و آموزش بیشتری نیازمند است تا از آنها رهایی یابد. اما بسیاری از مردم با شخصی که به تازگی پایبند شده، رفتاری نادرست دارند؛ رفتاری که سرآغازی میشود برای گرفتن لذت طاعت از او. اما آن رفتار چیست؟ مردم وقتی میبینند شخص پایبند، رفتاری نادرست انجام میدهد (رفتاری که شاید حقیقتا نادرست باشد یا شاید تنها از نظر مردم، نادرست است، اما چنین نیست)؛ به شخص پایبند، پایبندیها و طاعات و عباداتش را یادآوری میکنند و به او می گویند: تو همان کسی هستی که نماز می خوانی و… اما چنین میکنی؟!
گاهی مردم قصد بدی ندارند و در واقع میخواهند او را از این کارِ نادرست، باز دارند؛ اما غالباً آنچه را برای خود مباح میدانند، بر وی حرام میکنند و منظورشان این است که مثل ما باش و احوال مومنان و پارسایان را رها کن که تواناییاش را نداری و در اینجاست که لذت بردنش از طاعت، شکننده میشود؛ چون شخص، طاعات و عباداتش را در ذهن خود چنین تصور مینماید که شاید نفاق باشد یا شاید لباسی پوشیده که اندازهی برش نیست و چیزهایی از قبیل که باعث کلنجار رفتن وی با خودش میشود.
عده ای پس از این تصورات، پایبندی خود را رها میکنند و عدهای ممکن است با همین دل بیمار به علم دین، روی آورند اما آثار این بیماریهای قلبی، در بحث و جدلهای علمی ایشان مشخص خواهد شد.
راه درمان این آفت، این است که بدانیم توهم کمال نگرشی نادرست و مشکلی است همانند سایر مشکلاتی که جامعه در برخورد با جوانان دارد. هیچ انسان کاملی نه از نظر دینی و نه از نظر دنیایی، در جهان وجود ندارد؛ اما توجه، تمایل و اشتیاق جوان به انجام طاعات، نشانهی خیر است و آنچه افراد جامعه از جوان مسلمان خرده میگیرند، خود نیز معمولا گرفتارش میشوند. غالبا بیشتر افراد جوامعِ ما مسلمانند و با این حال به تمام احکام اسلام پایبند نیستند؛ مثل همانهایی که نماز را به جماعت میخوانند اما زبان خود را از غیبت و ناسزا و … نگه نمیدارند یا همانهایی در خرید و فروش جانب امانت را رعایت نمیکنند.
باور کنید من جوانانی دیدهام که بیدینی به دل آنها رخنه کرده، چون گمان می برند مسلمان، مسلمان نیست، مگر اینکه کامل و بی گناه باشد. ولی اسلام بسیار واقعنگر است، اما فلسفههایی که جوان امروزی بدان باور دارد اتوپیایی(آرمانشهرخواهی) است و امکان برآورده شدن آنها وجود ندارد. به همین خاطر است که خداوند استغفار و توبه قرار داده، چون مردمان ناگزیر، گناه میکنند؛ مثل اولین داستان بشر، داستان آدم واشتباهش، که او، باری تعالی، برای ما بیان میکند و پیامبر رحمتش صل الله علیه و سلم نیز میفرماید: همهی بنی آدم خطاکارند و بهترین خطاکاران توبهکنندگان هستند.
درست است انسان نباید در گناهان زیادهروی نماید اما نباید خود را نیز به تکلف کمال بیندازد.
ای جوان مسلمان، علت مسلمانی تو رضایت مردم نبوده و نیست، پس نباید گفتههایشان تو را دلسرد نماید، چون این حرفها بر اساس اندیشه هایی نادرست شکل گرفته که برگرفته از عقاید مسیحیت است؛ چون آنها میپندارند دینداران باید همچون راهبان باشند.
ای جوان مسلمان، به جای اینکه لذت طاعت را از دست بدهی، به خودِ طاعت و عبادت پروردگار، پناه ببر تا در برابر حرفها و یاوهگوییهایشان، سپر بلایی برایت باشد.
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ ﴿۹۷﴾ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ ﴿۹۸﴾
و،(ای پیامبر)، یقیناً ما میدانیم که تو از آنچه آنان(= کافران) میگویند آزرده خاطر می گردی. پس به ستایش پروردگارت تسبیح بگو و از سجده کنندگان باش.
و باری تعالی می فرماید: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ « بگو مؤمنان باید به بخشش و رحمت الله شادمان شوند كه این نعمت از آنچه مىاندوزند بهتر است»
در کتاب مسند امام احمد، در حدیثی که ابوامامه روایت میکند، آمده است که مردی گفت: ای رسول خدا، ایمان چیست؟ فرمود: اگر نیکوییات، تو را شادمان نمود و بدیات مایهی رنجش و دلگیریات شد؛ پس تو مؤمن هستی.
از نیکوییات خرسند شو، اما مپندار از دستان پروردگار در امانی و از بدیات دلگیر و غمناک باش اما از پروردگارت ناامید مشو. کلید این گنج، این است که در برابر کارهای نیکت، سپاس و ستایش پروردگار را بر جای آوری و بدان خوشحال گردی و در برابر گناهت آمرزش بطلبی، اما ناامید نگردی.
اما اگر گناهی مرتکب شدی و دیر توبه نمودی، طاعات و عبادات خود را به گونهای حقیر و ناچیز مپندار که آنها را رها سازی و تمام و کمال خود را واگذار گناهان نمایی؛ چون بدگمانی به رحمت پروردگار، باوری بسیار نادرست است.
این همان عقیدهای است که خوارج نیز بدان باور داشتند و گناهان را کفر میپنداشتند. بسیاری از مردم این عقیده را با زبان خود انکار میکنند، اما در عمل، بدان مشغول هستند.
امروزه بسیاری از مردم برای خود و عامهی جامعه، دید فرقهی مرجئه را کافی میدانند؛ یعنی ایمانشان را قول بلا عمل میپندارند؛ اما در برابر دینداران، خوارج پندارند یعنی گناه ایشان را مایهی کفر میدانند. حتی بدتر از زمان خوارج؛ چون خوارج تنها گناهان کبیره را کفر میپنداشتند؛ اما اکنون بعضی از مردم به دنبال کوچکترین لغزش فرد دیندار هستند. حتی گاهی خود دینداران نیز با خود چنین می کنند و به هراس و وسواس می افتند و در برابر کوچکترین تقصیری در انجام عبادتها به بازخواست خود میپردازند؛ انگار عبادتها را کامل ترک نموده یا رکنی از ارکان آن را رها ساخته اند!
بسیاری از به اصطلاح علمایی که به دنبال رخصتها بودهاند، در واقع دچار چنین هراس و وسواسی شدهاند و زمانی که لذت طاعت را از دست دادهاند؛ دلهایشان تهی گشته و بدین خاطر در پی لذتهای حرام و امور مشتبه رفتهاند و این راز رنج و نیازشان به امور مباح یا شاید شِبه مباحی است که ابتدا آن را ترک نموده و اکنون به آن روی آوردهاند. در واقع، درد و رنج و نیاز آنها، درد نیاز به لذت طاعت است که آن را گم نموده، اما راه را اشتباه آمدهاند.
رویآوری برخی علما به امور مباح یا به اموری که تنها گمان می برند مباح است(اما نیست)؛ سبب شده مردم به عیبجویی ایشان بپردازند. این علما گاهی می کوشند ثابت کنند این امور مشکلی در خود ندارند و اگر هم دچارش شدهاند، قُدسیت خود را از دست ندادهاند.
بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ﴿۱۴﴾ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ ﴿۱۵﴾
بلکه انسان به خوبی بر خویشتن آگاه است. اگر چه (در دفاع از خود) عذرهایش را در میان آورد.