زن در میان شفافیت شریعت الهی و تیرگی فرهنگ غرب(۱)
مولف دکتر سعید رمضان بوطی
مترجم: عمر قادری
معنی مساوات چیست؟
اگر مساوات عبارت باشد از اینکه مردان و زنان در قالبهای اجتماعی یکنواخت باهم ریخته شوند همه به یک نظم حرکت کنند و در وقتی معین و طبق یک نظام از حرکت باز ایستند و جسمها و حجمها در آنان همگون باشد و همه به دنبال یک نوع وظایف مشخص برآیند و کلیه آنان از یک سری حقوق برخوردار باشند که بر اثر سقوط اعتبار وجه تمایز در بین توانمندیها و استعدادها در این حقوق تفاوت و تمایز وجود نداشته باشد و همه آنگونه به صحنه آیند که انگار سنگهایی هستند که در یک حجم کنار هم چیده شده اند می گویم:اگر مساوات مورد نظر دلباختگان غرب این برابری ماشینی دقیق باشد می توانند آنرا تنها در تولیدات دستگاههای ماشینی سراغ داشته باشند.اما در جهان انسانها نه تنها زن و مرد با هم حتی خود مردان با همدیگر و خود زنان با یکدیگر و حتی طبقه ای در میان خود از مردان و طبقه ای در میان خود از زنان با توجه به تفاوت آنها در توانمندیها،ویژگیها،امکانات و استعدادها در وظایف و حقوق باهم تفاوت دارند و برابری آنها فقط در تئوری و اصول تحمل وظایف و اخذ حقوق می باشد و این برابری با توجه به (انسان بودن) آنان است.بنابراین مساوات تئوری و نظری انسانها باهم در تحمل وظایف و اخذ حقوق متوجه یگانگی (انسانیت) در بین کلیه آنهاست و تفاوت عملی آنها در وظایف و حقوق متوجه یک فلسفه خداوندی است که بعد از وحدت و یگانگی انسانیت انسانها اقتضا کرده است که انسانها در توانمندیها،ویژگیها و استعدادها باهم تفاوت داشته باشند.
بر این اساس هرگاه گفتیم:زن صلاحیت دارد که حقوق سیاسی را در پیش بگیرد و بعد از آن زنان را به دو گروه شایستگان و غیرشایستگان حقوق سیاسی رده بندی کردیم و خود این حقوق را نیز به حقوق ممکن برای زن و حقوق غیرممکن برای او تقسیم نمودیم،این درست چنین است که بگوییم:مرد صلاحیت دارد که انواع حقوق سیاسی را در پیش بگیرد و آنگاه مردان را به دو گروه شایستگان و غیرشایستگان برای در پیش گرفتن این حقوق یا پاره ای از آنها رده بندی کنیم.
و باز هرگاه گفتیم:زن صلاحیت ادای شهادت را دارد سپس برای صحت آن شرایطی قرار دادیم که در پاره ای قضایا و خصومتها صلاحیت گواهی زن را از اعتبار ساقط می کند،این درست چنین است که بگوییم:مرد هم اهلیت ادای شهادت را دارد و اما به اقتضای شرایط شهادت،صلاحیت پاره ای از مردان و چه بسا کلیه آنان در برخی زمینه ها-در بعضی از قضایا و خصومتها-و گاهی اوقات در تمامی آن قضایا-از اعتبار ساقط است.
باید ملاحظه کرد که در این رده بندی و سقوط اعتبار (مرد بودن) و (زن بودن) به خودی خود تاثیرگذار نیستند.بلکه یگانه عاملی که در این راستا نقش خود را ایفا کرده عبارت است از عوارضی که برای زن و مرد اتفاق می افتد و موجب می شود که از آنها سلب صلاحیت پس از آنکه واجد آن بوده اند بگردد.اما باید دانست که در چنین شرایطی اهلیت اساسی از میان نخواهد رفت و به لحاظ وجود یا عدم از این عوارض تاثیر نخواهد پذیرفت.
جدلی که مدافعان حقوق زن با استفاده از توجیه اتهام زدن به اسلام مبنی بر تضییع حقوق زن و نگرش کوچک بینانه به او آن را دامن می زنند بر محور خلط در بین اهلیت یگانه زن و مرد با عوارض مختلف در هریک از آنان می چرخد.دیگر غافلند از آنکه جدلی که بر چنین اساسی استوار باشد لازمه اش این است که باید نیز بگویند:اسلام حقوق مردان را هم پایمال کرده و عوامل نگاه تحقیرآمیز به آنان را تقویت می بخشد.
این سخن کوتاه را بدین منظور عنوان کردیم که مقدمه ای باشد برای تفصیل سخن در رابطه با جزئیات مسایلی که امروزه در راستای پدیده مساوات جدل برانگیر هستند و جو سازان علیه اسلام آنها را دلایلی گویا بر این تلقی می کنند که اسلام در حقوق و وظایف عدالت و مساوات را در بین مردان و زنان قرار نداده و حجم بزرگ حقوق مدنی و جز آن را از زن سلب نموده و در عین حال این حقوق را به مردان ارزانی داده و بدون محدودیت پهنه راه این حقوق را در برابر آنها هموار ساخته است.
به خواست خدا به زودی توضیح خواهیم داد آن مساوات مطلقی که شعار دلباختگان فرهنگ غرب است پیاده کردن آن در سطوح مختلف کلیه جامعه های انسانی و در میان همه افراد غیرممکن است و در شرایطی که این مساوات مطلق و دقیق یابد در نتیجه جامعه از هم پاشیده خواهد شد و افراد آن بر اثر عدم آشنایی و بی توجهی و بریدن از یکدیگر از هم پراکنده خواهند گردید و پل ارتباطی و تعاون در میان آنها ناپدید خواهد شد.
اما ما در عین نفی مساوات مطلق تاکید خواهیم کرد مساواتی که بر اساس صلاحیتهای انسانی و نقاط مشترک انسانها در قابلیتها و استعدادها از جانب خداوند به انسان ارزانی شده در میان گروه مردان با یکدیگر و در میان گروه زنان با یکدیگر و در میان مردان و زنان با هم وجود دارد.
بنابراین حالا بحث ما در ارتباط با آن دسته از مسایلی است که جدل و اختلاف در آنها زیاد و به گمان بعضیها سند محکومیت اسلام و دلیل بر این هستند که اسلام در بسیاری از حقوق مردان را بر زنان برتری داده و در پاره ای از وظایف و مسئولیت ها مردان را از زنان متمایز ساخته است.
به خواست خدا بیشتر از پیشتر یقین حاصل خواهی کرد که منشأ تفاضل و برتری در یکایک جزئیات مسایلی که توضیح خواهیم داد عبارت از یک سری عوارض و عوامل خارجی استثنایی می باشد و گوهر (مرد بودن) مرد و (زن بودن) زن به هیچوجه منشأ چنین تفاضلی نیست.
- قیمومت
دلیل قیمومت این آیه از قرآن است:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ:
مردان بر زنان قیّم و سرپرستند و آن بدین خاطر که خداوند برخی را بر برخی دیگر برتری داده و مردان از مال و دارایی خود خارج می کنند.(نساء/۳۴)
بعضیها می گویند این سرپرستی و قیمومتی که خداوند به وسیله آن مرد را از زن متمایز ساخته و زن را مشغول آن قرار داده است مشتمل بر حق کشی زن و نیز گواه آشکار بر فقدان مساوات موهوم زن و مرد در احکام اسلامی است.
البته حقیقت مساله چنان نیست که آنان تصورش می کنند.و ما هم اینک طی بیان نکات زیر حقیقت امر را توضیح می دهیم:
اولاً:هدف از قیمومت و سرپرستی –که مصدر نخست این پندار موهوم است-فرمانروایی و اداره کردن امور است.برای مثال می گویند:فلانی قیّم و سرپرست این خانه یا این موسسه است یعنی فرمانروایی و چرخاندن امور آن خانه و موسسه در عهده او است.
اداره کرده و چرخاندن امر لازمه امارت و فرمانروایی است برای مثال کسی که امیر و فرمانروای موسسه یا جماعتی بشود گرداندن کاروبار و نظارت بر راه اندازی امور آنها به عهده او می باشد.
به دنبال روشن شدن این معنی می پرسیم:حال ببین مصدر نگرش خداوند به ایجاد وظیفه قیمومت و سرپرستی در منازل موسسه ها،مراکز و گروهها چیست؟آیا مصدرش جایگاه عالی و بلندی است که خداوند آن را به عنوان خلعت و انعامی ویژه به کسانی ارزانی می دهد که در پیشگاه حق تعالی دارای فضیلت و مکانت والا هستند و حال آنکه چنین کسانی هم تنها مردانند و به همین خاطر مردان به این خلعت خدادای دست یافته و زنان از آن محرومند؟
البته بدیهی است که قضیه چنین نیست.
بلکه سرچشمه سرپرستی و قیمومت عبارت از اهتمم شارع به این است که در جامعه و کلیه شؤونات مربوط بدان در همه احوال و اوضاع آن نظم برقرار باشد.در حالی که نظم جامعه هم تنها در گرو حاکمیت ضوابط مسؤولیت در آن است و مسؤولیت حقیقی جز در سایه وجود فرمانروا و امیری که مسؤولیت گرداندن و نظارت بر امور مربوط به اوست معنی نخواهد داشت.
شاید اهتمام و توجه شدید پروردگار به نظم جامعه در کلیه اوضاع و احوال آن در این فرموده رسول خدا e به خوبی ملموس و آشکار باشد که می فرماید:هرگاه سه نفر با هم مسافر بودند نفری از خودشان را به عنوان امیر خود بگمارند.
پس وقتی که برای همگان معلوم است که جامعه متشکل از سلولهای خانواده است در این صورت بایستی همگان نیز بدانند که سرچشمه نظم در جامعه توام با محتویاتش از قبیل:روح مسؤولیت پذیری و اداره امور تنها عبارت از نظم حاکم بر خانواده است آری از این نظم،نظم به کلیه جامعه سرازیر خواهد شد.
به جان خودم همان خدایی که اهتمام می ورزد به اینکه سه نفر برای کاری در راهی با هم گام برندارند مگر آنکه یکی از خودشان را امیر خود گردانند اهتمام و توجهش به این بیشتر است که لحظه ای بر هیچ خانواده ای نگذرد مگر آنکه بزرگی داشته باشد که کاروبار آن را بگرداند.
از فرموده رسول خدا e یکی از خودشان را امیر و سرپرست خود گرداند) به روشنی برمی آید که سرپرست و امیر انتخابی در میان مردم ضروری نیست که باید در پیشگاه خدا از همگان بزرگتر و بلند مرتبه تر باشد.بلکه تنها چیزی که مهم و حیاتی به نظر می رسد این است که برای تحمل مسئولیت واجد شرایط و برای اداره امور مردم بر اساس برنامه ای سالم کارشناسانه واجد صلاحیت باشد.
بنابراین در نظام اسلامی سرپرستی بر خانواده به معنی حمایت و اداره کردن می باشد نه به معنی سلطه گری و حکمرانی. از آن پس این سرپرستی نیز نشانه برتری ذاتی امیر و مدیر در پیش خداوند نیست بلکه نشانه صلاحیت آن شخصی است که زیر بار این مس<ولیت می رود.
ثانیاً:می توان گفت:پس حال که چنین است چرا خداوند حق سرپرستی یعنی اداره امور خانوادگی را از دیرباز به مردان سپرده است و چرا این وظیفه را به افراد خانواده واگذار نکرده تا طبق میل و رغبت خود کسی را برای این مس<ولیت انتخاب نمایند؟و چرا خداوند متعال انتخاب مردان را برای این وظیفه چنین توجیه می کند که (قیمومت و سرپرستی مردان بر زنان به خاطر این است که خداوند برخی را بر برخی دیگر فضیلت و برتری داده است) که نزدیک است که این خود تصریح به برتری و فضیلت ذاتی مردان بر زنان قطع نظر از عوارض خارجی باشد؟
پاسخ این است که برداشت فضیلت ذاتی مردان بر زنان از این آیه با بسیاری از نصوص صریح قرآن به شدت تناقض و تضاد دارد.خداوند متعال مقرر می دارد که مردان و زنان در میزان قرب به خدا با هم مساوات دارند و تفاوتی هم که در درجات آنها موجود باشد منوط به تفاوت اعمال نیکی است که به خاطر خداوند آنها را انجام می دهند.
خداوند می فرماید:
فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ:
پس پروردگارشان پاسخ داد که من عمل هیچ صاحب عملی را،خواه مرد و خواه زن تباه نخواهم ساخت برخی از شما از برخی دیگرید.(آل عمران/۱۹۵)
و می فرمایند:
مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ :
کسانی که کار نیک انجام دهند خواه مرد باشند یا زن و حال آنکه مؤمن باشند آنان را زندگی پاکیزه می بخشیم و در مقابل بهترین آنچه انجام داده اند آنان را پاداش می دهیم.(نحل/۹۷)
و می فرماید:
وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيراً :
کسانی که اعمال نیک را انجام می دهند خواه مردند یا زن و حال آنکه مومنند اینان وارد بهشت خواهند شد ذره ای بر آنان ستم نخواهد رفت.(نساء/۱۲۴)
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً :
مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مطیع و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان بردبار و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان حافظ عورت خود و مردان و زنانی که بسیار ذکر خدا می کنند خداوند برای همه آنها آمرزش و پاداشهای سترگ آماده کرده است.(احزاب/۳۵)
از آن بیانات الهی حقیقت مساوات زن و مرد در میزان قرب به خدا را به وسیله مجسم کردن آن در آیه ای شبیه به ساختار مشخص قانونی استحکام بیشتری می بخشد و می فرماید:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ :
ای مردم هر آینه ما شما را از زن و مردی آفریده ایم و شما را به صورت ملتها و قبیله ها درآورده ایم تا همدیگر را بشناسید.هر آینه گرامی ترین شما نزد پروردگار کسی است که پرهیزکارترین شماها باشد محققاً خداوند دانا و آگاه است.(حجرات/۱۳)
با این ترتیب خداوند در رابطه با میزان نزدیکی یا دوری از خدا وجه تمایز ویژگی (مرد بودن) و (زن بودن) و تفاوت موجود در بین اقوام قبایل و ملتهای مختلف را با بیانی قاطعانه و مشخص از اعتبار انداخته است. و این بعد از آنکه در آیات پیش گفته با شیوه های مختلفی همین حقیقت را اثبات کرد.
حال بعد از این آیا ممکن است در آیه (بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ) برتری ذکر شده را به معنی برتری مرد از آن جهت که مرد است بر زن از آن جهت که زن است تفسیر و تاویل کرد؟بلکه آیا می شود حتی با اِعمال تکلف بر چنین تفسیری تکیه کرد در حالی که نصوص قرآنی مزبور با آن کاملاً تضاد و تناقض دارد؟
باید دانست دستورات قرآن این تصور را خیالی باطل قلمداد کرده و آن را از حوزه شناخت صحیح معنی این آیه به دور می ریزد.
پس در این شرایط باید از آیه (بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ) کدام معنی مورد نظر باشد؟
در پاسخ آن نخست با کلمه ای جامع و کوتاه می گوییم:منظور از برتری عنوان شده در این آیه برتری در تناسب مصلحت آمیز شخص با وظیفه ای است که ناگزیر می باید زیربار آن برود.
و از آن پس به شرح این حقیقت علنی می پردازیم و می گوییم:پرداختن به امور خانوادگی و محافظت از خانواده در برابر کلیه خطرهای احتمالی و در کنار آنها تدارک دیدن عوامل و تسهیلات معیشتی از جمله مهمترین و عالیترین وظایف اجتماعی به شمار می آید و علاوه بر این مسئوولیتها،مسئوولیتهای دیگری از قبیل :دایگی،شیردهی،پرورش کودک و ایجاد عوامل سعادت زناشویی وجود دارد که به لحاظ اهمیت در رده آنها قرار دارد.
اینک ببینیم کدام یک از زوجین می تواند در کلیه احوال و اوضاع از عهده وظایف دسته اول برآید؟
در این تردید نیست که هرگاه افراد یک خانواده در شبی تاریک احساس کردند که دزدی دارد از بالای دیوار خانه یشان وارد می شود یا در را می شکند در این صورت تنها مرد خانواده می شتابد تا با این خطر بزرگ رویارویی کند ولی زن خانواده در گوشه ای تاریک و امن از خانه خود را پنهان خواهد کرد.و باز هم حال چنین است اگر حادثه ای بد درِ خانه را بکوبد یا دشمن و انتقام جویی به آن حمله ور شود.البته گاهی نیز خلاف این قاعده طبیعی پیش می آید (یعنی زن باغیرت و مرد ترسو) اما مورد کم اتفاق و مخالف با قاعده کلی فاقد تاثیر است.
و همگان می دانند تنها پسر جوان است که به بار مسئوولیتهای موجود در راه تشکیل کانون خانواده گردن می نهد و موظف است که هزینه های تداوم و پیشرفت یک خانواده از قبیل:مهریه و جهیزیه،مسکن و نفقه مناسب همسر و فرزندان را تامین نماید.
این وضعیت جوامع اسلامی ماست که نزد کلیه اقشار مردم با وجود اختلاف در آرا و افکار و در کلیه عرصه ها و سطوح مختلف این وضع حاکم است.حال آیا سرپرستی ای که خداوند آن را بیش از یک فرمان و حکم به عنوان یک واقعیت تلقی کرده چیزی غیر از همین وضعیتی است که کلیه اقشار مردمی آن را با طیب خاطر و کمال میل در پیش می گیرند؟
اگر بگویی:پس چه مانعی بر سر راه است که نمی توانیم این وضعیت را تغییر دهیم؟در پاسخ می گوییم:اما جزء نخست از این واقعه مربوط به من و تو نیست بلکه در دست آن پروردگاری است که مرد را توأم با صفات و ویژگیهای (مرد بودن) و زن را توأم یا صفات و ویژگیهای (زن بودن) آفریده است و خداوند در این نوع از آفرینش خود حکمتهای روشنی دارد که بر هیچ فرد خردمندی با هر آیین و مذهبی پوشیده نیست.
و اما در رابطه با جزء دوم از این واقعیت یعنی گردن نهادن مرد نه زن به مسئوولیت تشکیل و استمرار خانواده می گوییم:اساس آن عبارت از تضمیناتی است که خداوند به خاطر حفظ ویژگی زنانگی و کرامت زن آنها را تشریع نموده است برای مثال اگر در شرایطی که زن درصدد پرداخت مهریه یا جزئی از آن به مرد درآید این خود ایجاب می کند که زن به خواستگاری مرد برود که در چنین شرایطی زن با ذلت و خواری و خطر جریحه دار شدن شخصیت مواجه خواهد شد و کسی جز انسان احمق و معاند این بحران زن را انکار نخواهد کرد.و همچنین اگر در زندگی زناشویی زن در برابر نفقه رسانی خویشتن مسئوول باشد-چنانچه وضع جوامع غربی چنین است-در این صورت ضرورت زندگی او را در هر کاری که سودی را به دنبال داشته باشد غوطه ور خواهد ساخت بی آنکه بتواند برای انتخاب کار و شغل مناسب از فرصت استفاده نماید و بالاخره به عواقبی خواهد انجامید که ویژگی (زن بودنش) را بر باد می دهد و لطافت و جوانی خدادادیش را مشابه شاخه ای در می آورد که از همان اوایل سرسبز و تر و تازه و بعدها زیر امواج سرماخیز زمستان به چوبی خشک و عریان تبدیل شده باشد.البته ناگفته نماند نباید به اقلیتی از زنان توجه کرد که شغلهای آسان و مناسبی پیش رو دارند بلکه باید به حال اکثریت زنان توجه کرد که چیزی جز کارهای سنگین و طاقت فرسا فراروی خود ندارند و کاری نابخردانه است اینکه به خاطر اقلیتی از زنان که خوش شانس و شغلی مناسب دارند از اکثریت زنانی که زیر یوغ کارهای طاقت فرسا به ناله آمده اند بگذریم.من پیش از این سخن زن پزشک و نویسنده آلمانی را برایت نقل کردم و پاسخش را آوردم که آن را در برابر کسانی نوشته است که زن را به نام آزادی اقتصادی و تلاش در جهت اثبات وجود فریب داده و به دام هلاکت انداخته اند.
آری به همین خاطر است که اسلام زن را در برابر مسئولیت کار آزاد گذاشته و در عی حال هم او را از اقدام به کار باز نداشته است.آزاد گذاشتن زن در مقابل کار از یک طرف بدین خاطر است که مبادا زیر بار ضروریتهایی برود که او را به زانو درآورد و اجازه اقدام زن به کار از طرف دیگر به خاطر این است تا با بهره گیری از توان خود بر انتخاب کار مناسب و التزام به مقتضیات منحنی اولویتها مقتضیاتی چون:مقدم ساختن امور داخل خانه برکارها و زحمت های خارج از خانه بتواند راه بسوی معیشت بارفاه تر و بهتری در پیش رو داشته باشد.
به همین طریق آیه (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء) بیش از آنکه حکم لازمی را اثبات نماید از واقعیتی خودجوش خبر می دهد.
اما در جوامع غربی مسئوولیت تلاش در راه تامین مخارج زیست به خود زن تحمیل شده است و بدین ترتیب زیر فشار زحمتهای طاقت فرسا به زانو در آمده است و علی رغم آنکه در زیر فشار این مالیات سهمگین قرار دارد از حق سرپرستی و قیمومتی که به مرد واگذار شده نیز محروم مانده است در هر صورت نتیجه آن خواهد شد که در کوران رقابت زوجین در عرصه رنج کشیدن به خاطر تامین مخارج زیست ساختمان و بنای خانواده فرو می ریزد و به ویرانه تبدیل می شود و با وجود این همچنان مرد تسلط و نفوذ امر دارد!
شگفت اینکه با این همه در میان غفلت زدگانی که سرمست طعم غرب دوستی کورکورانه هستند کسانی به چشم می خورند که امیدوارند زن مسلمان نیز زیر یوغ این استثمار قرار گیرد و به نوبه خود در راه کارهای ضروری آستین بالا بزند و بدینوسیله مرد از مسئوولیت تامین مخارج زن و فرزندانش آزاد شود و سرانجام خانواده های مسلمان نیز به ویرانه تبدیل شوند.اینها همه در راه رویایی می باشد که هیچگاه تحقق نخواهد یافت چرا که واقعیت سرپرستی در حوزه خانواده چیزی تحصیلی از سوی طبیعت (مرد بودن) مرد و (زن بودن) زن می باشد و این طبیعت هیچگاه قابل تغییر نخواهد بود و لو آنکه زن میلیونها میلیارد سرمایه و ثروت داشته و مرد بر اثر فقر شدید لقمه نانی هم نداشته باشد.
اینک به همان محور بر میگردیم که از آن آمدیم آن عبارت است از بیان این نکته که سرپرستی و قیمومتی که خداوند در قرآن از آن خبر داده به معنی حفاظت و اداره امور است نه به معنی سلطه گری و زورگویی و مصدر انتصاب مرد برای این پست و مقام از این جهت است که از سویی مرد به لحاظ صلاحیت بر زن برتری دارد و از دیگر سوی مسئوولیت نفقه زن را متحمل گردیده است.در حالی که قانون جهانی نیز می گوید:کسی که نفقه می دهد حق نظارت از آنِ او است.
اگر شما بخواهید که به خیال خود زن را از راه آزاد سازی مرد از مسئوولیت انفاق زن از زیر پوشش همین سرپرستی بیرون آورید باید بدانید که او را با کارهای ضروری طاقت فرسا به بند بردگی و استثمار می کشانید و قداست و یکپارچگی خانوادگی را در معرض تندبادها و طوفانهای خانه براندازی قرار می دهید که با گذشت زمان رده ای از سنگهای ان را بر رده ای دیگر باقی نخواهد گذاشت و با این همه هم به آرزوی منحرف خود یعنی دور ساختن زن از سرپرستی و قوامت مرد در اداره و حفظ امور خانوادگی نمی رسید بلکه در چنین شرایطی به طور غالب این سرپرستی در تعاون و همیاری به زورآزمایی و سلطه گری تبدیل خواهد شد و این خود معلول علتهایی است که برای کسانی که در بین آوارهای خانواده غربی وضعیت زن غربی را از نزدیک ملاحظه می کنند آشنا و روشن است.به علاوه رغبت و چشمداشت زن به شوهر مورد نظرش در این است که پیش از آنکه شوهرش را شریک جنسی خود بداند او را به عنوان حمایتگر و حافظی برای خود سراغ داشته باشد و مگر سرپرستی و قیمومتی که خداوند مقرر داشته باشد چیزی غیر از این چشمداشتی است که زن بدان دل بسته است؟
در نهایت بحث خود به تاکید همان حقیقتی برمی گردیم که سخن را در رابطه با سرپرستی مرد در خانواده بدان آغاز نمودیم پیش از این روشن کردیم که منشأ این سرپرستی عبارت از برتری ذاتی مرد بر زن در نزد خداوند نیست بلکه منشأ آن عبارت است از برتری مصلحتی حاصل از تناسب استعدادها و مسئوولیت مرد در برابر نفقه زن و فرزند با تدابیری که خانواده در زمینه حمایت و محافظت از مصالح و منافعش بدانها نیاز دارد همچنانکه نیز منشأ واگذاری امور پرورش کودک به زن از قبیل:دایگی و شیردهی و بخش بزرگی از تربیت که تنها از زن ساخته است عبارت از برتری ذاتی زن بر مرد نیست بلکه منشأ آن عبارت است از برتری مصلحتی حاصل از تناسب استعدادهای زن با این امور.
کم نبوده اند مردانی که امور سرپرستی بدانان واگذار شده در حالی که جزو فاسق ترین و دورترین مردمان از خشنودی پروردگار بوده اند و در تحت پوشش سرپرستی آنها زنانی قرار داشته اند که در پیش خدا جزو فاضل ترین و بلند مرتبه ترین انسانها بوده اند (بنابراین معلوم می شود که منشأ قیمومت برتری ذاتی مرد بر زن نیست)
کسانی که معنی نظم و ارزش آن را زندگی انسانها درک کرده و در سایه نظم و انضباط زیسته اند به همین حقیقت پی می برند و در تحولات زندگی با امور و مسایل تاییدگر آن سروکار دارند.
حال این نکته باقی است که گاهی سوال می شود :پس حقیقت این حدیث رسول خدا e چیست که می فرماید: من در میان کم خردان و کم دینان کسی را سراغ ندارم که بیش از شما (زنان) عقل مرد را برباید…؟ در پاسخ میگویم :راجع به این حدیث و امثال آن –ان شاءالله- در فضلی مخصوص سخنی جداگانه خواهیم داشت.