آثار باورمندی به خداوند در زندگی انسان
نویسنده: فرزان خاموشی
خداوند محور اصلی باورپذیری در بینش اسلامی میباشد و این باورپذیری دارای آثاری ارزشمند در زندگی انسان است. (سید قطب) میفرماید:
ما از ویژگیها و دستاوردهای ایمان در زندگی سخن میگوییم، ایمانی که باعث پیوند انسان محدود، کوچک و فناپذیر به مبدا ازلی و باقی میگردد، مبدایی که همه چیز از وی پدید آمده است. ایمانی که قطرهی وجود انسان را به اقیانوسی بیکران پیوند میدهد و ضعف و ناتوانی او را به منبع پر قدرتی دارای نیروی بیحد و حصر، متصل میسازد و او را از چارچوب تنگ هستی محدودش به افقی بیکران رهنمودن میسازد. (تفسیر فی ظلال قرآن، جلد ۶، ص ۳۹۶۴، منقول از کتاب اصول تربیتی در داستانهای قرآن، حمید قاسمی ص ۱۶).
در حقیقت باور به خداوند سود، فایده و بهرهی عظیمی نصیب صاحبش مینماید که این سود «در عالم فضایل، ارزشها و اخلاق و در عالم تلاش، کوشش و حرکت، کار و زندگی قابل توجه و چشمگیر است، سودی که در زندگی شخصی و عمومی فرد نمایان میشود و بیشک باور به خدا برای روح، قلب، اخلاق، سلوک، رفتار، پیوندها و تعاملهای شخص مومن، بسیار پرثمر است. فایدهی ایمان به شکلهای استقامت و پاکی، عزت و کرامت، نور و بصیرت، توفیق و جهت دادن، ثبات و تفوق، آرامش، استقرار، اطمینان و سکون، آشکار میگردد و همهی این برکات سود و بهرهی والا و همهجانبهی ایمان است.» (در سایه سار ایمان، صلاح عبدالفتاح خالدی، مترجم، مجتبی دروزی، ص ۳۱۷)
در آیات قرآن از فایدهی ایمان صحبت به میان آمده است. بعضی از انسانها از فرصتی که خداوند به آنها در دنیا داد، بهره نبردند و در قبول و پذیرش باور تردید کردند و وقتی فرصت از آنها گرفته شد، دیگر ایمان آوردن به آنها سودی نرساند. در زیر به این آیات اشاره خواهیم کرد.
«هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ» [انعام/۱۵۸] (آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند يا پروردگارت بيايد يا پارهایی از نشانههاى پروردگارت بيايد [اما] روزى كه پارهایی از نشانههاى پروردگارت [پديد] آيد كسى كه قبلا ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده است ايمان آوردنش سود نمیبخشد، بگو منتظر باشيد كه ما [هم] منتظريم.)
«وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ*قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ» [سجده/۲۸-۲۹] (و مىپرسند اگر راست مىگوييد اين پيروزى [شما] چه وقت است. بگو روز پيروزى، ايمان كسانى كه كافر شدهاند سود نمىبخشد و آنها مهلت نمىيابند.)
«فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ*فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ» [غافر/۸۵- ۸۴] (پس چون سختى [عذاب] ما را ديدند گفتند فقط به خدا ايمان آورديم و بدانچه با او شريك مىگردانيديم كافريم. [ولى] هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ديگر ايمانشان براى آنها سودى نداد. سنت خداست كه از [ديرباز] در بارهی بندگانش چنين جارى شده است و آنجاست كه ناباوران زيان كردهاند.)
این نکته قابل تامل و تدبر است که ارزش ایمان به این است که صاحبش آن را آزادانه و از سر اختیار انتخاب کند و خداوند ایمانی را که از روی اجبار و اضطرار باشد، نمیپذیرد.
آنچنان که از فرعون نپذیرفت. خداوند در این مورد میفرماید:
«وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ*آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» [یونس/۹۰- ۹۱] (و فرزندان اسرائيل را از دريا گذرانديم پس فرعون و سپاهيانش از روى ستم و تجاوز آنها را دنبال كردند تا اینکه فرعون وقتى كه در شرف غرق شدن قرار گرفت، گفت: ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز آنكه فرزندان اسرائيل به او گرويدهاند، نيست و من از تسليم شدگانم. اكنون!!! در حالى كه پيش از اين نافرمانى میکردى و از تباهكاران بودى.)
ودر فرازی دیگر قرآن از قوم یونس یاد میکند. پیش از آنکه حالت اضطرا و اجبار برای آنها پیش بیاید و در آن حالت مجبور شوند، ایمان بیاورند مردم از روی اختیار مومن شدند و در نتیجهی این عملکرد آزادانه، خداوند عذاب را از آن-ها دفع کرد و در این باب میفرماید:
«فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ» [یونس/۹۸] (چرا هيچ شهرى نبود كه [اهل آن] ايمان بياورد و ايمانش به حال آن سود بخشد، مگر قوم يونس كه وقتى [در آخرين لحظه] ايمان آوردند ،عذاب رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برطرف كرديم و تا چندى آنها را برخوردار ساختيم.)
اما آنچه نگارنده قصد شرح و بسط آن را دارد، بیان آثار ایمان به خداست که در قرآن به آن اشاره شده است و در این باره فقط به دو آیهی کلیدی در این موضوع اشاره خواهیم کرد. باشد که مورد استفادهی خوانندگان قرار بگیرد.
۱٫ اولین آیهی مورد بحث از سورهی تغابن (آیهی۱۱) میباشد که خداوند میفرماید:
«مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (هيچ مصيبتى جز به اذن خدا نرسد و كسى كه به خدا بگراید و دلش را به راه آورد و خدا[ست كه] به هر چيزى داناست.)
آیه به این اشاره دارد که «طبیعت زندگی دنیا و طبیعت حضور بشر در صحنهی زندگی، اقتضا میکند که انسان در گیرو دار زندگی دچار سختیها و گرفتاریهایی شود و دشواریهایی به سراغش آید. بسیار میشود که کاری به سامان نمیرسد، آرزویی جامعهی عمل نمیپوشد، دوستی میمیرد، بیماری بر بدن عارض میشود، ثروتی از دست میرود و یا…. اینها همه چیزهایی است که در جویبار زندگی یافت میشود.» (نقش ایمان در زندگی، قرضاوی، ص ۲۹۷)
«و همچنین به تاثیر ایمان به خداوند در رهنمود و رهنمون دل اشاره میکند و به این حقیقت اشاره دارد که هر چیزی را به خدا برمیگرداند و از خدا میداند و انسان مومن در این میان اعتقاد دارد که هر چیزی که از خیر یا شر روی میدهد با اجازهی خداست و در واقع این حقیقت پایه و اساس همهی بینشهای ایمانی در رویارویی زندگی با رخدادهای خیر و شر آن است.» (فی ظلال قرآن، جلد ۶، ص ۳۵۲)
و این نکته حائز اهمیت است که خداوند اصل را در دنیا بر ابتلا و آزمایش بشر در خوشیها و سختیها قرار داده است و میفرماید: «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً» [الأنبیاء/۳۵] (و شما را از راه آزمايش به بد و نيك خواهيم آزمود.)
در این میان کسانی هستند که باورشان به خدا آنقدر عمیق و دقیق نیست که به مجرد روبرو شدن با مشکلات و سختیها بتوانند با آن کنار بیایند و آن را به عنوان ابتلاء و آزمایشی از جانب خدا بپذیرند، بلکه برعکس در دام اضطراب و دلهره روانی فرو میروند و به اثبات رسیده است که بیتابترین مردم در برابر سختیها زندگی، آنهایی هستند که به وجود خداوند شک دارند. خداوند در قرآن شرح حال این افراد را اینگونه بیان میکند:
«وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ» [هود/۹] (و اگر از جانب خود رحمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از وى سلب كنيم، قطعا نوميد و ناسپاس خواهد بود.)
«لَا يَسْأَمُ الْإِنْسَانُ مِنْ دُعَاءِ الْخَيْرِ وَإِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَئُوسٌ قَنُوطٌ» [فضلت/۴۹] (انسان از دعاى خير خسته نمىشود و چون آسيبى به او رسد مايوس [و] نوميد مىگردد.)
«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَئُوسًا» [اسراء/۸۳] (و چون به انسان نعمت ارزانى داريم روى مىگرداند و پهلو تهى مىكند و چون آسيبى به وى رسد نوميد مىگردد.)
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ» [حج/۱۱] (و از ميان مردم كسى است كه خدا را فقط بر يك حال [و بدون عمل] مىپرستد پس اگر خيرى به او برسد بدان اطمينان يابد و چون بلايى بدو رسد روى برتابد در دنيا و آخرت زيان ديده است. اين است همان زيان آشكار.)
اما در مقابل اهل ایمان به خداوند دریافتهاند، مشکلاتی که برای آنها پیش میآید ضربهی نسجیدهایی نیستند و هیچ کار اشتباهی صورت نگرفته است. بر اساس باور عمیقی که به خدا دارند، مصیبت را بر اساس علم، حکمت و عدل خدا میدانند. سید قطب میفرماید: «در سایهی قرآن آموختم که در این جهان بیکران، تصادف کور و کر و جهش ناگهانی، فاقد اعتبار است. هر کاری حکمتی دارد. ولی حکمت ژرف پنهان از دیدهها، چه بسا برای نگاه سطحی و کوتاه انسانی هویدا نگردد. اطمینان به رحمت خدا، دادگری، حکمت و دانش او، یگانه پناهگاهی است که محل امن و امان است، و تنها جایی است که دل در آن آرام میگیرد و از وسوسه و دلهره بهدور باشد.» (فی ظلال قرآن، سید قطب، جلد۱، ترجمه مصطفی خرمدل، ص ۱۹- ۲۰)
در فرازی دیگر از آرامشی که انسان در قبال ایمان به خدا به دست میآورد اینچنین میگوید: «به راستی اطمینان و اعتماد به ذات الله، به گونهایی است که هیچ اطمینان و آرامشی با آن برابری نمیکند وهیچ چیز در این دنیا نمیتواند جایش را پر کند. آری حوادث و لحظاتی در طول زندگی برای انسان پیش میآیند که در آنها ارزش واقعی این اعتماد واطمینان به وجود خداوند را به نحو کامل و آشکار و عمیق درک خواهد کرد.» (مبانی تفکر اسلامی، سید قطب، ابوبکر حسن زاده، ص ۴۷۶)
خداوند از تجربهایی سخن میگوید که معمولا درمسیر زندگی انسان اتفاق میافتد، آن هنگام که در سختی و تاریکیهای حوادث زندگی گیر کرده، و به ندای فطرت پاسخ داده است و به سوی خدا با حالتی از زاری و بیم برمیگردد.
«قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ*قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ» [انعام/۶۳-۶۴] (بگو چه كسى شما را از تاريكيهاى خشكى و دريا مىرهاند در حالى كه او را به زارى و در نهان مىخوانيد كه اگر ما را از اين [مهلكه] برهاند البته از سپاسگزاران خواهيم بود. بگو خداست كه شما را از آن [تاريكیها] و از هر اندوهى مىرهاند باز شما شرك مىورزيد.)
ودر حقیقت انسانی که باور به وجود خداوند دارد از چنین نگاه و دیدگاهی برخوردار است و در نتیجهی این نگاه و باور آرامش ویژهایی نصیب او خواهد شد و اگر ایمان به خدا هیچ ثمری بهجز همین آرامش خاطر برای انسان به ارمغان بیاورد برای او کافی بود تا با تمام وجود از آن استقبال کند و خود را از این میوهی دلنشین درخت ایمان محروم نسازد و چه زیبا نیازمندی انسان به خدا را (ابن قیم) ترسیم کرده است بهخصوص وقتی بلا و سختی به انسان روی میآورد، میگوید:
«در قلب انسان پریشانی و شوریدگی است که جز با روی آوردن به خدا سامان نمیپذیرد و وحشتی است که جز انس گرفتن با خدا آن را برطرف نمیگرداند و اندوهی است که جز شادمانی معرفت خدا و روراستی با خدا آن را از میان نمیبرد. در قلب انسان اضطرابی حکمفرماست که جز همنشینی با خدا و شتافتن به سوی او، آن را به آرامش تبدیل نمیسازد و در آن آتش حسرتی است که جز آب تسلیم و رضا در برابر امر و نهی خدا و قضا و قدر او آن را فرو نمینشاند و جز هم آغوشی با صبر و شکیبایی ناهنگام دیدار خدا، درد و سوزش آن را درمان نمیکند و در آن نیاز و آزی است که جز با عشق به خدا و پیوستن به او و یادآوری مداوم او و صداقت و خلوص در پیشگاه او، رفع نمیگردد و اگر همهی دنیا و مافیها را به او بدهند آن نیازمندی او را هرگز مرتفع نمیسازد.» (به نقل از کتاب نقش ایمان در زندگی، یوسف قرضاوی، ترجمه، غفاری، ناصری، ص ۱۴۱)
(ویلیام جیمز) فیلسوف و روانشناس آمریکایی اوایل قرن بیستم، در بارهی آثار معجزهآسای ایمان در زندگی انسان میگوید:
«زندگی مذهبی دارای دو صفت بارز و مهم است، اول آنکه زندگی دارای مزه و طعمی میگردد که گویا رحمت محض میشود و به شکل یک زندگی سرشار از نشاط شاعرانه و با سرور و بهجت دلیرانهایی در میآید و دیگر آنکه یک اطمینان و آرامش باطنی ایجاد می گردد که آثار ظاهری آن نیکویی واحسان بیدریغ است. همانطور که امواج خروشان و غلتان اقیانوس نمیتواند آرامش ژرفای آن را بر هم زند و امنیت آن را پریشان سازد، شایسته است که دگرگونیهای سطحی و موقت زندگی، آرامش درونی انسانی را که عمیقاً به خداوند ایمان دارد، بر هم نزند، چرا که انسان متدین واقعی تسلیم اضطراب نمیشود و توازن شخصیت خویش را حفظ میکند و همواره آمادهی مقابله با مسایل ناخوشایندی است که احتمالا روزگار برایش پیش میآورد.» (به نقل از کتاب اصول تربیتی در داستانهای قرآن، حمید قاسمی، ص ۱۹-۲۰)
آیهی دیگر در این بحث (آیهی ۹) سوره تغابن است.
«يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» (روزى كه شما را براى روز گردآورى گرد مىآورد آن [روز] روز حسرت [خوردن] است و هر كس به خدا ايمان آورده و كار شايستهاى كرده باشد بدیهايش را از او بسترد و او را در بهشتهايى كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است درآورد در آنجا بمانند. )اين است همان كاميابى بزرگ) در نتیجهی باور به خدا، گناهان و خطاهای انسان پوشانده خواهد شد. این نکته حائز اهمیت است که بدانیم:
یکی از عواملی که آرامش را از انسان میگیرد و شخص در وضعیتی از اضطراب و پریشانحالی بهسر میبرد، وقتی است که انسان دچار خطا و اشتباهی میشود. (ژوزف بی سولوو یتچیک) میگوید: «گناه نوعی آسیب روحی است همانطور که ناراحتیهای جسمی نوعی آسیب جسمی بهشمار میرود. همانطور که در ناراحتیهای جسمی سلولها کار عادی و طبیعی خود را انجام نمیدهند و شروع به رشدی غیر طبیعی مینمایند، گناه هم نشانهی آسیب روانی میباشد.» (احساس گناه، نویسنده آر. هارلان. وچسلر، مترجم توراندخت تمدن، ص ۴۶)
«احساس گناه تنها مجموعهایی از درد و رنجهای هیجانی نیست، بلکه با عذاب وجدان و اضطراب ناشی از افکار ناراحت کننده همراه است. احساس سردی، تنهایی و گریه کردن همه مظاهر احساس گناه و ابعاد هیجانی آن است.» (احساس گناه ص ۵۰)
اما چیزی که سبب از بین رفتن عذاب وجدانی میشود که روح و روان انسان را تحت الشعاع قرار میدهد، ایمان و باور به خدایی است که از نامهای جمال مثل، غفور، عفو، رحیم، برخوردار است که به انسان مومن آرامش خاصی میدهد. زیرا باور دارد اگر به سوی او بازگردد از خطاها و اشتباهاتش در میگذرد و در نتیجه آرامش خاصی به انسان دست میدهد.
آیهایی در قرآن داریم که به عنوان امیدوارکنندهترین آیه به انسان گنهکار آرامش خاصی میبخشد: «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» [زمر/۵۳] (بگو اى بندگان من كه بر خويشتن زياده روى روا داشتهايد از رحمت خدا نوميد مشويد در حقيقت خدا همهی گناهان را مىآمرزد كه او خود آمرزندهی مهربان است.)
عبارت (یاعبادی) بسیار زیبا و محبتآمیز است و خداوند بندگانش را علی رغم اینکه گنهکار و سرکش هستند اما باز آنها را از شرف انتساب به خود محروم نساخته است و چه بسا این احساس شرم و گناه خود راهنمایی است برای حرکت به سوی خدا.
نویسندهی کتاب احساس گناه میگوید: «احساس گناه آغاز روند و نه پایان آن است. دردی که انسان حس میکند، بدون مقصود نیست بلکه راهنمایی است برای سوق دادن انسان به مسیری که پایان آن احساس خوب کردن است» این احساس خوب کردن دقیقا زمانی حاصل میشود که انسان برای از بین بردن آثار گناه خود به سوی خدا میرود و در بیانی دیگر میگوید: «احساس گناه، احساسی است که شخص را به طرف دادگاه حرکت داده و در مقابل داور (وجدانی که درست را از نادرست تشخیص میدهد) قرار میدهد. داوری که هرگز از یادآوری این واقعیت خسته نمیشود که فاصلهی زیادی بین آنچه ما هستیم و آنچه باید باشیم وجود دارد. این داور، قاضی ویژهایی است که مامور دادگاه محسوب میشود، آگاهیدهندهی مسلحی که سعی میکند برای آنکه مطمئن شود فرامین قاضی عملی شده از زور بازوی خود هم استفاده میکند.» (کتاب احساس گناه، ص ۵۴)
۳- در سورهی طه (آیهی ۱۱۲) خداوند به تاثیر دیگر باور به خدا اشاره میکند و میفرماید: «وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا» (و هر كس كارهاى شايسته كند در حالى كه مؤمن باشد نه از ستمى مىهراسد و نه از كاسته شدن [حقش].)
این آیه به این نکته اشاره دارد که اهل ایمان بر اساس شناخت دقیقی که از خداوند دارند هیچ گونه ترسی در دلشان راه نمیافتد، چرا که به خدایی باور دارند که جامهی مهر و عطوفت را بر بندگانش میپوشاند، رحمتش بر غضبش سبقت گرفته است و هیچ نیازی به عذاب دادن بندگانش ندارد که بخواهد بر آنها ستم روا دارد. بلکه همیشه بهجای مچگیری به دنبال دستگیری بندگانش است تا آنها را از ورطهی شک و تردید و اضطراب به جایگاه امن و امان رهنمود کند. خداوندی که خود را دوستدار بندگانش معرفی کرده «الله ولی الذین آمنوا و یحبهم» و این اظهار محبت را در سه قالب بیان داشته است:
۱- به انسان ارزش و جایگاه خاص و ویژه داده و او را بر سایر مخلوقات برتری بخشیده است. «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلً» [اسراء/۷۰] (و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا [بر مركبها] برنشانديم و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از آفريدههاى خود برترى آشكار داديم).
۲- به روشهای مختلف احسان و بخشش را بر بندگان عرضه داشته و بر او منت نهاده که نظام هستی را برای منفعت رسانی به او مسخر نموده است. «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ» [حج/۶۵] (آيا نديدهایی كه خدا آنچه را در زمين است به نفع شما رام گردانيد و كشتيها در دريا به فرمان او روانند و آسمان را نگاه مىدارد تا [مبادا] بر زمين فرو افتد مگر به اذن خودش [باشد] در حقيقت خداوند نسبت به مردم سخت رئوف و مهربان است). «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ» [لقمان/۲۰] (آيا ندانستهايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است مسخر شما ساخته و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است و برخى از مردم در باره خدا بى[آنكه] دانش و رهنمود و كتابى روشن [داشته باشند] به مجادله برمىخيزند).
۳- خداوند رنج و سختیایی که برای بندهاش میفرستد را بهانهایی قرار داده است تا بندهاش به سوی او بازگردد و همهی رنجهای زندگی معنای خاصی برای بندگان دارد و میگوید: خداوند طالب ماست، مشتاق ماست و رنجها و آزارهایی که از ناحیهی نفس طامع و کژاندیش و یا از جانب مخلوقات و آدمیان بر ما عرضه میشود از این روست که ما را از غیر بگریزاند و به او متصل کند. غرض و مقصود این ((کندن)) و ((پیوستن)) است. در حکمتی (ابن عطاء سکندی) اینچنین میگوید: «من لم یقبل علی الله بملاطفات الاحسان قید الیه بسلاسل الامتحان، ترجمه: هر آن که با نوازشهای احسان و نکویی، به خداوند روی نیاورد، با زنجیرهای آزمون و ابتلا به سوی او کشانده میشود». (حکمتهای معنوی ابن عطاء سکندی، صدیق قطبی، ص ۲۳۷، افق علم)
بنابراین کسی که به چنین خدایی ایمان و باور دارد طبعا هیچ ترسی او را فرا نمیگیرد تا مبادا از طرف خدا ستمی به او رسد.
مفسرین در تفسیر ظلم در این آیه گفتهاند: ظلم اشاره به این است که آنها در دادگاه عدل الهی هرگز از این بیم ندارند که ستمی بر آنها بشود و به خاطر گناهی که انجام ندادهاند مواخذه شوند، و یا نگران نابود شدن کل حسناتشان باشند. زیرا خداوند «وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا» (و از [صاحبش] چيزى دريغ نمىورزيد.)
و در تفسیر هضم گفتهاند: و مومنان از نقصان ثوابشان نیز وحشتی ندارند. زیرا میدانند پاداش آنها بیکم و کاست داده میشود. آنچنان که میفرماید: «فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هَؤُلَاءِ مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعْبُدُ آبَاؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوصٍ» [هود/۱۰۹] (پس در بارهی آنچه آنها [مشركان] مىپرستند در ترديد مباش آنها جز همان گونه كه قبلا پدرانشان مىپرستيدند، نمىپرستند و ما بهرهی ايشان را تمام و ناكاسته خواهيم داد.)
(تفسیر شعراوی، جلد ۱۵، ص ۹۴۰۰، تفسیر التحریر و التنویر، ابن عاشور، جلد ۱۶، ص ۱۸۶)
ونزدیک به همین معنا در در سورهی جن آیهی ۱۳ اینچنین خداوند از تاثیر ایمان میفرماید: «فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا » (پس هرکس به پروردگارش ایمان بیاورد نه از کاستی اجر و پاداشش میترسد و نه از ظلم و ستم و افزایش رنج و عذابش میهراسد)
(بخسا) در آیه اشاره به این دارد که چیزی از حسنات آنها کاسته نمیشود و (رهق) اشاره به آن دارد که چیزی بر سیئات آنها افزوده نمیشود. (تفسیر القرآن الکریم، محمد علی طه الدره، جلد ۱۰، ص ۲۲۱)
بعضی نیز (بخسا) را ناظر به کمبود حسنات و (رهق) را به تکالیف شاق دانستهاند. (تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، جلد۲۵، ص ۱۲۴)
در جاهای دیگر قرآن خداوند در بحث جزا و پاداش به بندگانش اینچنین تعامل میکند: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ» [انعام/۱۶۰] (هر كس كار نيكى بياورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر كس كار بدى بياورد جز مانند آن جزا نيابد و بر آنان ستم نرود).
در قانون الهی تکلیفی فراتر از توان انسان از او خواسته نشده و در آیات متعددی به این اصل اشاره کرده است و میفرماید: «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» [بقره/۲۸۶] (خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايىاش تكليف نمىكند).
«لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا» [بقره/۲۳۳] (هيچ كس جز به قدر وسعش مكلف نمىشود.)
بلکه تکالیفی که بر عهدهی افراد گذاشته میشود یکسان نیست، بلکه هر کس به مقدار توان خود ملکف است و همه با یک چشم نگریسته نمیشوند.
«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا» [طلاق/ ۷] (هيچ كس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تكليف نمىكند.)
و حتی فراتر از این به مومنان میآموزد که از پروردگارشان این گونه بخواهند:
«رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ» [بقره/۲۸۶] (پروردگارا و آنچه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن.)
و چرا نباید به چنین خدایی ایمان آوریم که اینگونه با بندگانش تعامل میکند: «وَمَا لَكُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِيثَاقَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» [حدید/ ۸] (و شما را چه شده كه به خدا ايمان نمىآوريد و [حال آنكه] پيامبر [خدا] شما را دعوت مىكند تا به پروردگارتان ايمان آوريد و اگر مؤمن باشيد بيشك [خدا] از شما پيمان گرفته است).