ایمان بین عقل و قلب
نویسنده: دکتر مجدی الهلالی
ترجمه: عاطفه صدیقی
اگر عقل تنها محرک انسان بود، دانش عقلی خود به تنهایی به عنوان انگیزه ای برای رفتار بسنده می کرد،اما اینگونه نیست بلکه با وجود اهمیت و ضرورت دانش به عنوان درگاهی اساسی برای تحقق بندگی و پایداری در آن،این امر به تنهایی برای تغییر رفتار کافی نیست…چرا؟
زیرا عضوی که دستورات را به صورت ارادی در درون انسان صادر می کند قلب است نه عقل.
قلب به عنوان مرکز اراده و تصمیم گیری به شمار می رود ؛ فرمان انجام کارهای ارادی از قلب صادر می شود و همه ی اعضای بدن وظیفه ای جز اجرای آن ندارند. پیامبر(ص)می فرمایند:”همانا در جسم تکه گوشتی وجود دارد که اگر سالم باشد تمامی جسم سالم می شود و اگر فاسد شود تمامی جسم فاسد می گردد و آن چیزی نیست جز قلب”.متفق علیه:بخاری(۱/۲۸ شماره۵۲)؛مسلم(۳/۱۲۱۹شماره۱۵۹۹)
دو نیرو قلب را جذب می کنند:
نیروی هوا و هوس و آنچه که نفس انسان بدان گرایش دارد،و نیروی ایمان (باور و اطمینان) به هر آنچه در عقل وجود دارد از جمله افکار و عقاید و قوی تر از این دو آن چیزی است که به هنگام تصمیم گیری بر اراده چیره می گردد و تصمیم به نفع آن گرفته می شود.
زمانی که شخص مسلمان اذان صبح را می شنود و می خواهد برای نماز از خواب برخیزد ؛ درونش بین باورش به اهمیت برخواستن برای نماز صبح و هوای نفس و گرایش وی به راحتی و خواب و به سختی نینداختن خود کشمکشی پدید می آید، بنابراین اگر برخواست ایمانش که در آن لحظه از هوای نفسش قوی تر بود وی را بیدار کرده و اگر خوابید هوای نفسش که در آن لحظه از ایمانش قوی تر بوده وی را به خواب فرو برده است.
پس تنها انگیزه ی رفتار مثبت، ایمان است ( ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ) حج،آیه۳۲ (هرکس شعائر الهی را بزرگ بشمارد دلی تقوا پیشه دارد)
و تنها برانگیزاننده ی رفتار منفی، هوای نفس ( فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ ) قصص،آیه۵۰ (اگر(درخواست) تو را پاسخ نگفتند بدان که از هوای نفسشان پیروی می کنند)
واین بدان معناست که اگر نسبت به آگاهی ها و اعتقادات کسب شده توسط قلب، اطمینان و باور قلبی به اندازه ای که در برابر امیال خلاف این عقاید مقاومت کند و بر آن پیروز گردد؛ به وجود نیامده باشد، این اعتقادات هرگز منجر به منش وی نخواهد شد و از این رو سخن و عقیده ی شخص در یک سو و رفتار وی در سویی دیگر قرار می گیرد.
بنابراین بسنده کردن به عقیده به قصد عملی نمودن آن در جهان واقعی برای شخص کافی نیست بلکه باید این عقیده به باوری عمیق در قلب تبدیل شود تا بر هوای نفس چیره گردد.
همچنین باور قلبی به این عقیده برای اینکه منجر به منش ناشی از این اعتقاد شود کافی نیست بلکه باید باور قوی تر از امیال مخالف باشد تا اینکه به هنگام تصمیم گیری بتواند بر آن پیروز گردد. همچنین تقویت دائمی این باور باید ضروری شمرده شود تا شخص مسلمان پایداری مداوم در برابر هوای نفسش را به دست آورد.
پس دانسته های عقلی برای ایجاد پایداری و پرداختن به وظایف بندگی خداوند کافی نیست، بلکه باید این آگاهی تبدیل به باوری عمیق شود که مدلول آن در قلب نفوذ کرده و بر هوای نفس چیره گردد تا اثر آن در رفتار منعکس شود.
لازمه ی به وجود آمدن ایمان -به خواست و اراده ی خداوند- هم آغوشی عقیده و احساس است، چنان که این مسئله در سخن خداوند بلند مرتبه جلوه گری می کند: ( وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ ) حج آیه۵۴ (کسانی که از دانش برخوردار شده اند بدانند که آن حق است و از جانب پروردگار توست و دل هایشان در برابرآن نرم و خاشع گردد.)
همچنین قرآن از مردمی برای ما حکایت می کند که به ربوبیت خداوند بر تمامی آفریدگانش و اینکه وی به امورشان می پردازد اقرار می کنند. اما با وجود این ؛ بیمی از او ندارند و تسلیمش نمی شوند و این نشان می دهد که اقرار آنها کاملا عقلی بوده وهیچ باور قلبی ای آن را به وجود نیاورده است. از جمله آیاتی که ما را از این امر آگاه می سازد این سخن پروردگار است که:
” قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِيهَا إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ (۸۴) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (۸۵) قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (۸۶) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ (۸۷)” مومنون (بگو:اگر اهل دانشید زمین و ساکنانش از آن کیست؟ خواهند گفت: از آن خدا، بگو: آیا (قدرت خدارا) متذکر نمی شوید؟ بگو: چه کسی پروردگار آسمان های هفتگانه وعرش پهناور است؟خواهند گفت از آن خداست بگو: آیا یقین نمی کنید)
اینجاست که اهمیت تربیت بر پایه ی ایمان آشکار می شود؛ اگر هدف تربیت برپایه ی آگاهی، رشد عقل بوسیله علم سودمند و استوار که همان علم به وجود خدای بلند مرتبه است می باشد، هدف تربیت بر پایه ی قلب سالم محکم ساختن باور به این آگاهی و ریشه دار نمودن آن در فرد است تا جایی که بر وی سیطره پیدا کرده و بر هوای نفس غلبه کند و در نتیجه ی آن پرداختن به اشکال مختلف عبادت برای شخص آسان می گردد.
این به آن معناست که تغییر واقعی و مثبت منش و رفتار باید از اصلاح قلب توسط باور و ایمان ناشی شود و زمانی که تغییری منفی را در رفتار مشاهده می کنیم در واقع این تغییر چیرگی هوای نفس بر قلب و ضعیف شدن ایمان را در آن نشان می دهد.
شاید این سخن در مورد ایمان و رابطه ی آن با رفتار پدیده ی جدایی رفتار از سخن و عمل از علم را برای ما آشکار می سازد.پس هر چه ایمان ضعیف تر شود هوای نفس قدرتمند تر می شود چرا که گنجایش قلب میزانی واحد است و آثار منفی خطرناک در آن بر اساس میزان ضعف ایمان کم و زیاد می شود.
از جمله نشانه های ضعف ایمان این است که شخصی را می یابی که از ارزش ها و الگوها و اخلاق،بسیار سخن می گوید اما عکس آنچه می گوید عمل می کند و گاهی اوقات می بینی که وضعیت و شرایطش او را به تنگنا انداخته اما قادر به تغییر دادن آن نیست چرا که هوای نفسش بر اراده اش سیطره یافته و بر آن چیره گشته است.
از دیگر نشانه های ضعف ایمان: آسان گیری در آنچه شایسته ی آسان گیری نیست، آسان گیری و کندی در اجرای دستورات شرع، به دنبال عذر و بهانه گشتن، ساختن آراء بی پایه و ضعیف برای آوردن دلیل و توجیه به خاطر رهایی از اجرای صحیح دین، توجه زیاد به دنیا، حرص در به دست آوردن آن و بلند پروازی های زیاد در این مورد، مشغولیت فکر به آن و رؤیاپردازی های زیاد در رابطه با ثروت و رفاه.
همچنین از آن جمله است: طمع زیاد در به دست آوردن مال و ناراحتی زیاد بخاطر از دست دادن آن، شمارش دائم اموال و تفکر زیاد در مورد راه های افزایش آن، دریافت تام و تمام حق مالی خود از دیگران و در مقابل تلاش برای شانه خالی کردن از ادای کامل وظایف و تعهدات مالی اش در قبال آن ها، ضعف تقوا و پا نهادن به محدوده ی ابهامات و شبهات، نزدیک شدن به محدوده ی اعمال حرام مانند آسان شمردن دروغ و بیان نکردن حقیقت به طور کامل و عدم پایبندی به پیمان ها و قول ها.
هچنین: عدم ناراحتی به خاطر از دست دادن عبادت و یا انجام گناه.
عبدالله بن مسعود می فرماید:”همانا مومن گناهانش را به گونه ای می بیند که گویی زیر کوهی نشسته و می ترسد که کوه بر رویش فرو بریزد و شخص گناهکار گناهانش را همچون مگسی می بیند که بر روی بینی اش نشسته و او با دست مگس را دور می کند.”(بخاری۶۳۰۸)