نویسنده : دکتر عبدالکریم بکار
ترجمه : رحمت الله خردنیا
قاعدهی پنجم: تربیت بر شفافیت استوار است
شفافیت آنچه که لازم است انجام دهیم و چگونه انجام میشود:
اگر به تربیت فرزندانمان اهمیت میدهیم، شایسته است که سعی کنیم فرهنگ تربیتی را که در توجیه و تعامل با فرزندان بدان نیازمندیم، بهبود ببخشیم، چون این علم و فرهنگ تربیت راهنمای کارهای پیشروی ما خواهد بود، و معیاری است که از خلال آن روشهای تربیتی خود را بنا میکنیم، و میپندارم که موفقیت بسیاری از پدران و مادران در تربیت فرزندانشان به این نکته برمیگردد که آنها توانستهاند پیامهای مشخص و واضحی در خصوص آنچه که از فرزندانشان میخواهند و جریمههایی که در صورت خطا و اشتباه با آن مواجه خواهند شد را به خوبی به آنها برسانند. موارد زیر به نمونههایی از شفافیت این پیام اشاره میکند:
۱- هنگامی که یکی از ما میخواهد با فرزندش در مورد موضوعی صحبت کند، باید در ذهن خود نقشه بکشد و عکسالعمل و رفتار فرزند را حدس بزند و درپی آن چگونگی جواب دادن و مناقشهی با وی را نیز بررسی کند… و همچنین برای شروع صحبت وقت مناسبی انتخاب کند، زیرا صحبت مناسب و ثمربخش با فرزندان به آمادگی شبیه به آمادگی برای اجرای یک مکالمهی تلفنی مهم نیاز دارد و هدف این است که آنچه میخواهیم را واضح و دقیق بگوییم و در زمانی که دوست داریم در دل فرزندانمان نیز اثر کند و مفید واقع شود.
۲- هنگامی که یکی از فرزندان ما با مشکلاتی مثل مشاجره با فرزند همسایه، تجدیدی در یکی از امتحانات و یا گم نمودن شییء گرانقیمتی مواجه میشود، مثل سایر موارد تربیتی، برای عبور از بحران به شفافیت لازم نیازمندیم، و در شروع از فرزند میخواهیم که با راحتی و آرامش کامل جریان را توضیح دهد، و برای اینکه مطمئن شویم که میداند چه میگوید و به گفتههایش اطمینان کامل دارد، آنچه را که گفته برای وی تکرار میکنیم: تو این چنین و این چنین گفتی؛ آیا به آن کاملاً مطمئنی؟ آیا خوب فهمیدی ما چه میخواهیم؟ و بعد فرزند و پدر و سایر افراد حاضر در جمع، لیستی از راهحلها پیشنهادی تهیه میکنند و برای انتخاب بهترین گزینه با هم رایزنی میکنند.
۳- از مسایل مهم دیگر، پرهیز از درخواستها و پیامهای طولانی و پیچیده است.
پدری به فرزند نه سالهاش میگوید: پسرم، از تو میخواهم که با برادرانت با عطوفت رفتار کنی و با والدینات مهذب باشی. همچنین از تو میخواهم که در درس و مشقت پرتلاش باشی، و اگر اوقات فراغتی داشتی، توقع دارم من را در کار مزرعه مساعدت و یاری نمایی.
این یک پیام طولانی و پیچیده است. کودک ممکن است معنی عطوفت و مهذب را نفهمد، بار اول فقط یک چیز از کودک بخواهید و آنچه را که میخواهید با هوشیاری و آرامش برای وی شرح دهید.
۴- هنگامی که فرزندان به مرحلهی نوجوانی وارد میشوند، خطاب قرار دادن آنها نیاز به احتیاط بیشتری دارد و واضح و مشخص بودن درخواست اهمیت بیشتری پیدا میکند چرا که نوجوانان به خوبی میتوانند نقطه ضعف و لغزشهای کلام ما را پیدا کنند و براساس آن درخواست ما را به خوبی انجام ندهند. مثلاً جوان پانزده سالهای به پدرش میگوید: من امروز با دوستانم بیرون میروم. پدر به او میگوید: اشکالی ندارد ولی به شرط اینکه دیر نکنی. پسر میگوید: إن شاء الله. جوان ساعت یک شب به خانه برمیگردد در حالی که خانواده نگران او هستند و هنگامی که از علت دیر آمدنش سؤال میکنند، میگوید: من که دیر نکردهام، ما الآن در تعطیلات تابستانی هستیم و خیلی از دوستانم تازه بعد از نماز صبح به خانه برمیگردند! شایسته بود که پدر موقع اجازه دادن اینگونه فرزندش را مورد خطاب قرار میداد: اجازه بیرون رفتن به تو میدهم ولی به شرط اینکه قبل از ساعت هشت شب به خانه برگردی و اگر تأخیر کردی، در طول این ماه حق نداری با دوستانت بیرون بروی، آیا واضح و مفهوم است؟
۵- تربیت پیشرو و راهبردی میطلبد که در خانه قوانینی وضع شود که همه به آن پایبند باشند، از جمله قوانین مربوط به خواب، نظافت منزل، آرامش و سکوت، خوردن و آشامیدن، خروج از منزل، برگشت به منزل، استفاده از تلفن و … و لازم است که نکات زیر در این قوانین رعایت شود:
- قوانین حتیالمقدور کوتاه و مختصر باشند؛ تا کوچکترها بتوانند آن را حفظ کنند.
- قوانین کاملاً واضح و شفاف باشد تا برای همه قابل فهم باشد، بعضی از خانوادهها این قوانین را روی تابلوهای قشنگی مینویسند و آن را به دیوار منزل آویزان میکنند، و این کار بسیار خوبی است.
۶- شاید مفید باشد که با فرزندان دربارهی اعمال، رفتار و ارتباط آنها با همدیگر و اطرافیانشان قراردادهایی نوشته شود، و لازم است که قرارداد کاملاً واضح و شفاف باشد و رضایت طرفین را درپی داشته باشد، تا زمانی که کودک مشکلی را به وجود آورد به او بگوییم: قرارداد ما در این موضوع اینگونه بوده است و حالا که تو به قرارداد پایبند نبودی لازم است که عقوبت و جزای کار اشتباهت را قبول کنی. مثلاً مادری با دخترش توافق میکند که هر روز بعدازظهر دو ساعت با هم مذاکره کنند و اینکه وقت خواب، ساعت ده شب باشد و اینکه دختر قبل از رفتن به مدرسه باید اتاقاش را نظافت کند. مادر دو نسخه از این قرارداد مینویسد و یکی را به دختر میدهد و دیگری را نزد خودش نگه میدارد و هنگامی که دختر قرارداد را زیرپا گذاشت، مادر نسخه قرارداد خود را به دختر نشان میدهد و به او میگوید: ببین چگونه تا حالا چندین بار قرارداد را زیرپا گذاشتهای و همچنین جزا و عقوبت عدم رعایت قانون که اینجا نوشته شده و بر آن توافق کردهایم را هم ببین.
۷- مسئلهایی که نیاز به توضیح دارد اینست که تربیت به معنای پیگیری مستمر و دائمی کودکان و آنها را در زاویهایی تنگ قرار دادن و تعلمیات خود را به آنها املاء کردن و .. نیست، بلکه تربیت فرآیندی پیچیدهتر است، باید متوجه باشیم که توان فرزندان برای تحمل فشارهای تربیتی محدود است و به خاطر همین خیلی مهم است که ما فضایی را در اختیار فرزند بگذاریم تا فرصتی برای کسب تجربههای عادی و گاهاً سخت را کسب کند. ما نباید گمان کنیم که فرزندان فقط از خلال توجیهات ما میآموزند، بلکه کودکان مسایل پایهای را براساس تجربهی خودشان میآموزند. پدری از تجربهی شخصی خودش این چنین میگوید: من فرزندم را تشویق میکنم تا ورزشهایی را انجام دهد که کمی تا قسمتی سخت و خطرناک است؛ ولی از او غافل نمیشوم و نزدیک او میایستم، و وسایل کمکهای اولیه را آماده دارم، و هنگامی با گریه به نزدم میآید، او را یاری میکنم و بوسهای بر پیشانی او میزنم تا فشار و سنگینی شکست را فراموش کند. از او سؤال کن و مناقشه کن و مراقباش باش، ولی تصمیمگیری را به خودش واگذار کن، و به او فضا بده تا استعداد و توانایی خود را بیازماید، و در عمل خواهی دید که مردی به تمامی معنای کلمه تربیت کردهای.
آنگونه که دوست داریم فرزندانمان باشند:
میگویند هیچکس دوست ندارد کسی برتر از او باشد، مگر پدر و مادر که دوست دارند فرزندانشان از آنها بالاتر باشند. چون فرزندان جزیی از والدین هستند و بدین خاطر هرکس آرزو دارد فرزندش در رأس هر کار خوب و مطلوبی باشد، ولی آرزو به تنهایی کافی نیست، بلکه ناچاریم از کلیات و وضعیت آنچه برای فرزندانمان آرزو میکنیم آگاهی لازم داشته باشیم، تا آنها را بر آن اخلاق و ارزشی که پیشزمینهی آن موفقیت است تربیت کنیم.
همهی پدران دوست دارند فرزندانشان در رأس باشند، ولی کم هستند کسانی که راه رسیدن به قله را بلد باشند؛ و دوست دارم در این خصوص خیلی مختصر به امور زیر اشاره کنم:
۱- قطعاً مهمترین آرزویی که برای آیندهی فرزندانمان داریم، اینست که مردان و زنان صالحی باشند که با جان و دل به تعالیم اسلام التزام داشته باشند، و دوستدار خدا و پیامبر باشند و به امت اسلام احساس وابستگی داشته باشند، و همهی اینها برای نجات و رستگاری آنها در آخرت و دستیابی به رضایت خداوند متعال است، و چنین آرزویی میطلبد که والدین از خودشان الگویی در صلاح و عبادت و خیرخواه بودن بسازند، و این مسئله در زمان ما اهمیت بیشتری پیدا میکند، چرا که جهانی شدن، اصول و آرزوها را به روز کرده است، و اگر ما هوشیاری لازم را نداشته باشیم، بدون اینکه احساس کنیم فرزندان خود را از دست میدهیم.
۲- مسئلهی عزت نفس و ارزشمند دانستن آن را در فرزندان نهادینه کنیم، یا به عبارتی دیگر شخصیت آنها را به گونهای تربیت کنیم که معانی جوانمردی، شهامت و دوری جستن از پستیها را به خوبی بیآموزند، وجود و کیان خود را محترم و ارزشمند، و توانا در کسب موفقیتهای بزرگ و عطاء و قدرتمند در مقابل شر و فتنه بشمارند. ما در کل از آنها نمیخواهیم که از مردم طلب و درخواست احترام کنند، بلکه از آنها میخواهیم که به خودشان به عنوان افرادی محترم نگاه کنند و احترام مردم برای آنها نتیجهی صلاحیت و شایستگی آنها باشد.
احترام به نفس خود در حقیقت جوهر عقل و فکر صحیح است، ولی انتظار احترام و تقدیر خود از طرف دیگران در واقع اساس بسیاری از بیماریهای شخصیتی و اجتماعی است.
احترام به نفس و ذات به شکل واضح زمانی آشکار میشود که انسان در معرض شکست و نابودی قرار میگیرد و با فشارهای سنگین مواجه میشود، و اینجاست که احترام به نفس در پایداری و مقاومت و کبریاء شخص تجلی مییابد و به صاحباش دائماً گوشزد میکند که مرتکب جرم و عنف و پستی و پیروی از دیگران نشود.
اما احساس به گمراهی و بدذاتی و بیارزشی نفس و ذات، در ابتدا انسان را به سمت انزوا و منفیگرایی و احساس مرارت سوق میدهد. سپس صاحباش را به انقلاب و شورش بر علیه قدرت و سلطه والدین تشویق میکند، و بر علیه نظام و قانون میشوراند، تا به کجراهه جرم و فساد کشیده شود.
پس اگر میخواهیم فرزندانمان به نفس خود احترام بگذارند، باید طوری با آنها تعامل کنیم که در عمل به آنها نشان دهیم اشخاص محترمی هستند، و آنها را برای طلب و جستجوی کارهای بزرگ و ارزشمند و دوری و بیزاری از کارهای پست و بد و ناشایست تمرین دهیم.
۳- ما مجموعهای از ارزشهای اساسی و اصلی داریم که پایه و ریشهی شخصیت ممتاز و عالی هر شخصی براساس آن بنا میشود، و در ادامه به مهمترین این ارزشها اشاره میکنیم:
الف- دوست دارم در ابتدا به مسئلهای که فوقالعاده اهمیت دارد اشاره کنم، و آن اینست که فرض کردن اصول، مبادی و ارزشها به اجبار بر کسی، چه کوچک و چه بزرگ، غیرممکن است.
فرزندان، اخلاق و ارزش را از خلال همنشینی با بزرگترها و لذت بردن از کارهای آنها میآموزند، و افراد بسیاری را دیدهام که فضایل اخلاقی در رفتارهای خاصی را با فشار و اکراه به فرزندانشان تحمیل میکنند و دیدهام که این نوع اخلاق و رفتار با اولین امتحان در سراشیبی سقوط قرار میگیرد، و اینگونه است که قانع کردن و قانع شدن اساس هر چیز است، و شایسته است که فشار فقط در یادآوری فضایل اخلاقی و به راههای گوناگون تجلی یابد. و لازم است همراه یادآوری به این نکته اعتراف کنیم که رسوخ ارزش در رفتار کار آسانی نیست، و کاش که ما پدران لحظاتی از جایگاه پدری خارج میشدیم و جلوی فرزندان اعتراف میکردیم زمانی که همسن آنها بودهایم کارهای خلاف اخلاق و رفتار انجام دادهایم، ولی برمیگشتیم و بیدار میشدیم و پشیمان میگشتیم، و این اعتراف از سنگینی احساس گناه آنها میکاهد و فاصلهی روحی و معنوی بین ما و آنها را کاهش میدهد.
ب- صداقت از مهمترین اخلاقی است که لازم است در اهمیت دادن به آن رک و صریح باشیم. قبل از هر چیز این را بگویم که دروغهای کودکان غالباً چیزی بیش از آرزوهای آنها نیست، زیرا آنها در عالم خیال زندگی میکنند و به مجرد اینکه به چیزی معتقد شوند، آن چیز به حقیقت مبدل میشود و به خاطر همین کودکان معمولاً به عمد حقیقت را زیرپا نمیگذارند، چون فهم آنها نسبت به صداقت و فضایل اخلاقی به کمال نرسیده است.
میتوانیم ارزش صداقت را از خلال طراحی سؤالهایی دربارهی صدق و کذب و مواقفی که در آن تجلی مییابد، در عقول فرزندانمان ترسیخ کنیم، از جمله:
- چرا دروغ گفتن اشتباه است؟
- ضرر تقلب کردن در امتحان چیست؟
- معنی این ضربالمثل که میگوید: طناب دروغ کوتاه است، چیست؟
- چرا صداقت به نیکوکاری میانجامد؟
- اگر در طول سال مقداری پول ذخیره کردی، و کسی آمد با فریب و دروغ پول تو را گرفت، چه احساسی داری؟
- هنگامی که شخصی پول زیادی به شما داد تا رازی را افشا کنی که به کتمان کردن آن قسم خوردهای- با وجود اینکه به کسی هم ضرری نمیرسد- آیا پیشنهاد او را میپذیری؟
هنگامی که فرزندان به سن نوجوانی رسیدند داستان فرق میکند و دیگر مسئلهی کتمان حقیقت و علت آن واضح است. پس هنگامی که با اتفاقی پیچیده و استوار مواجه شدی، به دیدهی شک به آن بنگر، چرا که براءت کودکی دیگر به پایان رسیده است…
ج- شجاعت کلامی و گفتاری نیز از اخلاقهای مهم است، به معنای گفتن حق و دفاع از حق، و صراحت در گفتن ملاحظاتی که در مورد کودک وجود دارد. و همچنین به معنای مقاومت کردن در مقابل فشار دوستان در دعوت از او در امور ناشایست است، چنانچه معنای شجاعت در تسلیم نشدن در برابر سختیها و شدائد زندگی و استمرار در خلاص شدن از آنها و اطمینان کامل به اینکه خداوند متعال بعد از هر سختی آسانی قرار داده است، نیز تبلور مییابد.
برای اینکه این اخلاق بزرگ را بهتر برای کودکان شرح دهیم و در دل آنها رسوخ کند، لازم است داستانها و حکایتهای افراد شجاع را برای آنها نقل کنیم، و حتی مواقف شجاعانهی خود را نیز میتوانیم به عنوان تجربهی شخصی در اختیار آنها بگذاریم. هنگامی که کودک تو را نقد کرد، به او توجه کن و او را بر این کار تشویق کن، و اگر در اسلوب و روش خطا کرد، او را به روش و اسلوب صحیح راهنمایی کن و به او تاکید کن که مقابلهی با سختی نیازمند شجاعت است، و با نهایت دقت و با حساب و کتاب امور را بررسی کردن، نهایتاً به کنار کشیدن و ترس منجر میشود.
د- کار خیر و عطا و بخشش و یاری رساندن به دیگران در هر زمان و مکانی جزء مهمترین اخلاقها بوده است. ما میخواهیم با ترسیخ این معانی در دل فرزندانمان با غرور و خودخواهی و منفیگرایی و عزلت و انزواگرایی که جزء بیماریهای خطرناک رفتاری است که گریبان بسیاری را گرفته است، مبارزه کنیم و برای فرزندان شرح دهیم که زندگی به معنای مشارکت و عطاء و بخشش است و بهترین مردم کسی است که بهتر صله رحم را به جا آورد و نسبت به فقیر مهربانترین و برای مردم مفیدتر باشد.
کودک را تشویق کن تا فرزندان مهمانان و همسایهها را در بازیهایش مشارکت دهد و خوردنیهایش را با آنها تقسیم کند، و او را به مشارکت در بازیهای جمعی تشویق کن، و او را به کمک کردن و صدقه دادن به فقراء تمرین و آموزش بده… بعضی از خانوادهها صندوقی را برای احسان و صدقهی کل خانواده تهیه میکنند، و هر سه ماه آن را باز میکنند و به کسی که بیشترین صدقه داده باشد جایزه میدهند و این الگویی قشنگ و زیبا است.
هـ- ما در مسئلهی تعامل با مال و ارتباط بین حقوق و کار نیازمند شفافیت و وضوح هستیم.
مال، از آن خداست و ما امانتدار هستیم، و لازم است که ما بر وفق مراد خدای متعال مال را کسب و انفاق کنیم و از جهت دیگر مال محوری از محورهای زندگی است، و در فقدان آن مردم با مشکلات متعددی مواجه خواهند شد، ولی مال همهی مشکلات را حل نمیکند، و چه راست گفتهاند: مرد بیمال و دارایی فقیر است، ولی فقیرتر از او کسی است که به جز مال و دارایی چیز دیگری ندارد. یعنی نه امانتی، نه صداقتی، نه تقوی، نه علم و …
طبیعتاً مردی که به این معانی نیازمند باشد او از هر فقیری، فقیرتر و نیازمندتر است.
ارتباط بین کسب مال و کار و تلاش جدی در ذهن کودک ارتباطی پنهان و پوشیده است و نیاز به شفافسازی دارد. کودک را به ذخیره کردن مقداری مال تشویق کن تا در مواقع ضروری به کمکاش بشتابد، و لازم است که والدین در موقع کسب موفقیت و انجام کار خوب و شایسته توسط فرزندان، در جایزه دادن و پاداش مالی اسراف نکنند، تا مال در ذهن آنها نشانه محبت و احترام نگردد و تعلق خاطر آنها به مال افزایش نیابد.
اموری که نیازمند توضیح بیشتر است فراوان است، و شاید آنچه عرض کردیم کفایت کند؛ و خداوند عزوجل در هر حال یاریرسان است.
One Comment
احمددانایی فر
سلام و درود بر اساتید گرانقدر
مطلب بسیار زیبا و کاربردیست و قطعا می تواند در مسیر رشد و تربیت فرزندان گنجینه مناسبی برای والدین باشد تا بتوانند فرزندانی بسیار مفید برای خود و جامعه تربیت کنند.
در حفاظت، حمایت و هدایت نور و عشق الهی همگی شاد و شاکر و تاثیر گذار باشیم