محور سوره عبس
مؤلف: دکتر محمود ویسی
محور آیات سورهی عبس این است که داعی الی الله وظیفهی خود یعنی تذکر را باید انجام دهد و نباید ذرهایی از امکانات خود را در غیر این مسیر و برای غیر اهل این مسیر صرف نماید. چرا که توان و امکانات و از همه مهمتر عمر محدود است. لذا باید اولویتها را در راستای استفاده کردن از امکانات و رسیدن خود و دیگران به کمال در نظر داشته باشد.
تقسیم بندی آیات:
یک مقطع کلی دارد و این مقطع خود نیز به مقاطع کوچکتر قابل تقسیم است.
از آیهی ۱ تا آیهی ۱۶ مقطع اول است. که خود به مقاطع کوچکتر قابل تقسیم است.
از آیهی ۱ تا ۴ بیان خطای اجتهادی را که هر دعوتگری در مسیر دعوت خود دچار آن میشود.
از آیهی ۵ تا ۷ بیانکنندهی این مهم است که داعی باید در وقت و امکاناتی که صرف نا اهلان کرده تجدید نظر نماید و نباید این امکانات را در اختیار کسانی قرار دهد که شایستگی آن را ندارند. و در این رابطه تذکری به داعی به صورت غیر مستقیم و ضمنی داده میشود.
از آیهی ۸ تا ۱۰ بیانکنندهی این واقعیت است که با انجام دادن این امر یعنی توجه کردن به کسانی که اهلیت و شایستگی آن را ندارند به کسانی که اهلیت آن را دارند بیتوجهی صورت گرفته است. شاید در این جا سؤالی مطرح شود که مگر دین، دین رحمت نیست؟ مگر نباید همه را تحت پوشش خود قرار بدهد؟ جواب این است که بله. اما کسانی هستند که این رحمت را نمیپذیرند و اگر داعی اصرار نماید همچنان که در سورهی نازعات به آن اشاره رفت ممکن است به نتایج مطلوبی نرسد. پس تا مرحلهای داعی اجازه دارد این رحمت را به همگان عرضه کند و بعد از این که جمعی آمادگی خود را برای پذیرش و قبول این رحمت با عمل ثابت کرند آن زمان بایستی بیشتر امکانات صرف تربیت و تکمیل شخصیت آنها شود. از آیهی ۱۱ تا آیهی ۱۶ بیان حقیقت و منزلت این دعوت است که در واقع تذکره است یعنی چیزی نیست که در تضاد و تقابل با فطرت انسانها باشد، بلکه این واقعیت و حقیقتی است مه انسانها آن را فراموش کردهاند و وظیفهی داعی متوجه ساختن کسانی است که به شکلی این حقیقت را از یاد بردهاند. و این دعوت برای کسب منزلت و شخصیت نیازی به پذیرش ثروتمندان ندارد. چرا که این دعوت دارای ارزش ذاتی است. تا این جا مقطع اول سوره بود.
از آیه ۱۷ تا آیهی ۲۲ بیانکنندهی این مسئلهی مهم است که انسانی که خود را بینیاز از تذکر میداند با وجود واضحترین دلایل عقلی و نقلی باز هم بر کفر خود اصرار میکند. لذا باید داعی وقت خود را صرف چنین افرادی نکند اما از خداوند بخواهد که هدایت را نصیب آنها بگرداند.
آیهی ۲۳ هم اشاره به این مهم میکند که انتظار میرود با توجه به امکاناتی که خداوند در اختیار بندگانش گذاشته انسان میبایست مسیر خداوند را پیش گیرد اما این چنین نیست. با وجود کثرت امکانات و کثرت تواناییها انسانها به جای این که اهل شکر شوند، اهل کفر میشوند و طغیان میکنند.
از آیهی ۲۳ تا ۳۲ استدلال به آیات آفاق و انفس برای اثبات حیات بعد از مرگ و یا به تعبیری سادهتر دعوت به حکمت است. با عقلها و اندیشهها سخن گفتن و عقلها و اندیشهها را متقاعد ساختن در راستای وجوب وجود حیات بعد از مرگ. زیرا عدم وجود حیات بعد از مرگ مهمل و بیهوده شدن لحظات زندگی و بینتیجه بودن تلاشها را رقم میزند، اگر پایان این باشد که انسانها نهایتِ زحمت را بکَشَند و بمیرند و دیگر هیچ؛ پس چه بهتر که زودتر بمیرند که این استرسها و اضظرابها را کمتر داشته باشند. اما پیام حیات پس از مرگ به ما این است تحمل این مشقات برای رسیدن و رساندن خود و دیگران به کمال ارزشها است.
از آیهی ۳۲ تا آیهی ۴۲ استدلال به آیات ترهیب و ترغیب یعنی با دلها وارد سخن شدن و انجام دعوت به موعظهی حسنه. مورد خطاب قرار دادن عقلها و قلبها. بنابراین داعی دو نقطه را مورد خطاب دعوت خود قرار میدهد، یکی سرها و دیگری دلها. ما هم اگر قرار باشد تنها از سرهایمان استفاده کنیم و دلهای خود را تعطیل نماییم بعد از مدتی دچار انحراف خواهیم شد یا اگر به دلها بپردازیم و سرها را فراموش کنیم، باز هم دچار مشکل خواهیم شد. و لذا باید هم عقلها و هم قلبها را پرورش داد. و قرآن پرورشدهندهی قلبها و عقلهااست، یعنی هم فکر را اصلاح میکند و هم دل را. و مرحلهی جدال هم که پایان بخش دعوت است که به شکلی در ابتدای سوره به آن اشارهای رفته است که داعی مشغول تذکر دادن به کفار میشود اما آنها متأثر نمیگردند و کار به مجادله میکشد و مجادله هم منجر به مشغول شدن داعی و محروم شدن کسانی که طالب و مستعد هستند میگردد.