هم خدا را میخواهی و هم خرما را !
نویسنده: عبدالصمد صدیقی
مطمئنا با این ضرب المثل آشنا هستید. ضرب المثلها ریشه در فرهنگ و گذشته ما دارند و بیشک بر نگرش، سلوک و رفتار ما تاثیر خواهند گذاشت. حتما برایتان پیش آمده که بر سر دوراهی قرار گرفته باشید و خودتان را مجبور کردهاید که یکی از آن دو راه را برگزینید. باید بگویم که این تفکر گاهی اوقات درست است اما همیشه به این صورت نیست که به خودمان تلقین کنیم که در چنین مواقعی، فقط یک انتخاب داریم.
سخن اصلی اینجاست که ما این تفکر را به دیگران نیز انتقال میدهیم. ما به عنوان یک دوست، به عنوان عضوی از جامعه و مهمتر از همه به عنوان یک پدر یا مادر این کار را انجام میدهیم. این نگرش اثر عمیقی بر روند زندگی ما و اطرافیان ما خواهد گذاشت. چکار کنیم که فرزندانمان دارای ایدههای بزرگ و اهداف جسورانه باشند؟ مسلما آموختن چنین طرز تفکری به آنها، آنها را از چنین ویژگی محروم خواهد کرد یا مانع رشد صحیح این ویژگیها در آنها میشود. همه افرادی که حرف جدیدی زدهاند یا دست به اختراعی زدهاند و یا به نوعی پارادایمهای ذهنی و قالبی افراد را شکستهاند، همه افرادی جسور، مسلط بر خویشتن و دارای تفکری انعطاف پذیر بودهاند. مهمترین ویژگی این افراد این بوده است که خود را به انتخاب راههای محدودی مقید نکردهاند. مثالی بسیار ساده میآوریم که این مساله را روشنتر بیان کند. برخی از والدین ناخواسته فرزندانشان را در تنگنا قرار میدهند. فرض کنید با پسر یا دختر کوچکتان وارد مغازهای شدهاید که برایش چیزی بخرید. فرزند شما همزمان دو یا سه جیز را انتخاب میکند. معمولا واکنش برخی از والدین این است که یک چیز کافی است و او نمیتواند چند چیز را با هم بخرد. البته این والدین هم برای رفتارشان دلیل خاصی دارند، آنها میخواهند که فرزندشان به اصطلاح ولخرج نشود. اما میتوان این خواسته کودک را برآورده نمود بدون اینکه او ولخرج بشود. میتوان به او اجازه داد که همزمان دو و یا حتی سه انتخاب داشته باشد به شرط این که سقف پولی که قرار است خرج کند را رعایت کند. وقتی ما اینگونه با فرزندمان برخورد کنیم به او میآموزیم که ما همیشه در بن بست نیستیم و اگر هم باشیم میتوانیم راهحلهای متعددی را برای خروج از بن بست پیدا کنیم. اینجاست که روح خلاقیت و ابتکار عمل در کودک ما رشد میکند و او را به سمت موفقیت هدایت میکند.
زندگی روزمره ما مملو از همین اتفاقات کوچکی است که اثرات عمیقی را در زندگی ما ایجاد میکند و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، این اتفاقات کوچک، نگرش و رفتارهای خاصی را به فرزندان ما القا میکند. اما با اندکی فراست و تیزهوشی میتوانیم این ایده های نوین را به فرزندانمان بیاموزیم. ممکن است افرادی که دارای تفکرات کلیشهای هستند به سادگی از کنار این قضیه بگذرند و یا حتی آن را بیتاثیر بدانند اما هرگز اینگونه نیست، اگر با دیدی آیندهنگر به مسئله نگاه کنیم میتوانیم اهمیت آن را درک کنیم.
وقتی که بر سر دو راهی قرار میگیریم عقل ما حکم میکند که دچار تناقض نشویم، زیرا عقل ما همزمان دو نیروی ظاهرا متضاد را نمیپذیرد. وقتی بر سر دوراهی قرار میگیریم نوعی استبداد برای خودمان میتراشیم و میگوییم یا این و یا آن، یا حالت الف یا حالت ب. توجه داشته باشید که گاهی اوقات ممکن است ما واقعا بر سر دوراهی قرار بگیریم که فقط میتوانیم یک انتخاب داشته باشیم و یا حتی اصلا انتخابی نداشته باشیم. مثلا در مقابل مرگ ما از هیچگونه قدرت انتخابی برخوردار نیستیم. اما آن چیزی که این ضربالمثل به ما القا میکند این است که واقعا نمیشود هم خدا را خواست و هم خرما را. یعنی در اینجا نوعی مطلقگویی شده است و این مطلقگویی در فرهنگ و به طبع آن بر رفتار ما تاثیر گذاشته است. همانطور که گفتیم وقتی ما در وضعیت انتخاب کردن قرار میگیریم میگوییم، یا این و یا آن. مثلا میگوییم یا تغییر یا ثبات، یا محافظه کاری یا جسارت، یا آرمانگرا بودن یا عملگرا بودن. بهتر است که ما به جای استفاده از ” یا” از حرف ” و ” استفاده کنیم. یعنی بگوییم هم این و هم آن، همتغییر و همثبات، هم محافظهکاری و هم جسارت، هم آرمانگرایی و هم عملگرایی و بالاخره هم خدا و هم خرما.
موضوع را با سخنی از اسکات فیتز جرالد به پایان میرسانم. آقای اسکات میگوید: نماد هوش سرشار، توانایی حفظ دو اندیشه متضاد در ذهن و در یک زمان است به شرط آنکه قدرت عمل محفوظ بماند و این همان هنری است که انسانهای جسور به کار میگیرند.