عقیده و عمل در دین
مثالی یا حکمتی است که شکل حدیث دارد ولی احتمالاً این کلمه ها هرچند پر معنی است و لفظ نبوی نیست ولی خلاصه ای از مجموعه آیات و احادیث در این زمینه است. کلمه های پرمعنی که شکل حدیث دارند چنین است: «نیة المرء خیر من عمله» «قصد و نیت انسان درکارها خیلی مؤثرتر و مهمتراز انجام خود آن کاراست»
اگر دقیق بررسی شود که فکر نمی کنم ممکن باشد، غالب جنایتکاران معتقد به اصل مذهب نیستند. اگر به مقررات مذهبی معتقد بودند آن اعتقاد به هر حال جلوی کارشان را می گیرد به ویژه آنهایی که کارها و خلافها را از جهت هوس و ارضای خاطر خود انجام می دهند.
در تاریخ یاد شده است که افرادی به دلایلی مختلفی مرتکب خلاف می شده اند ولی عوامل مهمی باعث آن خلاف می شد مخصوصاً سیاست، کشورداری، مملکت داری. اما کسی که هدف مهمی ندارد نماز نخواندن، خوش گذرانی کردن، تجاوز به زمین فلان کس، فلان کس را بی جهت متهم کردن، این کارها که به سیاست و کشورداری مربوط نیست. اگر کسی معتقد به مبدأ و معاد باشد قطعاً از این کارها خودداری می کند.
برای امام حسن بصری خبر آوردند که حجاج بن یوسف ثقفی، آن ظالم خشن معروف که ۱۲ سال در کوفه به انواع ظلم پرداخت هنگام مرگش می گفت: (الهم اغفرلی فإن عبادک یظنون انک لا تفعل) الهی مرا بیامرز بندگان تو فکر می کنند که تو این کار را نمی کنی.
حسن بصری می گفت: خیلی دعای عجیبی است!
یکی از استادان ما در مدینه منوره می فرمود: که این مطلب به عقیده هم ربط دارد اگر بخواهید که فرق بین ستمکاران بنی امیه و بنی عباس را با ستمگران زمان ما بدانید، به این مثال توجه کنید. ستمگران جامعه اسلامی در زمان بنی امیه و بنی عباس برای مملکت داری، برای آرام کردن مردم، برای امکان حکومت کردن، ظلم می کردند، مصادره می کردند، قتل می کردند، به ناحق به دار می آویختند، اما موقع نماز که می رسید به جماعت نماز می خواندند و شب در تهجدها دستها بلند می کردند و می گفتند: پروردگارا رحم تو، عفو تو، لطف تو، ما انسانی بدبخت و گناهکاریم، اگر کنار بزنیم و فرار کنیم امت تو به جان هم می افتند و اگر به زمامداری و حکومت ادامه بدهیم باید ظلم بکنیم تنها به عفو و رحم تو پناه می بریم. این دعای نمازهای حکام ظالم قرن اول تا چهارم هجری بوده است.
این را می دانیم که در زمان حکومت بنی امیه و بنی عباس با آن همه ظلم و فسادی که در تاریخ بازگو شده غالب پیش نمازان امیر شهر و ده و روستا بوده اند. کدخدا پیش نماز ده بود، بخش دار پیش نماز شهر و کوچه، فرماندار پیش نماز شهرستان، استاندار پیش نماز مرکز استان و خلیفه نیز غالباً پیش نماز بغداد بود.
ولی امروز در جهان اسلام ما ژنرال داریم که تشهد و فاتحه بلد نیست اسمش هم یا عبدالرحمن یا جعفر یا حسین یا عبدالله و یا محمد است.
غالب گرفتاریهای جامعه اسلامی ما از بی عقیدتی است اینکه عقیده نقشی اساسی دارد در عمل انسان. اگر کسی بدون اعتقاد عمل صالحی انجام دهد پشیزی ارزشی ندارد اول باید زیربنا و اعتقاد درست باشد.
اجر و ثوابی که ما می بریم از عبادتها، به اندازه اعتقادی است که نسبت به ادای وظیفه خود داریم. میزان ایمان ما به اندازه احساس مسئولیت است و احساس مسئولیت هم همان عقیده است. اگر بخواهیم ایمان را تعریف کنیم می شود احساس مسئولیت. به اندازه ای که انسان در برابر خدا، در برابر مردم، در برابر جامعه اسلامی احساس مسئولیت کند به همان اندازه مسلمان است. عجیب نقشی دارد اعتقادات در کارها و زندگی، تا آنجا که نسبت به فرزند، پدر هر عقیده ای درباره فرزند به خود مخلصانه داشته باشد و بر اساس عقیده خود درباره فرزند اقدام بکند خداوند مطابق نیتش به فرزندش می دهد.
غالب بی بند و باری های پسران، غالباً به علت بی توجهی و بی عقیدتی پدر است. هر وقت بی بند و باری به اوج رسید اینگونه مثلها واقع می شود چند سال پیش این دو حکایت به من رسیده یعنی اوج بی دینی.
مردی پسر خویش را از نماز باز می دارد که اگر افکار مذهبی او را تحت تأثیر قرار داد نمی تواند در کنکور قبول شود چون افکار مذهبی خیلی گیراست موقتاً باید نماز ترک کند تا در کنکور قبول شود.
دومی اینکه جوانی نمازگزار به خواستگاری می رود، خانواده می گویند چون مذهبی است به او دختر نمی دهیم. ما شنیده بودیم معتاده، دزده، خانه ندارد.
بله آخرین میوه ی درخت بهایی گری ۳۰ سال، کسروی گری ۳۰ سال، کمونیست گری ۱۰ سال، جمعاً ۷۰ سال شد. بعد از۷۰ سال این درخت چنین میوه داده که به شخص مذهبی زن نمی دهیم. ببینید وقتی اعتقاد فاسد شد انسان را به کجا می کشاند؟
شخص مذهبی نماز عشاء می خواند، به خانه می رود و شام می خورد، با خانمش به دیدن دوستانش می رود، بعد به خانه بر می گردد، استراحت می کند، اذان صبح بیدار می شود و نماز می خواند، یک جزء قرآن می خواند، با خانمش صبحانه می خورد و به سر کار می رود، نماز ظهر را می خواند، به خانه بر می گردد و نهار می خورد، می خوابد، نماز عصر می خواند، به بازار می رود، بر می گردد و نماز مغرب می خواند. این نتیجه ی مذهب است که به این آقا زن نمی دهند.
حالا بی مذهب چه می کند، خانم را تا ساعت ۲ بعد از نصف شب تنها می گذارد، مست به خانه بر می گردد، دود تریاک نیز سراپای وجودش را گرفته، تا ساعت ۹ صبح می خوابد، ساعت ۹ صبح هم با قهر و نفرین صبحانه اش را می خورد و بیرون می رود و ساعت ۳ بعد از ظهر به خانه بر می گردد. این هم نتیجه بی مذهبی است.
حالا خانواده هایی به وجود آمده اند که می گویند ما به مذهبی زن نمی دهیم. این نتیجه نبود عقیده است، ببینید عقیده بد انسان را به کجا می رساند و انسان تا کجا پیش می رود.
عقیده مهم ترین نقشی در سعادت و سلامتیِ ظاهر و باطنِ مادی و معنوی خانواده دارد.
از سخنان شیخ محمّد ضیائی (رحمة الله عليه)