نویسنده: حمزه تزورتزس
مترجم: علی اکبر خوشنو
علم و متون مذهبی
از آن جا که نتیجه گیریهای علمیماهیتاً استقرایی هستند، و استدلالهای استقرایی به اطمینان منجر نمیشوند، بنابراین، آنچه را تشریحات علمیمیدانیم، نباید مطلق تصور شوند. با این حال، مواردی وجود دارد که نباید دربارۀ آنها دچار شک شویم: مدور بودن زمین، وجود جاذبه و ماهیت بیضی شکل مدارها.
بسیاری از خداناباوران متون دینی را به جهت ناتوانی این متون در ارائۀ حقایق، مورد تمسخر قرار میدهند. گفتگوهای آنلاین و حضوری دربارۀ علم و ارتدکس مذهبی در جریان است. حتی برنامههای تلویزیونی، گفتمانهایی را برای دورنماهای دینی دربارۀ جهان طبیعی برگزار میکنند. با این حال، در سایۀ مبحث مطرح شده، نوعی دوگانگی نادرست از دین علیه علم به وجود آورده ایم، که به سادگی به معنای پذیرش یکی علیه دیگری نیست.
علم به معنای کاربرد دلیل بر جهان طبیعی است. علم به دنبال یافتن چگونگی کارکرد جهان است. قرآن نیز به پدیدههای طبیعی اشاره میکند، و حتماً تضادهایی مستقیم با نتیجه گیریهای علمیوجود داشته است. حال، هنگامیکه تضادی ایجاد میشود، دلیلی ندارد وحشت کنیم و یا آیههای قرآنی را که در موازات با علم نیستند، انکار کنیم، همچنین نباید کسی با استفاده از این وضعیت، ادعای اشتباه بودن قرآن را داشته باشد. انجام چنین کاری، به مثابه اعتقاد به واقعیت داشتن مطلق نتیجه گیریهای علمی و تغییر ناپذیر بودن آنهاست، و البته این مسئله همچنان که پیش از این ذکر شد، به وضوح اشتباه است. تاریخ نشان داده است که علم در نتیجه گیریهای خود تجدید نظر میکند. اعتقاد به این موضوع کسی را ضد علم جلوه نمیدهد. تصور کنید در صورتی که دانشمندان اجازه نداشتند نتیجه گیریهای پیشین را به چالش بکشند، چه اندازه پیشرفت به وجود میآمد: هیچگونه پیشرفتی به وجود نمیآمد. علم دربر دارندۀ مجموعهای از حقایق ابدی نیست و هرگز قرار نیست اینگونه باشد.
از آن جا که استدلالهای درستی برای توجیه کردن این ادعای قرآن که قرآن کلام خداوند است، وجود دارد، پس اگر قرآن با دانش محدود انسانی در تضاد قرار گرفت، نباید سردرگمیبزرگی برای ما به وجود آورد. به یاد داشته باشید، خداوند کل تصویر را در اختیار دارد، و ما فقط پیکسلی از آن را.
در دهۀ ۱۹۵۰، تمامیفیزیک دانان، مانند انیشتین، معتقد بودند جهان ابدی است: تمامیدادههای موجود، در حمایت از این موضوع بود، و این موضوع با قرآن در تضاد بود. قرآن صراحتاً بیان میکند جهان شروعی داشته است. مشاهدات جدید با استفاده از تلسکوپهای پیشرفتۀ قوی موجب شد فیزیک دانان مدل «حالت ایستا»[۱] (جهان ابدی) را لغو کنند و مدل بیگ بنگ[۲] (به معنای جهان به همراه یک شروع، احتمالاً ۱۳٫۷ میلیارد سال پیش) را جایگزین آن کنند. بنابراین، در این زمان علم با قرآن همسو شد.
موردی مشابه برای دیدگاه قرآن نسبت به خورشید صورت گرفت. از نظر قرآن، خورشید دارای مدار است؛ ستاره شناسان مخالف این موضوع بودند. از نظر آنها جایگاه خورشید ثابت بود. این مسئله مستقیم ترین تناقض بین مشاهدات دانشنمدان و قرآن بود. با این حال، پس از کشف تلسکوپهابل، ستاره شناسان این نتیجه گیری را تغییر داده و فهمیدند خورشید به دور مرکز کهکشان راه شیری میچرخد. البته باید توجه کرد که این موارد نشان دهندۀ این نیستند که قرآن کتاب علم است، بلکه قرآن کتاب نشانههاست.
قرآن دربارۀ پدیدههای طبیعی جزئیاتی را بیان نمیکند، بلکه بیشتر مسائل مطرح شده از سوی قرآن را میتوان با چشم غیر مسلح مشاهده و اثبات کرد. هدف اصلی آیاتی که به جهان طبیعی اشاره میکنند، نشان دادن قدرت متافیزیکی و حکمت و معرفت است، اما نقش این آیات روشن سازی جزئیات علمینیست، و اینها میتوانند در طول زمان تغییر کنند؛ با این حال، این حقیقت که ورای پدیدههای طبیعی قدرت و حکمتی قرار دارد، حقیقتی ابدیست. از این منظر، احتمالاً تعارضات بین قرآن و نتیجه گیریهای علمیادامه مییابد، و البته این دو موضوع دو گونۀ کاملا متفاوت از دانش هستند.
با این حال، این بحث نباید مسلمانان و افراد مذهبی را برای انکار نتیجه گیریهای علمی، تشویق کند، زیرا که چنین عملی نامعقول و بی معناست. به عبارت دیگر، نظریههای علمی کاملا اثبات شده و حقایق وحیانی- حتی اگر در تضاد با هم باشند- باید هر دو مورد قبول واقع شوند.
نتیجه گیریهای علمیاثبات شده را میتوان به شکل عملی قبول کرد یعنی به مثابه مدلی فعال که در آن تغییر وجود دارد و مطلق نیست، و حقایق وحیانی را میتوان به عنوان بخشی از اعتقادات شخصی پذیرفت. اگر امیدی به تطبیق نتیجه گیری علمی و حقیقت قرانی نیست، نباید وحی را رد کرده و علم روز را پذیرفت، و بالعکس علم نیز نباید رد شود. همانگونه که پیش از این نیز ذکر شد، پذیرش هردوی حقایق علمیو وحیانی بخشی از حقوق شناختی هر انسان است. رویکرد متعادل نسبت به علم و وحی، پذیرش علم است و این که اجازه دهیم مدارک و شواهد خود گویای مسائل باشند، و البته این رویکرد میبایست در بافت انجام ندادن جهشهای معرفتی عظیم علم باشد، و نتیجه باید اینگونه باشد که مدارکی که ما به دست آورده ایم و نتایجی که به وجود آمده است، حقیقت محض هستند.
علم میتواند تغییر کند. علاوه بر این، این رویکرد شامل قبول وحی است. به صورت خلاصه، میتوان نتیجه گیریهای علمیرا به صورت عملی و به عنوان مدلهای فعال قبول کرد، اما در صورتی که هر مورد با وحی در تضاد باشد (پس از تلاش برای تطبیق این دو)، انسان مجبور نیست نتیجه گیریهای علمی را در نظام اعتقادی-دینی خود قبول کند. بدین صورت مسلمانان نباید در پی انکار نظریۀ تکامل داروین باشند؛ بلکه میتوانند این نظریه را در عمل به عنوان مدل عملی حال حاضر بپذیرند، اما بدانند که برخی از جنبههای این نظریه را نمیتوان با ارتدکس دینی تطبیق داد.
به یاد داشته باشید اگر نظریه ای به عنوان بهترین مدل عملی حال حاظر فعال است، حقیقت مطلق به حساب نمیآید. همچنین توجه به این نکته مهم است که دانش علمی و وحی الهی دو منبع مختلف دارند. یکی از آنها از جانب ذهن محدود انسان است و دیگری از سوی خداوند. اگر انسان نتیجه گیریهای علمی رابه عنوان ابزاری برای نفی وحی استفاده کند، دچار سلب صلاحیت معرفتی شده است. ما درکی پیکسلی از واقعیت داریم. دانش ما محدود است، اما دانش خداوند نامحدود است. بنابراین، اگر تعرضی بین این دو دانش به وجود آید، میبایست استراتژی ذکر شده اتخاذ شود.
استدلالهای استقرایی اسلامی
مشاهدان منتقد و آگاه به این مبحث میدانند که اگرچه این موضوع ادراک اصلی علم است (در میان دانشگاهیان و فیلسوفان)، از سوی دیگر، انتقاد بالقوۀ معرفت شناسی اسلامی را روشن میسازد. مباحثۀ این افراد بر این است که در سنت اسلامی، از استدلالهای استقرایی برای حفظ سنتهای قرآن و پیامبر (که به اسم حدیث یا احادیث شناخته میشوند) استفاده شده است. بنابراین، مسلمانان نمیتوانند در این منابع ضروری اسلام، ادعای اطمینان داشته باشند. البته این مباحثه اشتباه است. برای تشریح چرایی این مسئله، به تمایز پیشین بین برهان استقرایی و استدلال قیاسی رجوع کنید. برهان استقرایی به وجود آورندۀ اطمینان برای گونه های ضروری دانش است. برای مثال، اگر من X را در Y مشاهده کنم، در ادامه این خواهد آمد که Y به X اجازه میدهد. براساس مشاهدۀ من که کلاغها پرواز میکنند، پس ضرورتا در ادامۀ آن خواهد آمد برخی از کلاغها پرواز میکنند. همانطور که میبینید اینچنین استقرایی (استقرای کل از جزء) تنها مشاهدات را «منعکس» کرده و حقایق ساده را بیان میکند، بدون این که برای چیزی که قرار است مشاهده شود، نتیجه گیری انجام دهد. از اینچنین مشاهداتی در حفظ سنتهای قرآن و پیامبر استفاده میشد. برای مثال، یکی از اصحاب حضرت محمد (ص) بخشی از قرآن را شنید، و آن چه را شنیده بود تکرار کرد و هیچگاه برای آیه ای که هیچ گاه نشنیده بود نتیجه گیری نکرد. برای مثال، این صحابه هرگز پس از شنیدن «ایاک نعبد و ایاک نستعین» نتیجه نگرفت «قل هو الله احد». بنابراین این ایراد اشتباه است، زیرا در نوع استقرایی که در حفظ قرآن وجود دارد و سنتهای پیامبر سوء تعبیر و درک نادرست وجود دارد.
فرضیه ۴: در هم آمیختن ناتورالیسم روش شناختی[۳] با ناتورالیسم فلسفی[۴]
آخرین فرضیۀ مربوط به این ادعا که علم منجر به خداناباوری میشود، به ناتورالیسم فلسفی و ناتورالیسم روش شناختی اشاره میکند. براساس دیدگاه ناتورالیسم فلسفی، جهان شبیه یک سیستم بسته است؛ هیچ چیز خارج از جهان وجود ندارد که با آن تداخل کند، و هیچ خدایی و یا هیچ چیز فراطبیعی مربوط به جهان وجود ندارد. یکی از جنبههای اصلی ناتورالیسم فلسفی این است که تمامیپدیدهها را میتوان از طریق فرایندهای فیزیکی تشریح کرد. از منظر ناتورالیسم روش شناختی، برای هر چیزی که علمیتوصیف شود، نمیتوان به قدرت خلاقانۀ خداوند و یا عمل او ارجاع کرد.
خداناباورانی که معتقدند علم منجر به خداناباوری میشود، فرضیۀ غیر علمیناتورالیسم فلسفی را اتخاذ کرده اند. «لنزهای» ناتورالیسم فلسفی برای درک جهان روی چشم انسان قرار میگیرد. مسلما اگر شخصی عینک زرد رنگی را به چشم بزند، همه چیز را زرد میبیند. به صورت مشابه، اگر این شخص لنز ناتورالیسم فلسفی را به چشم بزند، تنها چیزی که میبینید جهانی بدون خداست. ناتورالیسم فلسفی روشی را به وجود میآورد که انسان جهان را از طریق آن میبیند. ناتورالیسم فلسفی به تعریف ساده تر همان ایمان و اعتقاد است.
مایکل روس[۵] فیلسوف خداناباور، این مسئله را این گونه بیان میکند: «اگر شما خواستار امتیاز انحصاری هستید، همان گونه که همیشه گفته ام، ناتورالیسم یک عمل اعتقادی است…»[۱] باید پرسید که چرا یک اعتقاد است؟ ناتورالیسم نامنسجم است، زیرا به صورت چشم بسته معتقد است همه چیز را میتوان از طریق فرایندهای فیزیکی تشریح کرد، علیرغم تعدادی از حقایق سرکش[۶]؛ یا به عبارت دیگر، حقایقی که از نظریه ای پیروی نمیکنند.[۲] برای مثال، من و شما امروز ساعت ۶ یکدیگر را در رستوران ملاقات میکنیم، و روز بعد پلیس من را دستگیر میکند، آن هم به اتهام قتل شخصی که روز قبل در همان زمانی که با هم شام میخوردیم، صورت گرفته است. در این جا حقیقت سرکش، شام خوردن من با شما در زمان قتل آن شخص است. مکانی که ثابت کرده است در هنگام قتل من در آن جا بوده ام، در برابر ظن پلیس مبنی بر این که من قتل را انجام داده ام، مقاومت میکند. ممکن است از خود بپرسید این حقایق سرکش چه چیزهایی هستند که باعث شده اند طبیعت گرایی فلسفی غیر منسجم ارائه شود؟ طبیعت گرایی فلسفی نمیتواند مشکل پیچیدۀ آگاهی، پایان پذیری و وابستگی جهان، میزان سازی دقیق قوانین و نظم جهان، وجود اخلاقیات عینی و دیگر مسائل بسیار را به درستی تشریح کند. با توجه به این مسئله، چرا انسان باید کورکورانه فسلفه ای را اتخاذ کند که از هویدا شدن واقعیت جلوگیری میکند؟ بسیاری از خداناباوران اینچنین پیش فرضهای طبیعت گرایانه ای دارند. بنابراین، عجیب نیست که این خداناباوران نتیجه گیریهای مربوط به استدلالهای خداباوران را رد میکنند. این افراد معمولا استدلالهای درست را رد میکنند، زیرا با اعتقاد به این فرضیۀ اشتباه که هر چیزی باید به وسیلۀ فرایندهای فیزیکی تشریح شود، نابینا شده اند، و هرگز نمیتوانند توضیحات فراطبیعی را قبول کنند.
اما طبیعت گرایی روش شناختی مشکلی برای خداباوری، به ویژه خداباوری اسلامی، نیست، زیرا سنت اسلامی این موضوع را قبول دارد که تمام جهان از علل فیزیکی ساخته شده است و این علل آشکارسازی ارادۀ الهی هستند. با این حال، برخی از خداناباوران، طبیعت گرایی روش شناختی را با طبیعت گرایی فلسفی تلفیق میکنند، تنها به این دلیل که نتیجه گیریهای علمیو نظریهها نمیتوانند به قدرت و خالقیت خداوند(طبیعت گرایی روش شناختی) ارجاع کنند، پس در ادامه بدین معنا نیست که خداوند وجود ندارد (طبیعت گرایی فلسفی). همچنان که اسکات سی. تاد[۷]، بیولوژیست تکاملی، گفته است: «دانشمند، به عنوان یک شخص برای پذیرش حقیقتی که از طبیعت گرایی فراتر میرود، آزاد است».[۳]
بنابراین آیا علم، خداوند را رد میکند؟
با توجه به مطالب عنوان شده، پاسخ منفی است. علم روشی بسیار مناسب از مطالعه است که به شکلی شگرف به انسان سود رسانده است. با این حال، نتیجه گیریهای آن وحی منزل نیستند. علم به عنوان یک روش، نمیتواند وجود خداوند را انکار کند، به تمامیسوالات پاسخ دهد، و علم تنها روش موجود برای نتیجه گیریهای مربوط به واقعیت نیست. بسیاری از فرضیاتی که برخی از خداناباوران دربارۀ علم دارند، نامنسجم و براساس درک نادرست فاحش فلسفۀ علم هستند.
[۱] Steady State
[۲] Big Bang Model
[۳] Methodological Naturalism
[۴] Philosophical Naturalism
[۵]Michael Ruse
[۶] Recalcitrant Facts
[۷]Scott C. Todd
[۱]Stewart, R. B. (2007). Intelligent Design: William A. Dembski& Michael Ruse in Dialogue. Minneapolis, MN: Fortress Press, p.37.
[۲]Moreland, J. P. (2009). The Recalcitrant Imago Dei. London: SCM Press, p. 4.
[۳]Todd, Scott. C. (1999). A View from Kansas on that Evolution Debate. Correspondence to Nature. 401 (6752): 423, 30 Sept. Available at: https://www.nature.com/articles/46661 [Accessed ۱۰th May 2018].