بحثی درباره ناسخ و منسوخ (۲)
نويسنده: استاد ناصر سبحانی (رحمة الله علیه)
گفتیم که احکامی که در قرآن وجود دارند یک قسمت کلیات است و یک قسمت جزئیات، این کلیات که نسخ در آنها راه ندارد و جزئیاتی که هرگز تغییر نمیکنند و همیشه وجود دارند اینها هم نسخ نمیشوند ولی یک دسته از جزئیات احکام هستند که در ارتباط با شرایط و ظروف زمان و مکان هستند که در اینها نسخ وجود دارد و تنها در این محدوده باید گفت که نسخ وجود دارد مثلاً در مورد خوراکها قرآن در مواضع متعدد میفرماید چهار چیز حرام هستند: «میته، دم، لحم خنزیر و ما اهل به لغیر الله» از یک طرف دیگر مکرر میفرماید این قرآن مصدق تورات است وقتی که تأکید کرد بر اینکه تنها چهار چیز حرام هستند پس یهود سر و صدا راه میاندازند میگویند بفرما شما ادعا میکنی که قرآن مصدق تورات است ولی الآن تناقض وجود دارد که در تورات شش چیز حرام هستند که تو میگویی چهار چز – پس چه میکنی این چگونه تصدیقی است خداوند میفرماید راست است در تورات شش چیز حرام است ولی اینکه در قرآن چهار چیز حرام هستند این تصدیق است اگر شش چیز حرام میشود تصدیق تورات نمیبود، چرا؟ چون این چهار تا هستند فقط تحریمشان در ارتباط با شرایط زمان و مکان نیست چون اینها (میته، دم، لحم خنزیر) خبثشان در ذات خودشان است چون همیشه دم، دم است و میته، میته است و لحم خنزیر، لحم خنزیر است و خبث مادی را دارند و (ما اهل لغیر الله) نجاست معنوی را همیشه دارد که مظهر شرک است و هرگز جدا شدنی نیست و درنتیجه همیشه نه تنها در تورات بلکه در قرآن هم همیشه حرام هستند. اما آن دوتای دیگر شحوم بقر و غنم و ذوات الطفر میفرمایند تحریمی که در ارتباط با اینها صورت گرفته در تورات موقت است.
«فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم» و در جای دیگر میفرماید: «ذلک جزیناهم ببغی» میفرماید چون ایشان یاغی بودند از یک طرف امکانات زیادی در اختیار داشتند (کسی که یاغی و ظالم باشد و امکانات زیادی در دست داشته باشد بیشتر ظلم میکند) آمدیم یک تضیقی فراهم کردیم یک مقدار از امکانات را از آنها گرفتیم که تنبیهی باشد شاید از آن بغی و ظلم برگردند ولی الآن آن شرایط نیست چون الآن مردمی دیگر هستند این تمام شد، اقتضا نیست که باز تحریم این دوتا ادامه داشته باشد. در خود تورات هم یاد شده که اینها تحریم موقت هستند پس اینکه در قرآن محرّم نیستند، این است تصدیق تورات، اگر محرم بودند معلوم می بود که این دارد تورات را بدون توجه به مسائل و حقایقش رونویسی میکند ولی اینکه در اینجا دوتا محرّم نیستند دلیل قاطعی است بر اینکه این مصدق تورات است. – این امر را ذکر کردیم تا زمینه نسخ روشن شود – در اینگونه موارد نسخ هست. حالا با این اصل، وقتی که به سراغ کتابهایی که در زمینه ناسخ و منسوخ نوشته شدهاند برویم دیگر متوجه میشویم که چه عجیب و غریبهایی که نوشته نشدهاند براستی در بعضی کتابها مهذله صورت گرفته است مثل اینکه مسابقه بوده هر کسی زرنگتر، بیشتر ناسخ و منسوخ ذکر کند.
شاید از صد مورد بیشتر بدون تفصیل گفته شده این آیه ناسخ است و این آیه منسوخ و کتابها را پر کردهاند.
مانند یک کتابی که از ابن حزم منقول است در اعتقادیات ناسخ و منسوخ را آورده است. در احکامی که ربط به شرایط زمان و مکان ندارد نسخ آورده بدون اینکه توجه شود به اینکه ناسخ چیست و منسوخ چیست؟
مثلاً میگویند «ثلة من الأولین و قلیل من الآخرین» که آیه در ارتباط با سابقین است در سوره واقعه آن را نسخ کرده است که این در ارتباط با اصحاب الیمین است.
اولاً اینها خبر هستند انشاء نیستند. ثانیاً هر یک در یک زمینه است آن وصف اصحاب یمین است و آن وصف سابقین است «و إن لیس الانسان الا ما سعی» این که خبر است و همینطور چیزهایی عجیب و غریب از این قبیل سایر علماء و غیر کسانی که این ولع را داشتهاند این زمینه را محدودتر کردهاند مثلاً در اتقان سیوطی بیست مورد ذکر شده که ناسخ و منسوخ است، البته آن بیست مورد هم مورد قبول نیست و خیلی کمتر از آن است یعنی به این معنی که مواردی که او ذکر کرده بعضی از اینها صحیح نیستند چند موردی هست که در آنها نسخ صورت گرفته است.
حالا دو شرط دیگری که علماء برای نسخ ذکر کردهاند یکی اینکه هیچگونه نشود آن دو آیه را با هم جمع کرد، معنیشان کاملاً متعارض باشد، راهی برای جمع نباشد، یعنی طوری نباشند که بشوند همزمان هر دو مطرح شوند یکی متناقض با دیگری است پس چارهای نیست جز اینکه گفته شود این یکی ناسخ و این یکی منسوخ.
دوم: تاریخ شناخته شود یعنی بدانیم که کدام یکی قبلاً آمده و کدام یکی بعداً تا متوجه بشویم کدام ناسخ و کدام منسوخ است.
حالا بعد از این نمونههایی را ذکر کنیم:
در سوره بقره در مورد وصیت هنگام احتضار در آیات ۱۸۰ تا ۱۸۲ حکمی هست که گفتهاند این منسوخ است «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیراً الوصیة للوالدین و الاقربین بالمعروف حقاً علی المتقین * فمن بدله بعد ما سمعه انما اثمه علی الذین یبدلونه ان الله سمیع علیم * فمن خاف من موص جنفاً أو إثماً فاصلح بینهم فلا اثم علیه ان الله غفور رحیم» میگویند این منسوخ است «میفرماید بر شما نوشته شده (فرض گردانیده شده به دستور کتبی) که وقتی مرگ برای یکی از شما حاضر شد (به حالت احتضار افتاد) اگر چیز نیکی پس از خود گذاشت یعنی مالی داشت که قابل توجه باشد کتباً فرض گردانیده شده که وصیت کند برای پدر و مادر و برای نزدیکتران (آنهایی هستند که در سوره نساء به عنوان وارثین ذکر شدهاند که فرزندان، پسران و دختران، برادران خواهران هر یک از زوجین میباشند یعنی والدین و اقربین میشوند اصول و فروع و حواشی و مکملین) اصول: پدر و مادر ، فروع: پسر و دختر، حواشی: برادر و خواهر، مکمل: زوج، که در بین آنها فاصلهای نیست و اقربین هستند، مثلاً پسر پسر نیست، پسر هست، البته وقتی که پسر پسر، پدرش فوت کرده باشد یعنی پدر نباشد که در بین او و جدش فاصله بشود، آنجا دیگر او اقرب میشود، همینطور دختر پسر وقتی که پدرش فوت کرده باشد. پس اقرب کسی است که مستقیماً با انسان تماس دارد.
حقاً (احق حقاً) این کار را تثبیت میکنم قطعاً هیچگونه تردیدی در آن نماند، هیچگونه تزلزلی در اثباتش بر متقین نماند و ثابت گردد کسی که متقی است این امر بر او ثابت است و باید اطاعت کند بعد تهدید میکند کسانی را که بعد از اینکه شاهد این وصیت میشوند تبدیلش کنند، میفرماید: پس کسی بعد از اینکه این وصیت را شنید، اگر تبدیلش کند به چیز دیگری، دیگر وصیت کند. گناهکار نیست، اثم آن تبدیل بر گردن کسانی است که تبدیلش میکنند که «ان الله سمیع علیم» ولی بعداً میفرماید در این صورت میشود تبدیل کرد که اگر کسی ترسید وصیت کننده یک گرایش از حق مرتکب شده به صورت غیر عمد، انحراف از حق کرده و درست وصیت نکرده یا عمداً گناه مرتکب شده و نادرست وصیت کرده و خلاف قسط است، پس اصلاح کرد و تبدیل کرد گناهی بر او نیست، یعنی اگر وصیت درست و مشروع بود، کسی حق ندارد تغییر دهد، اگر نامشروع است باید تغییرش دهند و به صورت مشروع درآورند . علماء گفتهاند این آیات منسوخ هستند حالا ناسخ کدام است چه چیزی را نسخ میکند. بعضی میگویند که آیات سوره نساء آن مجموعه از آیات که درباره ارث هستند این آیات را نسخ کردهاند چرا؟ چون گفتهاند که وقتی که برای هر یک از والدین و اقربین سهمها مشخص شده دیگر جایی برای وصیت نیست. اینجا چند سؤال مطرح شده است آیا وصیت از مسائل منظور و مربوط به زمان و مکان خاصی است. دوم اینکه آیا تاریخ نزول آیات سوره بقره و وصیت مشخص است. سوماً آیا آیات ارث به آیات وصیت قابل جمع نیستند؟ حال چه کسی میتواند ادعا کند آیات سوره نساء بعد از این آیات نازل شدهاند؟ همه ما میدانیم که سوره بقره از سال یکم شروع شده و نازل شدنش تا نزدیکی های سال هشتم و نهم ادامه داشته، سورههای دیگر در این اثناء آمدهاند و بعد چرا جمع امکان ندارد، در سوره نساء مقرر کرده که پدر، مادر، برادر، خواهر، پسر و دختر و زوج هر یک اینقدر میبرند خوب اینجا هم فرموده وصیتی صورت بگیرد. آنجا آیتی هست، آیه هشتم «و اذا حضر اولوا القربی … تا آخر آیه» آن آیه و این آیات سوره بقره و اندازه سهمها که بالاترین آن «دو سوم» است وقتی که اینها را کنار هم قرار میدهیم یک امر معلوم میشود که ورثه ارتباط با یک ثلث (یک سوم) ترکه ندارد، «یک سوم» هیچ ربطی به آنها ندارد (دو سوم) به آنها ربط دارد (یک سوم) آن برای دو امر است یکی وصیت یکی هم وقتی که تقسیم ارث میشود، اولی القربی حاضر میشوند همراه یتامی و مساکین، اولی القربی خویشاوندانی که در درجه دوم قرار دارند از اقربین دورترند که ارث نمیبرند ولی حاضر میشوند در آنجا، که اذا میفرماید باید عرف جامعه آنطور باشد که حاضر بشوند میدانند که سهمی دارند البته این آیه تعطیل بوده و از این جهت که تعطیل بوده به آن عمل نشده بعضی از مفسرین و فقها، گفتهاند که امرش برای ندب است «و اذا حضر اولوا القربی و الیتامی و المساکین فارز قومهم منه و قولوا لهم قولاً معروفا» که هیچ دلیلی در خود آیه نیست برای اینکه امر برای ندب باشد، امر برای وجوب است بعضیها گفتهاند منسوخ است ولی سعید بن مسیب یا سعید بن جبیر یکی از آنهاست که یادمم نیست کدامیک گفته: نه منسوخ است و نه کذب، ترکش کردهاند و بدان عمل نکردهاند تساهل کردهاند تمام شد. همینکه مردم عمل نمیکنند دیگر این دلیل نیست که منسوخ است؟
«یک سوم» ربطی به ورثه ندارد این «یک سوم» برای این دو امر است برای وصیت و برای تقسیم بین اولی القربی و یتامی و مساکین. حالا پدر و مادر و خواهر و برادر و سایرین هر یک سهمی میبرند ولی گاهی متوجه میشویم بعضیها با وجود اینکه سهم خود را گرفتهاند هر چیزی دیگری از آن ثلث برایش وصیت میشود بهتر است ولی تنها در آن صورت قسط رعایت شده مثلاً دو برادر وارث هستند یکی خود تنهاست و یکی ده نفر عائله دارد خوب یکی بیست هزار تومان ارث میبرد چه اشکالی دارد که از آن ثلث ده هزار تومان دیگر به این وصیت بشود که این میشود سی هزار تومان که لااقل کمی بیشتر از آن یکی بگیرد که برای عائلهاش خرج کند آیا این قیام به قسط نیست چه اشکالی در این هست، چرا تقسیم ارث مانع وصیت بشود برای والدین و اقربین، خیلی واضح است و قابل جمع هستند. دیگر آن شرط هم مفقود است که باید قابل جمع نباشند تاریخ که معلوم نیست و بعد هم آن مسأله اساسی که این زمینه اصلاً زمینه نسخ نیست پس به حال خودش باقی است بعضی هم گفتهاند به حدیث (لاوصیة لوارث) نسخ شده که اولاً این خود عجیب است که یک حدیث آیت را نسخ کند نه از آن جهت که آنچه پیامبر خدا انجام میدهد جدای از قانون هست بلکه از این جهت که چگونه میشود که قرآن در فهم اصل معنیش متکی بر غیر خود باشد آخر قرآن سنت میشود تبینش، طریقه تطبیقش ولی اینکه فهم کلمات متوقف بر احادیث باشد این دیگر از کلام بودن خارجش میکند، کلام باید دلالت بر معنا داشته باشد یعنی اگر آن حدیث روایت نمیشد دیگر تا قیامت خلاف مراد خدا فهمیده میشد نمیدانستیم که این آیات منسوخ هستند و به آنها عمل میکردیم آیا میشود قرآن بر این اساس سست باشد متکی بر روایتی که هیچ تضمینی برای حفظش نشده است و تازه حدیث، ترمذی آن را روایت کرده که میگوید مثل اینکه حَسَن است و ترمذی تساهلش در حدی است که وقتی که میگوید صحیح پذیرفته نمیشود چه رسد به اینکه بگوید حَسَن.