علل و عواملی که در پیدایش اختلاف میان مسلمانان مؤثر بودند
بقلم استاد: سید حیدر کاملی
قبل از ورود به بحث اشاره به این مطلب ضروری است که آنچه باعث ایجاد تفرقه و پیدایش اختلاف می گردد، اختلاف در اصول اعتقادی است. امام شاطبی در کتاب الإعتصام می گوید: «إن الفرق إنما تصير فرقاً بخلافها للفرقة الناجية فی معنی کلی فی الدين و قاعدة من قواعد الشريعة لا فی جزئ من الجزئيات إذا الجزئ والفرع الشاذ لاينشأ عنه مخالفة يقع بسببها التفرق شيئاً و إنما ينشأ التفرق عن وقوع المخالفة فی الأمور الکلية». ترجمه: علت پيدايش فرقهها، اختلاف آنها در شناخت و تشخيص فرقه ناجيه در دين در يك معناي كلي و در قاعده اي از قواعد شريعت بوده است نه در جزئي از جزئيات، چرا كه جزئيات و فرعيات شاذ موجب پيدايش مخالفتي كه سبب تفرقه شود، نخواهد شد. بنابراين علت پيدايش تفرقه در وقوع اختلاف در امور كلي است.
بعد از این مقدمه می توان گفت عواملی که در پیدایش فرقه های مختلف اعتقادی مؤثر بوده اند عبارتند از عوامل داخلی و خارجی که جداگانه به بررسی هر کدام می پردازیم.
اولاً: عوامل داخلی
۱) جهل به دین: اصل در حدوث اختلاف و تفرقه جهل به حقیقت دین است زیرا اختلاف در قواعد کلی و اصول اعتقادی بین آن دسته از کسانی که به موارد و مصادر شرع واقفند دور از انتظار است.
کما اینکه اینگونه اختلافات در میان صحابه که خوب به مقاصد شرع آگاه و با نزول وحی و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وسلم همرا بودند پدید نیامد.
روزی عمر بن الخطاب رضی الله عنه به ابن عباس رضی الله عنهما می گوید: «کيف تختلف هذه الأمة و نبيها واحد و قبلتها واحد و کتابها واحد؟» ترجمه: چگونه اين امت اختلاف مي كنند حال آنكه پيامبر و قبله و كتاب آنها يكي است؟ که وی در پاسخ می گوید: «يا أمير المؤمنين؛ إنما أنزل علينا القرآن فقرأناه و علمنا فيما انزل و أنه سيکون بعدنا أقوام يقرأون القرآن و لايدرون فيما نزل فيکون لکل قوم فيه رأی، فإذا کان کذالک اختلفوا». ترجمه: اي امير المؤمنين؛ قرآن بر ما نازل شد و ما آن را مي خوانديم و مي دانستيم در چه موردي نازل شده است. به زودي پس از ما اقوامي قرآن را ميخوانند و نميدانند كه در چه مورد نازل شده است و هر قومي رايي در مورد آن خواهند داشت، و هر گاه اينگونه شد بي گمان اختلاف خواهند كرد.
قال الإمام الشافعی: «ما قال ابن عباس رضی الله عنهما هو الحق فإنه إذا عرف الرجل فيما نزلت الآية أو السورة عرف مخرجها و تأويلها و ماقصد بها فلم يعمد ذالک فيها و إذا جهل فيما أنزلت احتمل النظر فيها أوجهاً فذهب کل إنسان مذهباً لايذهب إليه الآخر. ترجمه: امام شافعي “رحمه الله” مي گويد: آنچه ابن عباس رضی الله عنهما گفته، حقيقت است. چون آنگاه كه شخص دانست آيه يا سوره در چه مورد نازل شده است، خواستگاه و تفسير و مقصود آن را مي شناسد و از آن منحرف نميشود. ولي آنگاه كه ندانست در چه موردي نازل شده است، نظريههاي احتمالي مختلفي به وجود ميآيند و هر كسي روش مخالف ديگري را بر مي گزيند.
و هذا نجده واضحاً عند الخوارج حيث لم يفهموا کلام الله تعالی فهماً صحيحاً فخرجوا بأحکام مخالفة لحکم الله و رسوله فأحدثوا فی الأمة شرخاً عظيماً. ترجمه: اين قضيه نزد خوارج به وضوح ديده مي شود، آنجا كه كلام خداوند را آن طور كه شايسته بود نفهميدند و با احكامي كه خلاف حكم خدا و رسول بود طغيان كردند و شكاف بزرگي را بدينوسيله در امت اسلامي پديد آوردند.
و مما يوضح هذا أن نافعاً رحمه الله سئل عن رأی ابن عمر رضی الله عنهما فی الخوارج فقال؛ يراهم شرار خلق الله، إنهم انطلقوا إلی آيات أنزلت فی الکفار فجعلوها علی المؤمنين. ترجمه: و در توضيح اين مسئله آورده اند كه نافع “رحمه الله” از راي ابن عمر رضی الله عنهما در خصوص خوارج پرسيده شد كه وي گفت: او آنها را شرورترين خلق خدا ميديد، چرا كه آنها آياتي كه در خصوص كفار نازل شده بود، را دستاويزي قرار داده بودند و آن را بر مسلمانان تظبيق ميدادند.
و فی الحديث: «لايقبض الله العلم انتزاعاً ينتزعه من الناس ولکن يقبض العلم بقبض العلماء حتی إذا لم يبق عالماً اتخذ الناس رؤساء جهالاً فسئلوا فأفتوا بغير علم فضلوا وأضلوا». ترجمه: و در حديث آمده است: «خداوند علم را به يكباره از ميان مردم بر نميگيرد، بلكه علم را باگرفتن علماء از ما ميگيرد و هنگامي كه عالمي نباشد مردم جاهلان را به رياست خود برميگزينند، و از آنان ميپرسند و آنان نيز جاهلانه فتوا ميدهند و خود و ديگران را گمراه مي كنند.
۲) جهل به زبان عربی و اصطلاحات آن
خداوند قرآن را به زبان عربی نازل فرموده (إنا جعلناه قرآناً عربياً) و رسول گرامی اسلام صلی الله عليه و سلم که آنرا دريافت نموده أفصح العرب بوده و آنانکه هم عصر با نزول قرآن بودند نیز عرب زبان بودند و در نتیجه کتاب خدا درست و دقیق و پیامهای آن براحتی و بدون هیچگونه تأویل و برداشت غلطی فهم می شده است.تا اینکه تعداد زیادی از غیر عرب زبانان مسلمان می شوند، کسانیکه هیچ اطلاعی از زبان قرآن ندارند و از الفاظ و معانی و اسلوبهای آن بیخبرند.
سفیان ثوری می گوید: «کان العلم فی العرب و فی سادات الناس و إذا خرج عنهم و صار هؤلاء النّبط و السفلة غُيّر الدين». ترجمه: علم در ميان عرب و بزرگان مردم بوده است، و هنگامي كه ايشان از ميان مردم رفتند و باديه نشينان و طبقات پست جامعه بر اين كار گماشته شدند، بي گمان دين نيز تغيير خواهد كرد.
و اگر صاحبان بدعت، آنانکه بر عقیده سلف تاخته اند را مورد بررسی قرار دهیم غالباً و قریب به اتفاق از اعاجم هستند مانند؛ غیلان دمشقی، جعد بن درهم، جهم بن صفوان، واصل بن عطاء و عمر بن عبید و دیگران که در تحریف و تبدیل عقیده ناب نقش داشته اند همه غیر عرب بوده اند.
به این دو مثال توجه شود:
الف ـ روزی عمرو بن عبید پیرامون وجوب عذاب فاسق با ابو عمرو بن علاء مناظره می کند و می گوید: «يا أبا عمرو؛ الله يخلف وعده؟ فقال؛ لن يخلف الله وعده فقال عمرو: فقد قال و ذکر آية وعيد فقال ابو عمرو: من العجمة أتيت، الوعد غير الإيعاد ثم أنشد. وإنی و إن أوعدته أو وعدته لمخلف إيعادی و منجز موعدی». ترجمه: اي ابا عمرو؛ آيا خدا خلاف وعده مي كند؟ ابوعمرو گفت: خير خدا خلاف وعده نمي كند. پس عمرو آيه از آيات وعيد را ذكر كرد ـ در واقع فرق وعده و وعيد را نمي دانست ـ ابو عمرو به او گفت: از ميان عجم آمده ايي؟ وعده با وعيد فرق دارد و اين جمله را سر داد: و من اگر چه كه به او وعده و وعيد مي دهم، اما خلاف وعيد مي كنم ولي به وعدهام عمل مي كنم.
ب ـ مرجئه می گویند ایمان در لغت به معنای تصدیق است و تصدیق به قلب و زبان و گاهی به قلب صورت می گیرد در نتیجه عمل جزء ایمان نیست و این در حالیست که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وسلم فعل را تصدیق می نامد و می فرماید: (العينان تزنيان و زنا هی النظر … و الفرج يصدق ذالک أو يکذبه). ترجمه: دو چشم زنا ميكنند و زناي آنها همان نگاه كردن است … و اين شرمگاه است كه آن را تصديق و يا تكذيب مي كند.
۳) اتباع هوی و ظهور جدل در دین
قال تعالی: (إن تتبعون إلا الظن و ماتهوی الأنفس). النجم ۲۳٫ ترجمه: آنان جز از گمانهاي بي اساس و هواهاي نفس پيروي نميكنند.
و قال: (أفمن کان علی بينة من ربه کمن زين له سوء عمله واتبعوا أهواءهم). محمد ۱۴٫ ترجمه: آيا كساني كه از دلايل روشن و براهين قطعي پروردگارشان برخوردارند، همان كساني هستند كه اعمال زشتشان در نظرشان آراسته و پيراسته شده است و از هوی و هوسهاي خود پيروي ميكنند.
اتباع هوی سرچشمه انحراف از حق است و کسانیکه بجای بکارگیری کتاب و سنت به برداشتهای واهی خود متکی می شوند و به تأویلهای سست روی می آورند به گفته سلف رحمهم الله به بدعت و آراء مخالف با شرع گرفتار می آیند.
(هوالذی أنزل عليک الکتاب منه آيات محکمات هنّ امّ الکتاب و أخر متشابهات فأما الذين فی قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله). ترجمه: اوست كه كتاب را بر تو نازل كرده است. بخشي از آن آيات محكم است كه آنها اصل و اساس اين كتاب هستند و بخشي از آن نيز آيات متشابه هستند و كساني كه در دلهاي آنان كژي است براي فتنهانگيزي و تاويل از آيات متشابه پيروي ميكنند. قال ابن عباس و قد ذکرت الخوارج و مايلقون فی القرآن فقال: يؤمنون بمحکمه و يهلکون عند متشابهه و قرأ الآية. ترجمه: ابن عباس رضي الله عنهما در حاليكه خوارج و آنچه كه به ناحق به قرآن ميافزايند را يادآوري مي كرد گفت: به آيات محكم ايمان ميآورند و نزد آيات متشابه به هلاكت ميافتند و آيه فوق را تلاوت نمود.
قال ابن تيمية رحمه الله: «و أما أهل البدع فهم أهل أهواء و شبهات يتبعون الظن و ماتهوی الأنفس و لقد جاءهم من ربهم الهدی فکل فريق منهم قد أصل لنفسه أصل دين وضعه إما برأيه و قياسه الذی يسميه عقليات و إما بذوقه و هواه الذی يسميه ذوقيات و إما بما يتأوله من القرآن و يحرف فيه الکلم عن مواضعه». ترجمه: ابن تيمية “رحمه الله” مي فرمايد: اهل بدعت، اهل هوی و هوس و اهل شبهافكني هستند. از گمان و آنچه نفس هوس مي كند پيروي ميكنند و اين در حالي است كه از جانب پروردگارشان هدايت آمده است، هر گروه از آنها براي خود چيزي را به عنوان دين اصالت بخشيده است كه آن را با راي خود و يا قياسي كه آن را عقل ناميده است و يا با ذوق و هواي نفس كه آن را ذوقيات ناميده است و يا با تاويل قرآن و تحريف كلام از جايگاهش وضع نموده است.
اما جدل در دین و کشاندن دایره دین به بحثهای جدلی بدون شک آثار شومی بهمراه خواهد داشت و أبو یوسف رحمه الله می فرماید: «الخصومة فی الدين بدعة و ماينقض أهل الأهواء بعضهم علی بعض بدعة محدثة لو کانت فضلاً لسبق إليها أصحاب رسول الله صلی الله عليه و سلم و اتباعهم فهم کانوا عليها أقوی و لها أبصر و قال الله تعالی: (فإن حاجوک فقل أسلمت وجهی لله و من اتبعن) آل عمران۲۰ ولم يأمره بالجدال و لو شاء لأنزل حججاً و قال له: قل کذا و کذا». ترجمه: خصومت و جدال در دين بدعت است و شوريدن و حمله كردن اهل هوی بر يكديگر بدعتي جديد است و اگر در آن فضلي ميبود، اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و سلم بر آن پيشي ميگرفتند؛ و چه بسا آنان بر آن قوي تر و در آن داناتر بودند. خداوند عزوجل ميفرمايد: پس اگر با تو ستيز كردند، بگو من و كساني كه از من پيرور كرده اند خويشتن را تسليم خدا كرده ايم و رو به او نمودهايم. آلعمران ۲۰٫ و به جدال امر نفرموده است و اگر ميخواست دلايلي را ذكر ميكرد و به رسولش صلي الله عليه و سلم ميفرمود جنين و چنان بگو.
قال الإمام أحمد: «عليکم بالسنة و الحديث و ماينفعکم وإياکم الخوض والمراء فإنه لايفلح من أحب الکلام و عاقبة الکلام لاتئول إلی الخير». ترجمه: امام احمد “رحمه الله” ميفرمايد: به سنت و حديث و آنچه براي شما سودمند است پايبند باشيد و از فرو رفتن بيمورد و جدل در مسائل خود را بر حذر داريد. بيترديد كسي كه دوستدار جدل باشد رستگار نميشود و عاقبت آن نيز منجر به خير نخواهد شد.
أبو قدابة عبدالله بن زيد بن عمرو متوفای ۱۰۶هجری می گويد: «لاتجالسوا أهل الأهواء أو قال أصحاب الخصومات فإنی لاآمن أن يغمسوکم فی ضلالتهم أو يلبسوا عليکم بعض ما تعرفون». ترجمه: با اهل هوی و هوس ـ يا اصحاب جدل ـ همنشيني نكنيد، من ايمن نمي بينم كه شما را در گمراهيشان فرو نبرند يا اينكه برخي از آنچه را كه ميشناسيد و ميدانيد بر شما مشتبه سازند.
ثانياً: عوامل خارجی
بدون شک در کنار آنچه که گذشت مسائلی خارج از مجتمع اسلامی در شکل گیری این نزاعها و اختلافها نقش داشته اند مانند نصاری و یهود و ملتهایی همچون فرس، یونان، هند وغیره که به صورت خلاصه به گوشه ایی از آنها پرداخته می شود.
با توسعه اسلام و گرویدن عددی چند از نصاری به دین اسلام و تماسهایی که مسلمانان به شیوه های مختلف با آنها برقرار کردند باعث شد افکار آنها که نشأت گرفته از فلسفه و عنایت به جدل بود در میان مسلمانان رونق بگیرد و این مخالطه و ارتباط گاهی به مناقشه و مناظره هایی منجر می شد و اثرات آن بر اعتقادات جامعه اسلامی عیان می گشت برای مثال بنیان گذاران قدریه و گردانندگان این فکر مسحیان بودند. ابن قتيبة می گوید: «غيلان کان قبطياً قدرياً». ترجمه: غيلان قبطي بود و عقيده قدري داشت.
و ابن نباتة می گوید: «وقيل أول من تکلم فی القدر رجل من أهل العراق کان نصرانياً فأسلم». ترجمه: ابن نباتة ميگويد: گفته شده اولين كسي كه در رابطه با قدر سخن گفت در ابتدا نصراني بوده و مسلمان شده است.
این روایات گویای اینست که خوض در قدر و رخنه این موضوع در میان مسلمانان استیراد نصرانیت است و مکتب اعتزال نیز متأثر از نصرانیت بوده است.
یحیی بن یعقوب البغدادی می گوید: «کنت أسمع الناس يتکلمون فی المريسی فکرهت أن أقدم عليه حتی أسمع کلامه لأقول فيه بعلم فأتيته فإذا هو يکثر الصلاة علی عيسی بن مريم صلوات الله عليه فقلت له إنک تکثر الصلاة علی عيسی فاهل ذاک هو و لااراک تصلی علی نبينا و نبينا أفضل منه فقال لی ذالک کان مشغولاً بالمرأة و المشط و النساء». ترجمه: از مردم ميشنيدم كه در رابطه با مريسي چيزهايي مي گفتند. دوست نداشتم بر او وارد شوم تا اينكه كلام او را بشنوم و با علم و آگاهي با او صحبت كنم، نزد او رفتم و ديدم كه بسيار بر عيسي بن مريم درود مي فرستد. بدو گفتم تو بر عيسي عليه السلام زياد درودئ مي فرستي و شايستگي آن را دارد، اما نميبينم كه بر پيامبرمان درود بفرستي و حال آنكه پيامبرمان از او برتر است و او به من گفت كه وي به زن و اختلاط با آنان فكر مي كرده است.
عقیده تشبیه در باب اسماء و صفات نشأت گرفته از یهود است. اسفرایینی می گوید: «اعلم أن جميع اليهود فی أصل التوحيد فريقان؛ فريق منهم المشبهة و هم الأصل فی التشبيه و کل من قال قولاً فی دولة الإسلام بشيء من التشبيه فقد نسج علی منوالهم». ترجمه: بدان كه همه يهوديان در اصل توحيد دو دستهاند، دستهاي از آنان قائل به تشبيه هستند و اصل در تشبيه آنان هستند و هر كسي در اسلام از تشبيه سخن گفته است بر روش آنان سخن گفته است.
و اعتقاد معتزله به مخلوق بودن قرآن نیز همچون اعتقاد يهود به مخلوق بودن تورات است. ابن الأثير در این زمینه می گوید: «و کان داعية إلی القول بخلق القرآن و غيره من مذاهب المعتزلة و أخذ ذالک عن بشر المريسی و أخذ بشر عن الجهم بن صفوان و أخذ الجهم عن الجعد بن درهم و أخذه الجعد عن أبان بن سمعان و أخذه أبان عن طالوت ابن أخت لبيد بن الأعصم و أخذه طالوت عن لبيد بن الأعصم اليهودی الذی سحر النبی صلی الله عليه و سلم و کان لبيد يقول بخلق التوراة». ترجمه: كساني كه معتقد به خلق قرآن بودن از مذاهب معتزله بودند و آنها اين عقيده را از بشر مريسي گرفته بودند كه وي نيز آن را از جهم بن صفوان و جهم از جعد بن درهم و جعد نيز از ابان بن سمعان و ابان از طالوت برادر زاده لبيد بن اعصم يهودي گرفته بود كه طالوت نيز آن را از لبيد كه دائيش بود گرفته بود كسي كه پيامبر صلي الله عليه و سلم را سحر كرد و معتقد به خلق تورات بود.