نویسنده: محسن نیکخواه
۱. حصر معنای “لا إکراه فی الدین” در عدم اجبار خارجان از دین اسلام به ورود به آن، حصری است که نه با اطلاق موجود در آیه سازگار است و نه با روح دین اسلام و نه با عدالت که مفهوم کانونی دین و فلسفهی سیاسی و فلسفهی اخلاق است. لذا “لا إکراه فی الدین “باید” در برگیرندهی جمیع معانی زیر باشد:
۲. “هیچ اجباری در دین نیست”، “باید” به معنای عدم اجبار در وارد کردن غیر مسلمانان به دین اسلام باشد، چرا که وارد کردن اجباری دیگران به دین خدا با لزوم ابتنای ایمان بر اختیار و رضایت قلبی منافات دارد و لذا نه پاداشی بر کار داعیِ مُکرِه مترتب میشود و نه اجری بر کار مدعوِّ مُکرَه.
۳. “هیچ اجباری در دین نیست”، “باید” به معنای عدم اجبار در نگه داشتن یک مسلمان در دین باشد. یعنی همچنان که عدم ایمان، امری اختیاری است و هیچ مجازات دنیویای بر آن مترتب نمیشود، خروج از ایمان(ارتداد) هم امری اختیاری است و همچنان که تمام آیات مربوط به ارتداد هم به صراحت بیان میکنند، مجازاتی دنیوی بر آن مترتب نمیشود، مادامیکه منجر به عملی نشود که مخل نظم و قانونمندی اجتماع باشد که در این صورت نظام سیاسی برخوردی متناسب با آن عمل و در راستای دفع آن و نه برای مبارزه با شخص مرتد بما هو مرتد،انجام میدهد.
همچنان که پذیرش دین امری است بسیار پیچیده و به عواملی بسیار متعدد بسته است به همان شکل، ممکن است عواملی بسیار متعدد موجب پشیمان شدن شخص از دین شوند. لذا همچنان که به زور مسلمان کردن کسی، سودی به او نمیرساند و موجب رستگاریاش نمیشود، به همان شکل، ماندن کسی در دایرهی دین از ترس جانش سودی را عایدش نمیکند و موجب فلاحش نمیشود و منافی لا اکراه فی الدین است.
و البته نمیتوان به حجت اینکه کسی با اختیار وارد یک مکتب شد باید تبعاتش را هم بپذیرد او را به زور پایبند به آن نگه داشت، چرا که:
اولا. تبعات، تبعات حقوقی و قانونی است و نه تبعات عقیدتی. پس مادامیکه شخص قانون شکنی نکرده است نمیتوان برسر باورهایش او را مجازات کرده و تحت پیگرد قرار داد.
ثانیا. چرا ما همین حق را برای ادیان دیگر قائل نمیشویم که اجازه ندهند پیروانشان از دینشان خارج شوند. اگر میگوییم چون دین ما حق مطلق است در جواب باید گفت دین ما برای ما حق مطلق است نه برای آنها. همچنان که دین آنها برای خودشان حق مطلق است نه برای ما.
۴. “هیچ اجباری در دین نیست”، “باید” به معنای عدم به زور خارج کردن (تکفیر) شخص از دین هم باشد.
به زور وارد کردن شخص در دین یعنی منِ داعی و نه خودت ای مدعو، تشخیص میدهم که وارد دین شوی.
به زور نگه داشتن یک مسلمان در دایرهی دین هم یعنی منِ حاکم و نه خودت ای مسلمان، تشخیص میدهم که برخلاف قناعت فکری و درونیات در چارچوب ایمان بمانی و گرنه گردنت زده خواهد شد.
به زور خارج کردن یک انسان از دایرهی دین باز هم یعنی منِ روحانی یا فقیه یا قاضی و نه خودت ای مسلمان، تشخیص میدهم که از این به بعد ایمان از قلب و فکر تو خارج شده و از این به بعد دیگر مٶمن نیستی و کافر شدهای.
تمام این موارد یعنی ورود به دین، ماندن در آن، و خروج از آن، در یک چیز مشترکاند: اجبار شخص برای انتخاب مسیری برخلاف قناعت فکری و قلبی خود و در نتیجه در تمام این موارد “اکراه” صورت گرفته است.
به گمان بنده آیهی “قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کله لله” مکمل آیهی لا اکراه فی الدین است. یعنی پیکار کنید با اهل فتنه یعنی با کسانی که در امر دین از زور استفاده میکنند و دیگران را به زور بر دینی نگه میدارند و اجازهی ورودشان به دین دیگری را نمیدهند (و طبعا این دو معنای فتنه، واجد هر سه معنای اکراه است که ذکر کردیم) تا دین به طور کامل از آن خدا باشد، به عبارت دیگر، تا هیچ کس به تشخیص و زور خودش نه کسی را وارد دینی بکند و نه کسی را در آن نگه دارد و نه کسی را به زور از آن خارج کند.
پس به گمان من مسلمانی که گمان میکند حق دارد و میتواند مسلمانی را به زور در اسلام نگه دارد و در صورت خروج او را بکشد و یا مسلمانی را به زور و به تشخیص خودش با تکفیر از اسلام خارج کند به همان اندازه اهل فتنه است که بخواهد به زور کسی را مسلمان کند.
تمامی این موارد مصداق اکراهاند و مصداق فتنه و باید با چنین اشخاصی که در این سه ساحت از زور و تهدید و اجبار استفاده میکنند به عنوان اهل فتنه مبارزه کرد: حتی لاتکون فتنة و یکون الدین کله لله.
منبع : کانال آزاد اندیشی|محسن نیکخواه
One Comment
نادر قهرمانی
با سلام و خداقوت بە کاک محسن گرامی، بسیار جالب و درخورتوجە بود. خداوند جزای خیرتان دهد