قسم به قلم
کتایون محمودی
قسم به قلم…
تنها چیزی که شیطان را مطرود بارگاه الهی کرد؛ « غرور» ش بود!
همان آتشی که خرمن چند ساله ی فرشته ی مقرب را بلعید.
این سرنوشت شوم فرشته ای است که سال ها در عبادت پروردگار کوتاهی نکرد؛ چه رسد به بشر که در اوج ناتوانی جسمی و ریزش روحی است و اگر به این افیون آغشته گردد، دیگر جایی برای فرارش نیست و سرنوشتش ختم به فرجامی، بدتر از ابلیس است!
آلودگی بشر به این ویروس، او را چنان مدعی می پرورد که گویی بر بام ادعاهایش ایستاده و از بلندای توهمی آن، دیگران را کوچک می بیند.
این فربهی ورم گونه، بزرگ و بزرگ تر می شود، تا جایی که این چاقی، جا را بر اندیشه تنگ و نحیفش می کند.
بدترین نوع غرور، شاید فخر برتری علمی است! تعجب نکنید!
صاحب علم هم می تواند مغرور شود، می تواند نزول کند و از جایگاهی که باید نگین انگشتر جامعه باشد، ولی نیست!
علم مفید، وقتی مفید عمل می کند که عاملش متواضع باشد.
تواضع از بشر، انسان می سازد …
سرنوشت انسان ها به هم گره خورده است، گرچه مرئی نیست، ولی با طنابی محکم به هم مرتبط شده است و همیشه آنانی که خود را از دیگران جدا می دانند و تافته ی جدا بافته می شوند؛ مایه ی گسل هستند و از چرخه ی یکدلی، خارج می گردند.
این صفت ذم شده، صاحبش را بواسطه ی نگاه تحقیر آمیزش به دیگران، منفور می کند. حتی اگر صاحب تالیفات و ترجمه های بسیار باشد!
شاید حکایت « نحوی و کشتیبان » را از گلستان سعدی خوانده باشید.
زبان روان شیخ اجل سعدی، در قالب حکایت پند آموز، تلنگریست به مخاطبانش تا به شدت از این آفت، پرهیز کنند و خود را بالاتر و برتر از مردمان ننگارند، چرا که به صراحت قرآن:«مایه برتری، تقواست»
و این عصاره فخرآور است که انسان را اشرف مخلوق می کند وگرنه همان مقام اسفل ابلیس عطایش می کنند…
و حتما باز هم شنیده و یا خوانده اید که : درخت پرثمر؛ سربزیرتر است، که شاخه ها را از سرکشی بادهای سرگردان، باز می دارد و به خاستگاه اصلی اش، « زمین» متمایل می کند.
با این اوصاف، تصورش سخت می شود وقتی از زبان عالمی صاحب نوشتار، صاحب سبک های دیگر به استهزا گرفته شوند ، تا از پله هایصعود باعث سقوطشان شود و چه زشت می نماید این قباحت از صاحب قبایی که نامش« عالم » است!
باید پرسید از کسانی که نوشته ها و مکتوبان دیگران را ناچیز و اندک می بینند که: روزهایی که با ترس، دست به قلم بردی را در خاطرداری؟
روزهایی که با تشویق صاحب اندیشه ای ، جسارت می یافتی و سرمشق های پر غلطت را پر می کردی و حالا صاحب سبک شده و دیگرانی شبیه آن روزهای خودت را ملامت می کنی و متن هایش را « بازاری» می خوانی…یادت مانده؟ مگر می شود هر صاحب قلمی، فقط یک رشته را بپسندد و تنها سبک خودش را ببیند؟ مگر می شود صاحب علوم دیگر را بیخود و بی خاصیت دانست؟
روزنامه نگاری که با قلم بی باکش، وقایع تلخ اجتماعی را تحلیل می کند و ادیبی که یک قطعه اش، منطقه ای را می لرزاند، یا طنز پردازی که حقیقتی را در قالب طنز، تماشایی می کند، می شود نادیده اش گرفت و متنش را « بازاری »خواند؟
صاحب قلمی که با ذوق و قریحه اش، خاطر مکدری را انبساط می بخشد و لبخند بر لبانی می نشاند؛ آیا کمتر از نحوی و فقیه، بها دارد؟
« قسم به قلم» آن هنگام که می نگارد ، آیا نوشتن ترجمه و تالیف فقه و نحو را شامل می شود به تنهایی؟
اگر چنین بود که دانشمندان علم فیزیک و نجوم و آناتومی و ریاضی باید اصلا قد علم نمی کردند؟ آیا مترجم عزیز فقه که فقط خودش و دنیای کوچکش را قبول دارد؛ می تواند با یک سرما خوردگی ساده، قلم دستش بگیرد؟ تا نسخه ی پزشکی حاذق و آمپولی نوش نکند؛ خودش و قلمش می توانند سرپا بایستند؟
با این اوصاف باید دقت کرد که عالمان و دانایان همه ی علوم محترمند و قابل اعتنا …
مخاطب من در این متن « بازاری» مغروران عرصه ی علم اند که:
حواستان به گفته هایتان باشد، چون ممکن است روزی با قلم بازاری روزنامه نگاری زخمی شوید و این زخم، کاری باشد…
منبع : کانال اندیشکده دین