محور سورهی نبأ
مؤلف: دکتر محمود ویسی
سورهی نبأ چکیده و خلاصهای از جزء سی ام میباشد. لذا اگر انسان معارفی را که سورهی نبأ بیان میکند دقيقاً بفهمد، چکیدهای از جزء سی ام را فهمیده است. این سوره هم یکی از سورههای مکی است. محور آیاتش هم همان محوری است که تمام سورههای مکی دارند که عبارت از اصلاح بینشها است. بینش ما را مجموعه اصول و قواعدی تشکیل میدهد که از مسألهی ایمان به خدا و توحید آغاز میشود و به مسألهی ایمان به آخرت ختم میگردد. در جای جای قرآن مسألهی ایمان به خدا و قیامت به تکرار در کنار هم قرار گرفته است اما با استفاده از هدایتی که سوری حمد به ما میدهد و این که سوری حمد آیینهی تمام نمای قرآن است و با توجه به آن چه در تفسیر آیات سورهی حمد بیان گردید که این سوره متن قرآن و ۱۱۳ سورهی دیگر قرآن، شرحی بر این متن هستند لذا اگرکسی توفیق پیدا کرد سوره حمد را آن چنان که بایسته است بفهمد و خود اهل حمد شود آن وقت است که آمادگی این را پیدا خواهد کرد که بقیهی سورههای قرآن را هم بفهمد. سورهی حمد تنها سورهای است که در آن انسان با خدا سخن میگوید. در بقیه جاهای قرآن، خداوند است که با انسان سخن میگوید و به انسان یاد میدهد بیاموزد آن چه را که باید بیاموزد «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ» لذا خداوند است که بندگان را تعلیم و تربیت و ساخته و پرداخته میکند و آنها را برای خود میخواهد همچنان که به بندهی بزرگوارش موسى عليه السلام فرمود: ای موسی من تو را برای خودم ساخته و پرداخته کردهام «وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي»(طه/۴۱) و تو خودت را در اختیار من قرار دادی تا از تو موسی ساختم، محبت خودم را آنچنان در دلت جای دادم که خودت را به من سپردی و تحت مراقبت مستقیم من موسایی شدی که به لقب کلیم الله نائل شدی، با استفاده از هدایت سورهی حمد، ظاهرا ایمان به قیامت مقدم بر ایمان به خداوند است و شاید مقدمهی مؤمن شدن و بنده شدن انسان، همانا مؤمن شدنش به قیامت است. سوری نبأ سورهای مکی و محورش اصلاح بینش در ارتباط با مسألهی قیامت می باشد. مسألهای که بعد از گذشت حدود چهارده قرن از نزول قرآن هنوز هم در عصری که به عصر انفجار اطلاعات و معلومات نام گرفته تازه و غریب است آن هم غربتی که سبب شده انسانها دچار بحرانهای مختلف هویتی و شخصیتی شوند که اگر این مساله از غربت بیرون آید و به دقت تحلیل شود بحرانهای شخصیتی که شاهدش هستیم و نا متعادلیها و نامتوازنیهای شخصیتی که در میان مردان و زنان و پسران و دختران وجود دارد به حداقل خودش میرسد و آرامش و اطمینانی بر شخصیتها حاکم میشود. وقتی جامعهای از شخصیتهای متعادل تشکیل گردید یک جامعهی پویا، زنده و پر نشاط خواهد بود. نام سوره نبأ است به معنی خبری که یقینی است، خبری که حتمی و قطعی است. پس فرق میان نبا و خبر این است هر نبأ خبر است اما هر خبری نبأ نيست. محور سوره بیان اخباری است که تا کنون نشنیدهایم مخصوصا در عصری که عصر انفجار اطلاعات و معلومات و اخبار است. با وجود انفجار اطلاعات و توسعهی ارتباطات، جامعه به یک دهکده تبدیل شده است که فاصلهی هر فردی و هر جمعی با جمع دیگر مانند فاصلهی کسی است که در یکی از اتاقهای خانهای نشسته با فرد دیگری در اتاق دیگر یعنی فاصلهها بسیار کم شده است اما در عین حال انفجار اطلاعات ضررهایی هم داشته است. جوامع و انسانها را به بحران هویتی دچار کرده و کارشان به جایی رسیده است که کسی خود را نمیشناسد. همه، هویت و کیان خویش را فراموش و گم کردهاند.
محور سوره:
خبر است اما خبری بسیار مهم و يقينی که با هیچ خبری قابل مقایسه نیست و آن عبارت است از زنده شدن انسانها بعد از مرگ و قیام قیامت. به همین خاطر است که گفتیم این سوره چكیده و خلاصهای است از مفاهیمی که سورههای جزء سیام بیان میکنند. واقعیت این است که اگر کسی در مجلس قرآن و بر سر سفرهی قرآن بنشیند و بعد از برخاستن تحولی در شخصیتش چه گفتارش و چه رفتارش ولو تحول اندکی هم باشد، ایجاد نشود، باید بداند که بسیار نامتعادل است و بایستی بیشتر در این محافل و مجالس حضور داشته باشد تا این نامتعادلیها و نامتوازنیها را تبدیل به تعادل و توازن شخصیتی بنماید لذا قرآن تنها سفرهای است که خداوند با آن کریمانه از میهمانانش پذیرایی میکند و آنها را با معارفی آشنا میگرداند که اگر اهلیت و توفیقش را داشته باشند هم خود متحول و دگرگون میشوند و هم دیگران را متحول میکنند و به تعبیر اقبال دیدگاهها قبل از آمدن به مجلس قران با دیدگاههای بعد از آمدن به مجلس کاملا متفاوت است. تفکرها، نگاه کردنها، بینشها و منشها کاملا تغییر مییابند، این تفاوتها شاید در ابتدا اندک باشند اما شتاب میگیرند و همان شعر اقبال محقق میشود که میگوید: دیدن دگرآموز، شنیدن دگرآموز و در حدیث امده است که: المؤمن يغبِطُ و المنافق يحسُدُ. فرق بارز میان مؤمن و منافق همین است که مؤمن اهل غبطه خوردن است و منافق اهل حسد ورزیدن، مؤمن اگر کسی را ببیند که اهل توفیق و خیری شده است غبطه میخورد و از خدا میخواهد که از آن توفیق و خیر هم او را بهره مند گرداند اما منافق اهل حسد است.
تا توانی به جهان بال و پر خویش گشودن آموز که پریدن نتوان با پر و بال دگران
باید با پَر و بال خود پرواز کنیم و به اوج برسیم که اگر به آن اوجها نرسیم اهل خسارت هستیم. نه این که با بال دیگران بخواهیم پرواز کنیم که امکان پذیر نیست. خاسرین و خسارت مندان واقعی کسانی هستند که قبل از مرگشان این انتقال و هجرت شخصیتی را از وضعیت موجودی که دارند به سمت وضعیت مطلوبی که باید داشته باشند صورت نداده و بمیرند که خداوند خود در آیهی ۱۰۲ سوره آلعمران فرمود:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» ای کسانی که ایمان آوردهاید تقوای کامل خدا را پیشه کنید و نمیرید مگر این که مسلمان باشید.