نویسنده : دکتر عبدالعظیم کریمی
چیستی کودک
انسان، جملهای است که نخستین واژهاش ” کودکی ” است. نخستین واژه اگر “خوش” نشیند، زندگی در بزرگسالی با خوش بینی و نیک اندیشی، همراه و نگاهی مثبت و معنی دار به خود و دیگران خواهد داشت. اما آن چه مانع رشد کودکان می شود، “شتاب کودکانه” ما بزرگسالان برای تسریع در بزرگ کردن کودکان است! ما صبوری و تحمل کودکی کودکان را نداریم. بخش عظیمی از کودکان، کودکی خود را به طور طبیعی تجربه نمی کنند، آنان قبل از آن که کودک بودن را تجربه کنند نگران تقلید از بزرگسالان و اطاعت زودرس از خواستهها و دستورهای آنان هستند.
انسان تا کودک نشود بزرگ نمی شود! و چقدر بزرگ اندیش و بزرگوارند، بزرگانی که کودکوار احساس می کنند و کودکوار رفتار میکنند و کودکوار می بینند!
دنیای پیرامون، با همه فراز و نشیب و تلخی و شیرینی آن، استعدادهای کودک را که طبیعت حساسی دارد. برای برخورد عاقلانه و تجربه عاطفی صیقل می دهد. کودکی که از موهبت چنین آزمونی برخوردار است نمیتواند نسبت به درد و رنج و مصایب دیگران بیاعتنا بماند. وجدان او از او می خواهد که به یاری همنوعان خود بشتابد. این حساسیت را باید والدین در میدان عمل بروز دهند.
دوران کودکی، دوران کشف تازه به تازه جهان است. این کشف بر اساس امکاناتی که محیط اجتماعی و خانواده در اختیارش می گذارند حاصل می شود. هر قدر این امکان وسیع تر ، عمیق تر و سازنده تر باشد نیروی کشف کنجکاوی او پربارتر و غنی تر خواهد بود.
کودکان در دانه و گلخانهای، در مواجهه با زندگی واقعی، از هر گونه نیرو و مهارت حل مساله عاری اند و طبعاً تحمل شکست مختصری را هم ندارند. به همین دلیل، در سنین بالاتر، دیر یا زود، تمایلات انزواجویانه در آنها پدیدار می شود. و همه تلاش خود را مصروف ایجاد موقعیتی نظیر دوران کودکی خویش میکنند ( تثبیت مراحل کودکی ) و این روش انگل وار را که در دوران کودکی آموخته اند، محفوظ نگه می دارند.
ما احتمالا “بیشتر” از فرزندانمان میدانیم اما لزوما “بهتر” از آنها نمیدانیم . دریافت و انگاشت کودک از “واقعیت اشیاء” نسبت به ما بزرگسالان در پاره ایی از موارد “حقیقت” نزدیک تر است.
فرزند هر چه کوچکتر، دل زنده تر است. اگر ما دو چشم داریم او صد چشم دارد. اگر ما بینایی محدود داریم، او دارای بینایی بیشتر است. اگر ما از روبرو می بینیم او از پس سر و در خواب نیز می بیند! پس کودکان بیناتر، شنواتر و رئوف تر از ما هستند؛ این خصوصیات را اگر نمی توانیم تقویت کنیم لااقل ضعیف و نابود نکنیم.
چقدر ناگوار و خسران آور است که بخواهیم “زندگی کودکانه” کودک را به امید ساختن آینده او خراب کنیم. مطمئن باشید در این شتابزدگی، کودک هم حال را از دست میدهد و هم آینده را.
تصویری که از آینده کودک خویش دارید باید منطبق بر طبیعت و نیاز و توان او باشد، نه محدود به نیازها و آرزوهای خود؛ زیرا در این حالت، نه شما به آرزوی خود میرسید و نه فرزندتان آنچه باید بشود می شود. بنابراین بگذارید کودک “خودش” باشد و “خودش” بشود!
اغلب والدین به جای پذیرش احساسات فرزندان خود، سعی می کنند آنها را از احساسان دور کنند دور نمایند. برای مثال؛ وقتی کودک، پرخاشگری میکند فورا به او فرمان می دهند دست از پرخاشگری بردارد. یا اگر او به خاطر ناکامی و ناراحتی گریه میکند میگویند: “گریه نکن همه چیز درست می شود”؛ در حالی که به احتمال زیاد هیچ چیز درست نخواهد شد و کودک نیازمند است که گریه کند تا از درد هیجان او کاسته شود.
کودکان موجودات ویژه و منحصر به فردی هستند که قابل تقسیم بندی به گروه های مشخص و معین یا قابل تبدیل شدن به قطعات انسانی نمی باشند. هر کودکی جوهره و تمایزیافتگی خاص خودش را دارد. حدّ کمال هر کودک، همان است که طبیعتش اقتضا می کند. زیبایی، خلوص، یکپارچگی، سادگی و صمیمیت کودک در این است که بتواند خود را همانگونه که هست بنمایاند. همراهی والدین در حفظ این حسّ یگانه بسیار مهم است.
بزرگسالان برای اشیای مادی ارزش زیادی قائل هستند در حالی که کودکان برای این اشیا، ارزش چندانی قائل نمی باشند. بیشتر جنجالها و کشمکش های بین کودکان و والدین از همین مساله ناشی می گردد.
ریشه اغلب خشونتها و زودرنجیهای کودکان در این است که آنها دوست دارند با افرادی که برخورد میکنند مطابق انتظار خودشان رفتار کنند. اصولا تمام نزاعها بر این محور استوار است که: “اگر تو این طور که من می خواهم بودی، آنقدر حرص و جوش نمیخوردم!” اگر ملاحظه کنید، خواهید دید که اغلب درگیریهای والدین با فرزندان خود نیز براساس این اصل خودخواهانه آغاز می گردد.
تربیت کنونی کودکان در اغلب اوقات، تحمیلی، بیرونی و تصنعی است و بیش از هر چیز، در پی پنهان ساختن حالت طبیعی و فطری کودکان است. همین ظاهرسازیها و تزیینهای بیرونی مانع می شود تا به فکر رشد و پرورش درون مایههای باطنی آنها باشیم.
کودک اگر در کودکی کاملا کودکی نکند، در دوران بزرگسالی به شکل وقیحانهای کودکی خواهد کرد و اگر در دورهی خردسالی بچگی نکند در بزرگسالی با روحی کوچک باقی خواهد ماند. اگر بچهای براساس فشار والدین و به طور تصنعی، مؤدب، ساکت، سربه زیر و منظم باشد فردا که بزرگ شود، به شدت حیله گر و متظاهر خواهد بود زیرا در درون بسیار ناآرام و در ارتباط اجتماعی وابسته و نابالغ است.
فرآیند “تربیتِ اثرگذار” امری ذوقی، درونی و تعاملی است؛ نه اجباری و تقابلی. اگر بخواهیم صرفا از طریق منابع کنترل بیرونی ( تشویق و تنبیه و … ) شخصیت کودک را شکل دهیم احتمالا به ناپایداری و مصنوعی بودن رفتار آنها کمک کردهایم.
لازمه به وجود آمدن شادی و نشاط درونی در افراد، قرار گرفتن در وضع طبیعی و در شرایط “بودن” است. اگر بتوانیم “حال” را درک کنیم و لحظه کنونی زندگی را حس کنیم، می توانیم فراتر از “بودن” و جلوتر از “حال” حرکت کنیم. هنر ما این است که سکان زندگی خود را بدست خود بگیریم. در مورد فرزندان خود نیز باید همین روش را پیش گیریم. والدين دلسوز کسانی هستند که بتوانند فرزندان خود را فارغ از انتظارات و آرزوهای خود تربیت کنند و به آنها اجازه دهند خود را در لحظه لحظه زندگی حس کنند.
تنها راه بلوغ و پختگی، بازگشت به دوران کودکی است! بازگشت به احساسات ناب و دست نخورده، بازگشت به بینش زلال و پاک و روان و سیال دوران کودکی؛ دورانی که هر چیزی از دنیای پیرامون تازه و باطراوت و دلنشین است. این فرصت بزرگ را با بزرگ خواهی و بزرگنمایی برای کودکان از دست ندهیم.
مهمترین و مفیدترین قاعده تسریع در مراحل تربیت کودک، دوری کردن از “صرفه جویی” در وقت است. باید حداکثر وقت را “اسراف” کرد تا در این تأخیر و تأمل، شخصیت کودک، پختگی و عمق یابد. اگر کودک برای رسیدن به حقیقتی سه روز وقت صرف کند تا آن را شخصا به کمک توانایی و استعداد درونی اش کشف کند به صرفه تر از آن است که همان حقیقت را در عرض یک ربع ساعت برایش توضیح دهیم!
یکی از عواملی که بچه های امروز، ارزشهای پدر و مادر را نفی و رفتار بزرگسالان را رد می کنند، این است که از راه نصیحت شنوی مجبور به “بزرگی کردن” شدهاند ولی همیشه از این گونه بزرگ بودن و بزرگ شدن بیزار بودهاند و خاطره های بدی دارند. در این صورت، اگر در پارهای از موارد هیچ کاری نکنیم و نگذاریم که هیچ اقدامی صورت گیرد، به تربیت فطری کودکان نزدیک تر شدهایم!
خودمداری و “خودمیان بینی” از ویژگیهای طبیعی کودکان در سنین پایین رشد است و اگر از آنها بخواهیم که این خصوصیات را کنار بگذارند، به طور ناخواسته، زمینهای را فراهم ساختهایم که او در بزرگسالی فردی خودخواه و خودپسند شود.
تعريفها و تمجیدهای بیرونی که از روی لطف و محبت والدین به کودک ابراز می شود اگر بیش از اندازه و مغایر با توانایی ها و صلاحیت های واقعی فرزند باشد به جای آنکه زمینه تکریم و احساس ارزشمندی در او ایجاد کند، بر عکس، آثار وارونه ای از جمله احساس ترحم و زبونی در کودک به جای می گذارد. والدین باید به فرزندان خود یاد بدهند و یا این باور را در آنها درونی کنند که هیچگاه برای تایید و تکریم خود صرفا به دنبال عوامل ناپایدار بیرونی نباشند. اگر کودکان این عوامل را ملاک ارزشیابی و منبع اعتباریابی خود تلقی کنند، به گونه ای تربیت میشوند که برای آرامش و رضایت خاطر خود همیشه به دنبال قضاوت و تأیید دیگران هستند، در حالیکه احساس ارزشمندی و اعتماد به نفس مفاهیمی نیستند که بتوان از طریق این تکیه گاههای کاذب و پست بوجود آورد. البته این عوامل می تواند کمک کننده باشد اما نقش اصلی را احساس درونی، به عهده دارد.
کودکی، اساسی ترین دورهی زندگی است. این دوره صرفأ تدارک بزرگ برای زندگی دوره بزرگسالی نیست بلکه خود حقیقت زندگی است. اینکه کودکان امروز، فردا چگونه خواهند بود رابطه مستقیمی با زندگی کودکانه فعلی اشان دارد.