زن در میان شفافیت شریعت الهی و تیرگی فرهنگ غرب(۲)
مولف دکتر سعید رمضان بوطی
مترجم: عمر قادری
.۲ارث
از جمله بارزترین انتقادات دیرینهای که در زمینه بحث از وجود مساوات و ضرورت آن در بین زن و مرد مطرح میشود مربوط به مسآله سهم الارث زن و مرد در اسلام است.خداوند در این خصوص میفرماید:
«يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ» (نساء/۱۱)
(خداوند درباره فرزندانتان به شما توصیه میکند که پسر دو برابر دختر سهم الارث دارد).
دشمنان در برابر این آیه از قرآن ایستاده و از آن سند محکومیتی برای شریعت اسلامی تنظیم کردهاند که متضمن این اتهام است که اسلام در بین زن و مرد در حق ارث که بارزترین حق زن است تبعیض قایل شده است.
هرچند اشتباه بزرگ انتقادگران در این انتقاد و اشتباه بزرگترشن در شناخت آیه قرآنی مزبور روشن و علنی باشد و هرچند هم جهل آنان نسبت به معنی علمی صحیح واژه مساوات مطلوب ظاهر باشد باز آنها این انتقاد کورکورانه را در یک کار سنتی مجرد همچنان تکرار میکنند بدون آنکه به پاسخهایی که همواره در این راستا داده شده است توجه کنند.
اگر چه طرح این انتقادی که پیوسته در جا میزند به صورت کار سنتی صرف درآمده است اما باید دانست که بیان واقعیت مسأله کاری سنتی نخواهد بود گرچه بارها و بارها تکرار و در شرح و توضیح آن سخن به میان آید.
هم اینک ما مجدداً به حقیقت مفاد این آیه میپردازیم و روشن میکنیم که این آیه با اصل مساوات واقعی هیچ تضاد و تناقضی ندارد و معنی آن را تیره نمیکند.
اشتباه بزرگ در شناخت آیه مزبور
دلالان این انتقاد آیه (لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ) را یک قانون عمومی و جاری در کلیه احکام ارث تلقی میکنند و حتی به خیال آنها و بسیاری از مردمان عوام فریب حکمی که در این آیه آمده است نه تنها مربوط به احکام ارث بلکه به مثابه یک قانون مطلق اجتماعی است که اسلام آن را در کلیه اوضاع و احوال و به نسبت همه قضایا و مشکلات مورد توجه قرار خواهد داد.این در حالی است که این آیه در خصوص ارث فرزندان نازل شده است و نه غیر ایشان.و اما وارثان دیگر میّت اعم از زن و مرد احکام دیگری دارند که در اکثر آنها سهم الارث زن و مرد یکسان است و این هم چند مثال:
۱-هرگاه فرد متوفی پدر و مادر و تعدادی فرزند از خود بجای گذاشت در این صورت سهم الارث هر یک از پدر و مادر ۱/۶ ترکه است بدن آنکه در بین (مرد بودن) پدر و (زن بودن) مادر تفاوتی درکار باشد و مطابق قانون خیالی مطلق یعنی سهم مرد دو برابر سهم زن در همه موارد حکم صادر شده باشد بلکه در این مسأله ارثی برابر آیه:
«وَلأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ» و برای پدر و مادر میّت برای هریک از آنها ۱/۶ سهم الارث ثابت است عمل شده است.
۲-هرگاه میت یک برادر مادری با یک خواهر مادری از خود بجای گذاشت و وارثی وجود نداشت که آنها را حجب کند در این صورت سهم الارث هریک از این برادر و خواهر ۱/۶ میباشد بدون آنکه در بین آنها فرق باشد و برابر آیه «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ» عمل شده باشد بلکه حکم این مسأله بر اساس آیه مزبور است:…… «وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ» (نساء/۱۲) ….و اگر میت برادری مادری یا خواهری مادری داشته باشد برای هرکدام از آنان ۱/۶ سهم الارث وجود دارد.
۳-هرگاه میت تعدادی برادر مادری دونفر یا بالاتر از آن و تعدادی خواهر مادری دو نفر یا بیشتر، از خود بجای گذاشت برادران و خواهران با هم ۱/۳ سهم الارث دارند که به طور تساوی آن را در میان خود تقسیم خواهند کرد بدون آنکه در بین این برادران و خواهران تفاوتی گذاشته شده و حکم آیه «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ» که به گمان بعضیها قانونی فراگیر و مطلق است در نظر گرفته شده باشد بلکه در اینجا بر اساس آسه زیر حکم شده است:
«فَإِن كَانُوَاْ أَكْثَرَ مِن ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاء فِي الثُّلُثِ» (نساء/۱۲) اگر برادر و خواهر مادری از یک نفر بیشتر بودند در ۱/۳ ترکه شریک هستند
۴-هرگاه زن متوفا شوهر و یک دختر از خود بجای گذاشت دخترش نصف ترکه و شوهرش ۱/۴ ترکه را دارد یعنی در اینجا دختر دو برابر شوهر زن سهم الارث دارد.
۵-هرگاه میت یک زن و دو دختر و یک برادر تنی داشته باشد همسرش ۱/۸ و دو دختر ۲/۳ سهم الارث دارند و هر اندازه باقی ماند برای برادر تنی میت یعنی عموی دو دختر میباشد.بدین ترتیب هریک از دو دختر از عمویش بیشتر سهم الارث دارد چراکه سهم هریک از دختران ۸/۲۴ و سهم عمویشان ۵/۲۴ میباشد.حکم این مسأله از جانب رسول خدا e نیز صادر شده است آنگاه که همسرش سعد بن ربیع دو دخترش را به خدمت رسول خدا e آورد و پرسید: ای رسول خدا این دو بچه دختر سعد بن ربیع هستند پدرشان در جنگ احد به شهادت رسید و اینک عمویشان سهم الارثشان را نزد خود نگه داشته و چیزی از آن برای آنها باقی نگذاشته است و حال آنکه با آن مال میتوانند شوهر کنند.رسول خدا e فرمود: خداوند خود در این باره قضاوت خواهد کرد. بدین سان آیه ارث نازل شد و پیامبر نزد عموی دو دختر سعد فرستاد که:۲/۳ از ماترک را به دو دختر سعد و ۱/۸ را به مادرشان عطا کن هرقدر باقی ماند سهم تو است.
از موارد بالا روشن شد که آیه «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ» بر خلاف تصور بعضیها قاعدهای نیست که هر زمان زن و مردی با هم جمع شدند و سهمی در میراث داشتند قابل اجرا و تنفیذ باشد.بلکه این آیه قید حالتی است که عبارت است از آنکه تعدادی فرزند از یکی ز پدر و مادر خود ارث برند. خداوند متعال این حالت را پیش از آیه فوق بیان کرده است آنجا که میفرماید: «يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ» یعنی خداوند درباره فرزنداتان به شما توصیه و سفارش میکند که…) از این رو هرگاه پسران و دختران میت با هم جمع شدند پسران به خاطر (عصبه) بودنشان خواهران خود را نیز (عصبه) خواهند کرد آنگاه همه آنها مازاد بر سهم الارث صاحبان فرض را از قرار سهم پسر دو برابر سهم دختر در بین خود تقسیم میکنند.و به عبارتی جامعتر:هرگاه میان وارثان برادری عصبه با یک یا دو یا هر عده خواهر خود جمع شد در این صورت برادر خواهرش را عصبه خواهد کرد خواه هردو اولاد میت یا برادر و خواهر او باشند و برابر قاعده (سهم پسر دو برابر سهم دختر) ارث میبرند.
چیزی که پروردگار بر اساس آن حکم ارث اولاد و برادر و خواهر میت را در صورت اجتماعشان صادر نموده عبارت است از وضعیت و میزان نیاز وارث و نوع ارتباطی که در بین او و مورث متوفایش خواه مرد و خواه زن وجود دارد.
پسر وقتی که بزرگ شد و توان کار را داشت علاوه بر مسئوولیت پذیری انفاق همسر و پرداخت مهریه او با مسئوولیت نفقه پدر و مادر نیز مواجه میشود.در حالی که خواهرش با چنین مسئوولیتی و تحمل پارهای از آن مواجه نخواهد شد.بنابراین عدالتی که لازمهاش ایجاد مساوات میان برادر و خواهر در ارث به نگام فوت پدرشان میباشد ایجاب میکند که ابتدا برادر خواهرش را عصبه نماید یعنی خواهرش بجای فرض اصلی خود که نصف است مازاد بر سهم صاحبان فرض را همراه برادرش دریافت دارد.سپس این مقدار ارث دریافتی را از قرار سهم پسر دو باربر سهم دختر در بین خود تقسیم کنند.
ولی برعکس قضیه هرگاه فرزند بمیرد و پدر و مادر از وی ارث برند می بینیم وقتی که این پسر در قید حیات و ثروتمند باشد و در عین حال پدر و مادرش توان کار را از دست داده باشند که اغلب هم حال چنین است در این صورت پدر و مادرش نسبت به دریافت نفقه از او در یک درجه هستند به همین خاطر لازمه عدالت در تقسیم ارث پسر متوفا این است که حق پدر و مادر در مال موروثی پسرشان یکسان باشد.
و باز حال چنین است هرگاه متوفا برادری مادری و خواهری مادری از خود بجای گذاشته و وارث دیگری که از آنان به میت نزدیکتر باشد مانند پسر و برادر تنی وجود نداشته باشد زیرا زمانی که برادر متوفایش در قید حیات بوده هیچکدام از آنها موظف نبودهاند که به او نفقه بدهند و رابطه آنها با برادر مادریشان از حیث سود و زیان مساوی بوده است بنابراین عدالت در تقسیم ترکه این است که سهم برادر مادری و خواهر مادری یکسان باشد.البته فرق نمیکند اگر هم متوفا تنها یک برادر مادی و یک برادر خواهری یا تعدادی برادر و خواهر مادری داشته باشد سهم همه یکسان است که در صورت انفراد برادر یا خواهر ۱/۶ و در صورت تعدد آنها ۱/۳ بدانها تعلق خواهد گرفت و آن یکسان در میان خود تقسیم میکنند.
به همین ترتیب روشن شد که وصف (مرد بودن) و (زن بودن) در تفاوت سهمها تاثیرگذار نیست چرا که اگر تاثیرگذار میبود در این شرایط حکم عمومی میشد و نصیب هر مرد وارث دو برابر هر زن وارث مشخص میگردید.
اما دیدیم که این حکم بر دور محور دیگری میچرخد که عبارت است از میزان نیاز وارثو نوع رابطهای که بین وارث و مورث برقرار است.پس بر اساس همین فلسفه هرگاه رابطه بین وارث و مورث و میزان نیاز وارث چنین تقاضا کرد که سهم مرد از سهم زن بیشتر باشد باید دانست بر همین اساس در اسلام نیز عمل شده است و هرگاه هم اقتضا کرد که باید سهم هر دو مساوی یا سهم زن بیشتر باشد باید دانست حکم اسلام نیز چنین است.مثالهای پیش گفته بهترین گواه بر این مدعاست.
آیا در صورت تغییر وضع مالی زن حکم اسلام نیز تغییر خواهد کرد؟
بعضیها میگویند:آنچه شما میگویید در صورتی قابل قبول است که زن با بازار،شغل و مسئوولیت سرکار نداشته باشد.اما امروزه و در حالی که زن تقریباً در تمامی کارها با مرد مشارکت دارد بر اساس کدامین مجوز بایستی تنها پسر از عهده مسئوولیت تامین مخارج پدر سالخورده ناتوانش برآید؟مگر چه مانعی دارد خواهری که مانند برادرش به کار و کسب اشتغال دارد در این مسئوولیت با برادرش شریک باشد؟و یا چرا در صورتی که زن مانند شوهرش به جمع آوری دارایی اشتغال دارد باید تنها مرد هزینه ازدواج از قبیل:مهریه،مسکن،و نفقه را تامین نماید؟پس وقتی که زن و مرد با توجه به اقتضای اوضاع زندگی در سود و زیان شریک باشند و در این راستا گام مساوات بردارند –چنانکه حال و هوای بسیاری از جوامع امروزه چنین است- در چنین شرایطی همان سبب که لازمه اش پیاده کردن حکم آیه «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ» در پارهای از حالات ارث است دیگر در این عصر و زمان وجود ندارد.
پاسخ این است که شارع در این مساله یا حالات فرضی میان انگیزه اخلاقی با الزام شرعی و قانونی فرق میگذارد.
اما از حیث توجه به انگیزه اخلاقی باید دانست که اسلام در برابر زن دختر باشد یا همسر و خواهر عرصه را بازگذاشته تا کیه راههای انفاق با برادر یا شوهر و یا سایر مردان فامیل خود تشریک مساعی داشته باشد و به همین ترتیب زن با توجه به انگیزه اخلاقی فراخوانده شده است که در زمینه مهریه و نفقه خانوادگی بارهای سنگین بر دوش شوهرش را به وسیله مشارکت با او در فعالیت و تکاپو و یا صرفنظر از قسمتی از مهریه و نفقه خود تخفیف دهد.همچنانکه نیز به اقتضای انگیزه اخلاقی زن را فرا خوانده شده است که در حد توان و امکان خرج زندگی پدر و مادر و سایر اصولش را تامین کند.
بخاری و مسلم از حدیث زینب ثقفی همسر عبدالله بن مسعود روایت کردهاند که گفت:از رسول خدا e شنیدم که به زنان فرمود:ای زنان صدقه دهید گرچه نیز از زیور و زینتتان باشد…) زینب میگوید :پیش شوهرم عبدالله مسعود برگشتم و به او گفتم:شما مردی تهیدستی هستی و رسول خدا e به ما دستور داده که صدقه کنیم خدمت آن حضرت e برو و از ایشان سوال کن که اگر صدقه من برای شما جایز باشد (تا به تو صدقه دهم) وگرنه آن را به غیر شما بدهم.عبدالله گفت:خودت برو.بدین ترتیب من رفتم ناگاه دیدم زنی از انصار در جلوی در خانه رسول خدا e ایستاده و او هم سوالی مثل سوال من برایش پیش آمده بود.رسول خدا e در این حال دارای عظمت و شکوه بود.بلال بیرون آمده و پیش ما آمد و به او گفتیم: به خدمت رسول خدا e برو و به عرض ایشان برسان که دو زن در جلوی در هستند و از شما میپرسند که آیا صدقه آنها به شوهران خود و ایتامی که در حمایت خود دارند جایز است؟و نگو ما کی هستیم.بلال خدمت رسول خدا e آمد و سوال را مطرح ساخت.رسول خدا e به بلال فرمود:کیانند؟گفت:زینب و زنی از انصار. فرمود کدام یک از زینبها؟گفت:زینب همسر عبدالله.پیامبر e فرمود:آنها دو پاداش دارند یکی پاداش قرابت و دیگری پاداش صدقه.
همانگونه که معلوم است ارزش انگیزه اخلاقی تنها در صورت آزادی انسان پدیدار خواهد شد زیرا در صورت ملزم ساختن زن به نفقه شوهر پدر و غیره امکان ندارد که خوی سخاوت و بخشندگی در این زن جلوه نماید.
گفتنی است که مناسب به نظر نمیرسد تحریک انگیزه اخلاقی را جایگزین وظیفه زوج پدر و فرزند در ضرورت تامین نفقه کرد برای اینکه زن مثلاً گاهی واجد چنین انگیزهای نمیباشد.
و اما به لحاظ الزام شرعی باید دانست که اگر خداوند زن یا مادر یا دختر را به پرداخت نفقه ملزم میساخت در این شرایط زن مجبور میشد که جهت کار، به خاطر تامین رزق و روزی از خانه بیرون رود و این خود منجر به وقوع زن در همان مشکلاتی میشد که زن غربی به دنبال مجبور شدنش به کار کردن با آنها دست به گریبان شده است که پیش از این گوشه از این مشکلات را بیان کردیم.
محافظت از زن در برابر وقع در همان مشکلاتی که خطر آنها برای خوانندگان گرامی روشن شد ایجاب میکند که زن پیوسته از این اطمینان حاصل کند که مخارج او در لابلای معیشتی مرغوب و قابل دلگرم شدن به آن تضمین شده است و این تضمین توسط مسئوولیت پدر در برابر دختر تا زمانی که تحت الحمایة اوست سپس توسط مسئوولیت شوهر در برابر او وقتی که به خانه شوهر میرود صورت میپذیرد و با وصف این جنانچه زن بخواهد به خاطر کسب مال یا بذل فعالیت شغلی در پیش بگیرد خواهی دید که راههای مشروع اشتغال در برابر وی گشوده است.بدون آنکه ضرورتی در کار باشد تا کار مناسبی در پیش گیرد یا مجبور گردد برای رفع نیاز خانه را ترک کند و مسئوولیت تربیت اولاد و خدمت به شوهرش را نادیده بگیرد.چنانچه حال و هوای جوامع غربی بدینگونه است.
این خود بدین معناست که اسلام با بهره گیری از گشودن عرصه کار شرافتمندانه آزادی اقتصادی را برای زن به وجود آورده و در عین حال نیز با استفاده از تضمین نفقه او را از سپردن تامین آن به پدر یا شوهر آزادی در حق تصمیم گیری برای اشتغال یا عدم اشتغال را برایش به ارمغان آورده است.این در حالی است که غرب به نام آزادی اقتصادی زن را با ملزم ساختن به انجام یک سری کارهای تحمیلی مناسب یا غیر مناسب به بردگی کشانده است و از دیگر سوی تحت همین عنوان او را مجبور کرده است که باید صبح هر روز از خانه بیرون آمده و کارهای ضروری خانه و بچه های خردسالش را جا گذارد و از این بالاتر نمیتواند در انتخاب کاری مناسب با حال خود حق آزادی داشته باشد.
آری این آزادگی کامل و مضاعف که اسلام و مضاعف که اسلام به زن ارزانی داده تنها راه لازم آن این است که ابتدا بجای زن،مرد مکلف شود که مهریه زن و نفقه او و فرزندانش را به دست آورد سپس زن حق این را داشته باشد که حق آزادی در کار و پیشه مناسب را تصاحب کند تا در صورت تمایل با در نظر گرفتن منحنی اولویتها در صورت تراکم کارها شغلی مناسب را در پیش گیرد.و این خود موجب میشود که هرگاه اولاد در ارث شریک همدیگر بودند سهم الارث پسر دو برابر دختر باشد تا بدینوسیله بتوان به ایجاد مساواتی عادلانه در میان آنها دست یافت.
از این حالت مشخص و مرتبط با واقعیت مزبور که بگذریم دیگر مردان و زنان وارث در ارث با هم یکسانند که چندی پیش چندین مثال ازآن را خاطر نشان کردیم .
ازاین پس باید در شگفت بود از کسی که ارزش مقررات اسلام را در زمینه گرامیداشت و آزادسازی زن ودفاع از حقوق و ویژگیهای زنانگیش، نادیده میگیرد ودر صورت لزوم نیز جهت تداوم این نادیدهگیری، به سادگی تظاهربه جهل وعدم آ گاهی را دستاویز قرار میدهد،این از یک سو واز سوی دیگر از بدبختی و سیه روزی زن در جوامع غربی نیز چشم پوشی میکند ؛بدبختی وشقاوتی که زیر قلمرو قوانین ظالمانهای به وجود آمده است که در لابه لای آنها زن در قید اسارت استمثار و بردگی بند آمده واو را شدیدا وا داشته که جهت دستیابی به لقمه نانی خواه شرافتمندانه باشد یا خیر،به تنگترین راهها برود؛گرچه نیزلازم باشد که ویژگی زن بودنش رادر این راه قربانی کند .
اینان از جنایت قوانین و نظامهای غرب که زنان را شقاوت انداخته اند،چشم پوشی میکنند تا بدینوسیله غرب را بستایند.
و همچنین در مقابل، ارزش شریعت اسلامی در ضمانت آزادی و کرامت و حفظ خصایص زنانگی زن را نادیده میگیرند تا بیمحابا انتقاد کورکورانه از اسلام وکاستن از ارزش آن را ادامه دهند .
خداوند را در خلقتش کارهای گوناگونی است !
.۳نشوز و نافرمانی همسر
طرح صورت واشکال
اما طرح صورت نشوز چنین است که زوجه دست به نافرمانی زند؛ بدان معنا که بدون عذر یا مجوز شرعی از حوزه رضایت شوهرش خارج شود. واما طرح اشکال این است که اسلام برای رفع مشکل نافرمانی همسر، چندین راه حل را برای مرد در نظر گرفته است، ولی در نقطه مقابل برای رفع مشکل نافرمانی شوهر در برابر همسرش، برای زن راه حلی قرار نداه است.
توضیح مطلب آنکه: هرگاه زن از قلمرو رضایت شورش خارج شد، زوج میتواند با سه راه حل تدریجی و گام به گام این مشکل را برطرف سازد. اول انکه از سر لطف و محبت همسرش را اندرز دهد. دوم انکه در بستر خواب از او جدا شود وبستر خوابش با بستر خواب همسرش یکی نباشد . سوم انکه همسرش را تنبیه بدنی کند که البته این تنبیه بایستی بیشتر بیم آور باشد تا دردآور. پیداست که جایز نیست زوج از راه حل اول تجاوز نماید مگر آنکه بدان متوسل شده و از کار سازی آن ناامید شده باشد وهمچنین برای زوج جایز نیست که از راه حل دوم بگذرد مگر اینکه بدان متوسل شده وفایدهای جهت رفع مشکل در بر نداشته باشد.
معلوم است همان گونه که نشوز امکان دارد از زن سر زند ممکن است از شوهر نیز سر زند؛ بدان معنا که در رفتار باهمسرش، از مرز ضوابط وآداب اسلامی فراتر رود؛ منتها درجنین شرایطی زن میتواند فقط به راه حل اول یعنی ،نصیحت واندرز متوسل شود در غیر این صورت، چنانچه نصح وارشاد، کاری از پیش نبرد، نمیتواند به راه حل دوم وسوم اقدام نماید.
حال ،اشکال اینجاست که محدودییت زن در رابطه با توسل به این راه حلها، مشتمل بر ایجاد خدشهای آشکار در همان مساواتی است که شریعت اسلامی وجود آن را در بین زن ومرد ضروری میداند؛ زیرا در صورت وجود مساوات در میان آنها بایستی زن نیز در جهت رفع مشکل نافرمانی شوهرش بتواند به همان راه حلهایی متوسل شود که مرد در جهت رفع مشکل نشوز زن آنها را در پیش میگیرد.
تحقق مساوات مطلوب چه عواقبی به دنبال دارد؟
قبل از آنکه این نکته علنی را مورد تاکید قرار دهیم که مساوات زن و مرد در کرامت مقتضی این نیست که در ارتباط با عنایت و اهتمام به این کرامت زن و مرد باید راهکارها نیز یکی باشد باید پرسید: اگر راهکارهای اتخاذ شده در جهت حفظ کرامتی که بر اساس ترازوی قانون اسلام زن و مرد به طور مساوی از آن برخوردارند، برای زوجین یک چیز میبود چه چیزی اتفاق میافتاد؟یعنی چه چیزی اتفاق میافتاد اگر ذات اقدس الهی به زن این اجازه را میداد که در صورت عدم التزام شوهر به موازین شرعی در زمینه رفتار با همسرش شوهرش را به باد کتک بگیرد و زن هم بر این اساس این راه حل را در صورت عدم تاثیر نصح و ارشاد و کنارهگیری از شوهر در بستر خواب عملاً در پیش میگرفت؟
علاوه بر پروردگاری که بشر را آفریده و در مردان ویژگیهای مرد بودن و در زنان ویژگیهای زن بودن را به ودیعت نهاده است ما انسانها همه میدانیم که اگر زن بخواهد شوهرش را در برابر نافرمانیش تادیب کند و کتک زند صفت مردانگی در وجود شوهر به صفت دردمنشانه و خشن و مضری تبدیل خواهد شد که لجام غریزه حیوانی تاب کنترل آن را نمیآورد و خرد انسانی مجال پرتوافکنی بر آن را ندارد و بالاخره نتیجه این خواهد شد که شوهر با حرصی رعبآور بر سر همسرش ریخته اعضای بدنش را درهم میشکند یا او را به هلاکت میرساند یعنی نتیجه این میشود که زن به طور غالب زندگی خویشتن را در راه مساوات قربانی کند و آن هم نه مساواتی که اسلام آن را در اصل کرامت انسانی برای زن و مرد در نظر گرفته بلکه آن مساواتی که در راهکارهای حفظ کرامت زن و مرد منظور شده است.مگر برای چنین هدفی که در متن زندگی ضروری به نظر نمیرسد سزاوار است که زن زندگی خویشتن را در راه آن قربانی کند؟البته در این صورت اسلام زوج را در برابر این نافرمانیش بدون کیفر نمیگذارد بلکه حکم اسلام این است که شوهر نافرمان و بدرفتار باید به کیفر خویش برسد مشروط بر اینکه اِعمال این کیفر زن را در معرض خطرها و شکنجههای احتمالی مرد قرار ندهد و تحقق چنین ضمانتی هم بدین طریق است که شریعت اسلامی قاضی را به عنوان وکیل زن قرار دهد تا به دفاع و پشتیبانی از زن پرداخته و شوهرش را مجازات کند و این مجازات گاهی اوقات در کتک زدن خلاصه نمیشود بلکه به زندان و غیر آن نیز میانجامد.
آری این است برنامه اسلام در زمینه مجازات افراد متهم و جنایتکار.بنابراین اسلام قوه قضائیه و دادگستری ها و بخشهای اجرای احکام و رسیدگی به شکایات و تظلمات را موظف میسازد که هرگاه ظن غالب بر این بود که طرف مظلوم نمیتواند به تنهایی از خود به دفاع بپردازد یا اینکه در ظاهر حال توان آن را دارد منتها توانی است که به دنبال خود خطرهایی را بر جای خواهد نهاد که شاید طرف مظلوم خود نخستین کسی باشد که به آتش آنها بسوزد باید در جهت رفع این مشکل از هیچ تلاشی فروگذار نکنند.
آیا در مشروعیت تنبیه بدنی اشکال دارد؟
بعضیها بزرگ و عجیب میشمارند اینکه قرآن حق کتک زدن هسر ناشزه را به مرد ارزانی داده گرچه نیز این حق در مرتبه سوم یعنی بعد از طی مرحله ارشاد و اندرز و مرحله جدایی در بستر خواب قرار گرفته باشد.و چه بسا کینه توازن از همنی حقی که قرآن به مرد عطا نموده تکیه گاهی در جهت هتک حرمت اسلام و موضع آن در برابر زن اتخاذ می کنند.حالا ببینیم صورت واقعی مساله چگونه است؟
پیش از هر چیز باید دانست که هرگاه موجبات کیفر کتک زنی برای هریک از زوجین به میان آمد شریعت اسلامی هر دوی آنها را به این کیفر محکوم خواهد کرد و تنها زن را بدان محکوم نمیکند. اما چیزی که هست اینکه شریعت اسلامی در نحوه اجرای آن میان زوجین تفاوت گذاشته است یعنی در عین اینکه اعمال این کیفر زن را توأم با شرایط و محدودیتهای آن در اختیار مرد گذاشته اعمال کیفر زوج را نیز همراه با شرایط آن فقط به قاضی که وکیل زن است واگذار نموده است و این خود به همان علت است که پیشتر توضیح دادیم.
پس در بین زن و مرد نسبت به محکوم شدن به مجازات کتک زنی در صورت وجود موجبات آن برابری دقیقی هست و تفاوتی که وجود دارد تنها مربوط به راهکارهای است که در جهت ایجاد مساوات و برابری در بین آنها اتخاذ میشود.حال که برای همه ما واضح و آشکار گردید که تشریع مجازات زن و مرد در قوانین به این دلیل است که هر کدام از آنان هر از چندگاهی موجبات آن یعنی تخلفات و جنایتها را مرتکب میشوند دیگر در این مجازات چه اشکالی وجود دارد؟ آیا میتوان در سراسر دنیا جوامعی را سراغ داشت که در کنار زندانهای ویژه مردان زندانهای ویژه زنان در آنها وجود نداشته باشد؟بلکه آیا در سراسر رنیا کشورهایی وجود دارند که قوانین خود ر در خصوص کیفرهایی وضع کنند که تنها مربوط به مردان باشد و زنان از آنها دور باشند؟در حالی که پیداست که یکایک مردان و زنان موجبات این کیفرها را مرتکب میشوند؟
از آن پس باید دانست که مجازات کتک زنی خواه در مورد مرد صورت بگیرد یا زن به شخصیت و انسانیت هیچکدام از زن و مرد لطمه نخواهد زد.بلکه این کیفر به خاطر تخلف و انحراف منفوری است که به انسانیت زوج بدرفتار یا زن ناشزه و نافرمان لطمه خواهد زد.
بنگر که چگونه قرآن ابتدا شوهر را فرمان میدهد که از راه نصح و ارشاد با شخصیت زن به گفتگو بنشیند که این برترین روش انسانی در زمینه رفع مشکلات موجود در بین طرفین درگیر به شمار میآید.سپس در مرحله دوم او را فرمان میدهد که در صورت عدم تاثیر نصح و ارشاد نسانیت همسرش را از طرق جدایی در بستر خواب که یک نوع جدایی بینظیر و بیش از آنکه به خشونت شباهت داشته باشد به شوخی و مزاح شباهت دارد تحریک کند.البته در غیر این صورت باید سایر روابط و گفتگوهای آنها همچنان برقرار باشد.و بالاخره اگر راه حل دوم نیز در تحریک انسانیت همسر کارساز نبود و نافرمانی وی بر انسانیت شکست خورده موجود در نهادش غلبه کرد در این صورت به خاطر جلوگیری از سلطه انحراف زن و دفاع از انسانیت مقهورش نوبت به مجازات کتک زدن مناسب و خفیف میرسد.
کسی که تلاش بر این دارد تا علیه این سه مرحله تدریجی در زمینه حل و فصل نشوز و نافرمانی و انحراف اخلاقی که گاهی زن بدان در میغلتد و گاهی مرد زبان به انتقاد بگشاید باید وضعیتی را که قرآن به حل و فصل آن پرداخته پیش از آنکه آن را مودر نقد قهرآمیز و شتابزده قرار دهد با کلیه ابعاد آن به ذهن بسپارد.
وضعیتی که قرآن این مرحله تدریجی را در جهت حل و فصل آن ترسیم نموده به قرار زیر است:
اول:وضعیت زنی است که در مقابل برنامههای همیاری لازم انسانی با شوهرش که تنها به وسیله اندرز و اطاعت متقابل شکل میگیرد دست به تمرد و سرپیچی زند.از این رو این موضع موضعگیری زنی نیست که زیر یوغ ستم و خشونت شوهرش مقهور شده و بدینوسیله در دفاع از کرامت و شخصیت خویش به تمرد و سرپیچی متوسل شده باشد.
دوم:وضعیت زنی است که علاوه بر سرکشی و تمرد خود راه گفتگو و اندرز متقابل را نیز لگدکوب میکند سپس با وجود ادامه دادن شوهر به گفتگو و تمرکز در نقطه ارشاد و نصیحت زن همچنان از موضع متمردانهاش دست بردار نیست.
سوم:وضعیت زنی است که پس از توسل شوهرش به انگیزه عاطفی و کمکگیری از جهش غریزه و رفتار مهرآمیزش با او در روز و جدایی در بستر خواب در شب همچنان بر تمرد خود در برابر مبان تعادن و همیاری با شوهرش پافشاری میکند.
همین وضعیت حاصل از اوجگیری تمرد زن است که قرآن با بهرهگیری از کتک زدن مناسب و بیمآور اجازه حل و فصل آن را به شوهر داده است.آیا در این حل و فصل قرآنی چیزی به چشم میخورد که مایه جریحه دار شدن کرامت زن و هتک انسانیت او باشد یا در نقطه مقابل این راه حل قرآنی از کرامت و شخصیت زن به دفاع پرداخته و با انحراف نابخردانهای بر سر شخصیت زن ریخته رویارویی میکند؟با اینکه این یک مجازات متعادل است که در صورت وجود این انحراف و سرباز زدن از راه حلهای اصلاحی اول و دوم هر کدام از زن و مرد را در بر می گیرد دیگر با صرفنظر از جهتی که ایجاب میکند باید هر یک از زن و مرد را در بر میگیرد دیگر با صرفنظر از جهتی که ایجاب میکند باید هر یک از زن و مرد به این مجازات محکوم شوند.
اینکه ببینیم در رابطه با مشکل کتک زدن در غرب چه خبر است یعنی در آنجا که انحراف و خشونت از شخص کتک زن صورت میگیرد و شخصیت زنی که مورد خشونت و شکنجه است لطمه میخورد؟
در دین و آیین ما آنچه که در وجود زن مورد مجازات و کیفر میباشد عبارت از سرپیچی و تمردی است که مدت آن طول کشیده است و به همین جهت است که چنین انحرافی و خانوادههای مسلمان کمتر اتفاق میافتد.و اما در غرب آنچه که در وجود زن مورد کیفر میباشد عبارت از انسانیت به ودیعت نهاده شده اوست که خواهان چیزی بیش از حق خود نیست.از این رو بلایی است رو به وخامت و گسترش.در این خصوص مجدداً یادآور میشوم که بر اساس یک گزارش از آمریکا در هر دوازده ثانیه زنی از سوی شوهرش یا رفیقش به باد کتک گرفته شده و حتی گاهی اوقات به درجه درهم ریختن اعضا یا قتلش نیز منجر میشود.
ایمان زن مسلمانی که در یک خانواده مسلمان با شوهرش شریک زندگی است بدو اجازه نخواهد داد که اصلاً پایش به نشوز و نافرمانی بلغزد و چنانچه به حکم انگیزه بیفکری یا هیجان روانی عارض به لغزش هم بیفتد در همان راه حل اصلاحی نخست بلافاصله از لغزشش پشیمان میشود و از خدا طلب مغفرت میکند و التزام وی به آموزههای دینی هیچگاه بدو اجازه نخواهد داد که تا مرحله سوم به لغزش خود تداوم بخشد.
مرد مسلمان هم که با همسر مسلمانش میزید هیچگاه در برخورد و رفتار با همسرش دست به اسائه ادب و ضرب و شتم نخواهد زد ولو آنکه از همسرش اشتباه یا نشوزی هم سر زند.
خلاصه آنکه التزام واقعی به دین اسلام در نزد هر کدام از زوجین دریچه اطمینانی در مقابل تعدی و تجاوز به حق دیگری شکل میدهد گرچه نیز هریک از آنها گاهی از مرز آداب زناشویی فراتر رود.
خانواده های مسلمان در کشورهای اسلامی بهترین گواه بر این مدعای ما هستند اما دیگر خانوادهها باید گناه انحرافشان را به حساب خود بگذارند.یکی ا موارد شگفتی که همگان از آن اطلاع دارند این است کسانی که از راه انتقاد از اسلام و ایجاد رخنه در آیه نشوزی که مشتمل بر حق کتک زنی برای مرد است به غیرت خوردن بر زن و حقوقش تظاهر می کنند همانها هستند که پیش از همه به شکنجه همسرانشان می پردازند و بیش از سایرین آنها را به باد کتک می گیرند.نامهای بسیاری و داستانهای غم انگیزی در خاطرم هست لیکن خداوند چ.شیدن عیب دیگران را فرمان داده است.