نویسنده : دکتر عبدالکریم بکار
ترجمه : رحمت الله خردنیا
قاعدهی دوم: ما جزئی از جهان هستیم و ویژگیهای خود را داریم
این قاعده نیازمند این است که ما آن را با تمام شرح و تفاصیلاش درک کنیم و بفهمیم، و هر روز و با هر تلاشی که برای تربیت ارائه میکنیم آن را به یاد آوریم، زیرا تربیت از دیدگاه اسلام فقط پرورش یک نسل و گروه موفق، قوی و تأثیرگذار نیست، بلکه از دیدگاه اسلام تربیت اساساً برای ساختن و پروراندن فرزندانی مؤمن، صالح و برتر است که از طریق دعوت و اجرای دستورات خداوند برای محقق نمودن خواستههای خدای متعال بر روی زمین کار میکنند، و این زمانی امکانپذیر است که به وسیلهی نهادینه کردن ارزشها و اصول در رفتار و اخلاق آنها از دیدگاه و از روش تربیتی که بر وفق نردبان ارزشهای اسلامی باشد، صورت پذیرد.
ما میخواهیم چنان زندگی کنیم که از تمام اوصاف زمان خویش آگاهی لازم و کامل داشته باشیم، و در ایجاد اتفاقات کوچک و بزرگ شریک باشیم و در اوضاع عمومی تأثیرگذار باشیم، و برای فرزندانمان نیز همین را خواستاریم، ولی همهی اینها باید برای یک هدف بزرگ و نهایی باشد که همانا دست یافتن به رضایت پروردگار جهانیان است و این امکانپذیر نیست مگر اینکه به خانوادهها بیاموزیم که حد و مرز تعین شده از طرف پروردگار را در خوشحالی و ناراحتی رعایت کند. عنوان و موضوع این قاعده به دو چیز اساسی اشاره دارد:
اول: اینکه ما در مسئلهی تربیتی جزیی از این دنیای وسیع هستیم که از همه جهات ما را احاطه کرده است، به این معنی که ما از جریانها و مشکلاتاش تأثیر میپذیریم، و از روشها و وسایل آنها در تربیت کودکان استفاده میکنیم، و به تمام حکمتها، پند و اندرزها و اکتشافات آنها با اشتیاق و گشادهرویی تمام گوش میدهیم، و من مطمئنم که مسایل زیادی را خواهیم یافت که در کار تربیت به ما کمک میکند.
دوم: با اینکه ما جزیی از جهان هستیم، در دو جنبه با آنها تفاوت چشمگیری داریم: جنبهی اول مشکلات است، طوری که مشکلات کودکان در تونس، یا پاکستان و یا مالزی الزاما مثل مشکلات کودکان فرانسه، یا استرالیا و یا کانادا نیست، و فرزندان این کشورها به دنیای دیگری با تمام معنی کلمه تعلق دارند و در سطح مفاهیم تربیتی، ارزشها، اصول و دانشی که برای پرورش فرزندانی صالح اهمیت دارد، اختلاف فاحش دارند. این نوع ارتباط با دنیای اطرافمان در سطح مسایل تربیتی و غیرتربیتی باعث ایجاد نگرانی، پریشانی و سرگردانی میشود، زیرا میطلبد که خانوادهها در تمام موارد دقیق باشند، و به خوبی بیاموزند که چگونه آنچه مناسب فرزندانش است را انتخاب کنند، و چطور افکار و ارزشهای خوب و بدی که در میدان تربیت مطرح هستند را از هم تشخیص دهند، و این عملیات در سایهی افکار سطحی که مثل آتش در علف خشک منتشر شده است، کاری بس دشوار است، ولی ما هیچ راه دیگری نداریم.
منظورم از این قاعده را در خلال مسائل زیر واضحتر شرح میدهم:
۱- برای چه ما جزیی از جهان هستیم؟ این سؤال مهمی است؛ زیرا بعضی از مردم این حقیقت را کاملاً نادیده میگیرند و در نتیجه نمیتوانند خواستههای فرزندانشان را بفهمند و در پی آن، رنجها، مشکلات و چگونگی تعامل و برخورد با آن را هم نخواهند فهمید.
ما در هیچ زمانی بیش از امروزه وابسته و متعلق به جهان نبودهایم، زیرا وسایل ارتباطی، شبکههای تلویزیونی و ماهوارهایی، اینترنت و جهانی شدن با ابزار چیرهدستاش، هر حد و مرزی که بین داخل یا خارج هر کشور و ملتی بوده را از بین برده است. جهانی شدن همه چیز را جهانی کرده است. افکار، آرزوها، سلیقهها، معیارها و حتی مشکلات و روشهای عقبافتادگی و پستی را نیز جهانی کرده است…
در گذشته تربیت در محیطهای نسبتاً بسته صورت میگرفت، ولی امروزه در حالی که در و پنجرهی خانههایمان به روی شرق تا غرب دنیا باز است، تربیت صورت میپذیرد و این مسئله طبیعتاً خوبی و بدیهای خاص خودش را دارد، که اگر آگاه نباشیم و نتوانیم جریانات حاضر را خوب بفهمیم، ممکن است بدهیها خیلی راحت خوبیها را بپوشاند. ما همچنین جزیی از جهان هستیم، به خاطر اینکه خداوند طبیعتها، نیازمندیها و خواستههای نسبتاً یکسانی را در بشر به ودیعه نهاده است، آنچه که برای صد نفر چینی خوشحالی به ارمغان میآورد، باعث خوشحالی صد نفر در لبنان و آمریکا نیز میشود، و آنچه باعث ناراحتی صد نفر در هلند میشود، صد نفر در سودان و فیلیپین را نیز ناراحت میکند، و طبعاً این مقایسه به صورت کلی است و به دور از تفاصیل و مسایل دقیقی است که گاهاً مردم یک کشور، شهر و خانواده نیز در آن اختلاف دارند، مردم ستایش، مال، خانه، وجاهت و نفوذ را دوست دارند و همیشه در جستوجوی راحتی، دیدن اشیای زیبا، خوشگویی و خوشرویی هستند… و همهی مردم با فقر، بیماری، شلوغی و بدی ناسازگارند، و از دیدن پلیدیها و اشیای زشت و قبیح متنفرند… و جا دارد که این قول خداوند را بخوانیم که میفرماید: زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ[آل عمران/۱۴].
ترجمه: برای انسان، محبّت شهوات (و دلبستگی به امور مادی) جلوه داده شده است، از قبیل: عشق به زنان و فرزندان و ثروت هنگفت و آلاف و الوف طلا و نقره و اسبهای نشاندار (و مرکبهای ممتاز) و چهارپایان (همچون: شتر و گاو و بز و گوسفند …) و کشت و زرع. اینها (همه) کالای دنیای پست (فعلی) است و سرانجام نیک (تلاشگران در راه حق) در پیشگاه خدا است (و همو داند که در آخرت به نیکوکاران چه چیزهائی عطاء خواهد کرد).
تا زمانی که طبیعت بشری در همه جا و بین همهی مردم شبیه به هم است (اگر نگویم یکسان است)، این را میرساند که نیازمندیهای فرزندان ما با نیازهای فرزندان کسانی که از لحاظ فرهنگی و وابستگی، بسیار از ما دور هستند، به هم نزدیک است. و فرزندان ما و آنها در مراحل مختلف زندگی با مسایل مشابهی مواجه خواهند شد.
ما جزیی از جهان هستیم، چون غرب در سطح تربیت تجارب بسیار ارزندهای دارد و کمیت سنگینی از بحث و بررسی، تحقیق و آمار در این زمینه را در اختیار دارد، و توانسته است آن را در چهارگوشهی جهان منتشر کند، و در رگههای فکر و ادبیات تربیتی تمام ملتهای متمدن و در راه متمدن شدن، نفوذ و رسوخ کرده است. و کسی نمیتواند از آن چشمپوشی کند.
۲- در رابطه با مسئلهی وابستگی به محیط جهانی و در عین حال متمایز بودن از این محیط جهانی، چیزی که خیلی مهم و قابل ملاحظه است، همزمانی نیاز ما به جهان و ترس از تأثیرات منفی آن در ما است، و معتقدم که این موقف شایستهی هر فرد عاقلی باید باشد.
ما از فرهنگ بیگانه و تبعات اشتراک با آن در سطح مسایل تربیتی که برمیگردد به استفاده از وسایل و راه و روشهای تربیتی و همچنین تشخیص مشکلات کودکان و تحلیلهای رفتاری فرزندان هیچگونه هراسی نداریم، بلکه به شدت نیازمند تحقیقات و تجربیات جهانی در این مسایل هستیم، و من در کتابهای تربیتی بیگانه که ترجمه شده، دائماً به دنبال افکار و ملاحظات هوشمندانهای هستیم که میشود از آن استفادههایی کرد که با هیچ قیمتی قابل خریدن نیست، و اگرچه در بعضی مسایل خالی از غلو نیستند، چون این عادت کسانی است که در استقرار، امنیت و زندگی خوش به سر میبرند و میتوانیم این غلو را به حساب خصوصیات فرهنگی آنها بگذاریم.
۳- اگر بخواهیم از خصوصیات خود در سطح مسایل تربیتی سخن بگوییم، آن را در دو امر نهفته مییابم:
الف- اصول و ارزشهای اخلاقی که از عقیده و دیدگاه ما به زندگی و احکام شرعی که رفتار ما و فرزندانمان را توجیهه میکند، سرچشمه میگیرد. و قبل از اینکه به این خصوصیات اشاره کنم دوست دارم بگویم که مشترکات فرهنگی یگانهای بین تمام ملتها وجود دارد که این مشترکات فرهنگی هشتاد درصد از اخلاقیات و ارزشها را شامل میشود، مثل مهربانی و نیکوکاری، عدل و بخشش، احترام به همسایه، نیکی به والدین، وفا، راستی، شجاعت و … و شاید در روش مجسم کردن این خصوصیات در واقعیت بین محیطهای گوناگون اختلافی وجود داشته باشد، ولی ما هیچ ملتی را نمییابیم که به فرزندانش تلقین کند که دروغ، دزدی، خیانت، ظلم و اهانت به والدین اخلاقهای خوبی هستند که ما باید آن را برگزینیم!!
بعضی از خصوصیات ارزشی ما عبارتند از: بسیاری از عبادات مثل نماز، زکات، حج و روزهی رمضان که ارکان اسلام را تشکیل میدهند، که بعضی از آنها مثل نماز به صورت روزانه ادا میشوند، که حوزهی بزرگی از توجه و عنایت مربی را دربرمیگیرد، و در مسایل عورت و طهارت و مسایل ارتباط و دوستی بین پسر و دختر، ما خصوصیات خاص خود را داریم که بسیاری از ملتها ندارند، و همین خصوصیات در مسایل خوردن و نوشیدن، و تفریح و لذت بردن نیز مصداقیت دارد، زیرا ما در این مسایل احکام شرعی واضحی داریم و مربی نمیتواند در رفتار فرزندانش از این مسایل چشمپوشی کند.
شاید در راس خصوصیات فرهنگی ما، دیدگاه و نظر ما دربارهی زندگی دنیا که آن را مزرعهی آخرت میدانیم، و ارتباط با خداوند متعال باشد که نه تنها شناخت و اقرار به وجود خدا باشد، بلکه نوعی ارتباط محبتآمیز و تعبدی که با خشوع و خضوع و التزام به دستورات خداوند و پایبند بودن به نواهی خداوند و پذیرش قانونگذاری خداوند و تلاش برای کسب رضایت خداوند در همهی احوال است: قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ[انعام/۱۶۳-۱۶۲].
ترجمه: بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است (و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان خود را در مسیر رضایت او میاندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم، تا حیاتم ذخیرهی مماتم شود). * خدا را هیچ شریکی نیست، و به همین دستور داده شدهام، و من اوّلین مسلمان (در میان امّت خود، و مخلصترین فرد در میان همهی انسانها برای خدا) هستم
ب- نردبان ارزشها و هر ارزشی را جایگاه خاص و لایق خود بخشیدن، و این فرق اساسی بین ملتهای امروزهی دنیاست.
طبیعتاً قانون نردبان ارزشها زمانی مطرح است که ما همزمان با دو ارزش مواجه هستیم- که در طول روز بارها پیش میآید- پس برای حفظ ارزش بالاتر، ارزشی که جایگاه پایینتری دارد قربانی میشود. موفقیت فرزند یک ارزش است، و گاهاً میطلبد که برای موفقیت تا بعد از نیمه شب بیدار بماند (مانند شبهای امتحان) و نماز صبح در وقت خواندن یک ارزش بزرگتر است، پس هرگونه شببیداری برای موفقیت لازم است که با خواندن نماز صبح در وقت تعارض و تداخل نداشته باشد.
سکونت در جای زیبا یک ارزش است، ولی نیکی به پدر و مادر ارزشی بزرگتر است، پس زمانی که والدین به چنین سکونتی راضی نباشند نیکی به والدین مقدم است.
پوشش یک ارزش است و زینت ارزشی دیگر است، ولی پوشش واجب و الزامی دختر ارزشی بالاتر است، درنتیجه هر نوع زینت و خودآرایی باید ضمن حفظ حجاب و پوشش شرعی باشد. سفر برای طلب علم ارزشی بزرگ است، ولی استقامت بر دستورات خداوند ارزشی بالاتر است، پس هنگامی که غالب احساس و ظن ما این باشد که سفر فرزند ما برای درس خواندن و تحصیل در تدین او تأثیرگذار است، او را به این سفر نمیفرستیم و …
۴- نگاه تربیتی مسلمانان با دیگران متفاوت است، و میتوانم با اطمینان کامل بگویم که نگاه تربیتی بسیاری از ملتها از نوعی خفگی رنج میبرد؛ زیرا تشویق فرزندان به خوب و بافضیلت بودن، در صورتی که وعدههایی که به آنها میدهیم با آرزوهای عمیق آنها انسجام لازم نداشته باشد، ضعیف و ناکارآمد است، زیرا استقامت اساساً به معنی دوری جستن از بسیاری از شهوات است.
چقدر سخت است شخص بسیار تشنه را وادار کنیم از آب خنکی که جلویش است ننوشد؟ تصور کنید پاداشی که به او میدهیم چقدر باید بزرگ باشد تا درخواست ما مبنی بر ننوشیدن آب را قبول کند؟
وقتی یک مربی غربی را میبینیم که از دنیای روح و معنی صحبت میکند و به پاداشهای سخاوتمندانهایی که شخص فاضل و خوب در داخل خویش مییابد اشاره میکند، احساس تأسف و دلسوزی میکنم، چون در واقع شبیه پرندهایی بانشاط است که در قفس قشنگی بال میزند، کلامی زیبا و عبارات ناب و خالص، ولی به قناعت نیاز دارد، چنانچه به مفهوم و معنی نیازمند است، و به این دلیل است که میبینیم در غرب خانوادهها به سرعت ازهم میپاشند، و گویا جوامع آنها رها شده است، و آنجا هیچ افقی برای تولید و رشد افکار اصلاحی بزرگ که توانایی معالجه این مسایل را داشته باشد نخواهی یافت. (فولتر) را ببینید. نمونهای خارقالعاده که از اعتقاد بالایش (برخلاف آنچه از او مشهور است) به وجود و حکمت خداوند متعال و ناتوانی اذهان از احاطهی بر آن پرده برمیدارد، ولی در قبال انتشار شر و ظلم بین مردم جوابی ندارد، چگونه خدا اجازهی چنین چیزی را میدهد؟ زیرا ملحدین و منکرین خدا که معاصر وی بودند گفتند: عدل و خوبی در این دنیا کجاست؟ در حالی که ما دو حالت بیشتر نداریم:
- یا خدا میتوانسته شر را از بین ببرد و این کار را نکرده است!
- و یا اینکه او خواسته شر و بدی را از بین ببرد ولی نتوانسته است!!
در حالت اول آیا میتوانیم بگوییم خدا عادل است؟
و در حالت دوم آیا میتوانیم بگوییم خدا بر انجام هر کاری توانا و قادر است؟
(فولتر) جواب مشخصی برای این مسئله نداشت، اما جواب مسلمانان از خورشید هم واضحتر است و خلاصه آن این است که دنیا محل آزمایش است و به عنوان فصل اول یک داستان دو فصلی محسوب میشود، و آخرت محل پاداش و محاسبه، و قصاص حق مظلوم از ظالم است، که به عنوان فصل دوم این داستان محسوب میشود و به همین علت وجود شر و بدی و عدم بازخواست و معاقبهی آنها در دنیا امری طبیعی است، و این مسئله در خلال آیات روشن قرآن واضح و آشکار است. از جمله قول خداوند متعال که میفرماید: كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ [انبیاء/۳۵] ترجمه: هر کسی مزهی مرگ را میچشد (و قطعاً میمیرد، اعم از پیغمبر و غیر پیغمبر. چرا که زندهی جاوید تنها خدا است و بس). ما شما را با سود و زیان و بدیها و خوبیها (در زندگی دنیا) کاملاً میآزمائیم، و سرانجام به سوی ما برگردانده میشوید (و جزا و سزای اعمال خود را دریافت میدارید). فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ.وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ [زلزله/۸-۷] ترجمه: پس هرکس به اندازهی ذرّهی غباری کار نیکو کرده باشد، آن را خواهد دید (و پاداشش را خواهد گرفت). و هرکس به اندازهی ذرّهی غباری کار بد کرده باشد، آن را خواهد دید (و سزایش را خواهد چشید.
و آیات فراوان دیگر.
قطعاً الحاد و محروم شدن از هدایت وحی ربانی باعث میشود محققین تربیتی هم و غم خود را بر روی بعد عقلی و جسمی تربیت بنا کنند، و از بعد ایمانی در وحی غافل شوند و همچنین تمام طرحها و ایدههای خود را در جهت محقق نمودن پیروزی و موفقیت دنیوی با معیارهای مادی ارائه کنند و اهمیتی برای خیر و صلاحی که منجر به سعادت اخروی میشود قائل نباشند، و این سبب میشود که دیدگاه تربیتی ما با آنها تفاوت اساسی و زیاد داشته باشد.
مربی مسلمان هنگامی که از الگوی تربیتی صحبت میکند قطعاً انسانی را مدنظر دارد که از نظر شریعت آسمانی انسانی بافضیلت است، چنانچه وقتی از منهج و اهداف تربیتی صحبت میکند منظور او اموری است که در پرورش فرزندانی صالح با معیارهای اسلامی و در چارچوب آداب اسلامی موثر است، و درنتیجه خصوصیات تربیتی ما به صورت عموم در اهداف، اصول، ارزشها، آداب و اولویت بر اساس نردبان ارزشها تجلی مییابد.
و مشترکات تربیتی ما و ملتهای دیگر بیشتر در اسلوب و روش، ابزار و اجرا و تطبیق تجلی مییابد، و ما مربیان وظیفه داریم آگاهی به این مسئله را به خوبی منتشر کنیم.