انسان توانا و ناتوان از منظر قرآن
نویسنده: فرزان خاموشی
تمثیل به عنوان یکی از انواعِ استدلالها، میتواند با ایجاد تقریب و روشنگری، موضوعِ مورد بحث ما را در ذهن مخاطب، مأنوس و مفهوم نماید و نقش مؤثری در توضیحِ یک گزاره ایفا کند. در جایی که سایر روشها از بیان مراد آدمی عاجز میمانند و مخاطب را از دستیابی به فهم مرادِ سخنگو باز میدارند، تمثیل این راه را برای ما سهل و آسان مینماید.
برخی از پژوهشگران به کار بردن کلمهی «ضرب» در کنار «مثال» و استفاده از تعبیر «ضربالمثل» به دلیل تأثیر پُرنفوذی دانستهاند که تمثیلها بر روح و روان آدمی بر جای میگذارد. یکی از محقّقان در این باره میگوید: کلمهی«ضرب» در مورد مَثَل، به معنای ایقاع و بیان است و این کلمه را در کنار مَثَل از آنجا گرفتهاند که تأثیر هیجانیِخاصی در خاطر ایجاد میکند و بسان آن است که در گوش شنونده سخن را بکوبند، چنانکه اثر آن در قلب وی نفوذ کند و به اعماق روح او وارد گردد. و اساساً هدفِ تمثیلهای قرآنی،تبیین مفاهیم دینی و نیز احقاقِ هدایت به عنوان هدف اصلی و غاییِ قرآن کریم است؛ به بیان بهتر، همهی شریانهای آیات قرآن به هدایت منتهی میگردد.
از جمله اهداف مهم و ارزشمند تمثیلهای قرآنی اهتمام به تبیینِ ارزشها و ضدّ ارزشها و راهنمایی آدمی در جهتِالتزام به فضیلتها و اجتناب از رذیلتها میباشد. بر ایناساس خداوند میفرماید:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْيَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ * وَضَرَبَ اللَّهُمَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَىمَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُبِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»
ترجمه: «خدا مثلی زده (بشنوید): آیا بنده مملوکی کهقادر بر هیچ چیز (حتی بر نفس خود) نیست با مردیآزاد که ما به او رزقی نیکو (و مال حلال بسیار) عطاکردیم که پنهان و آشکار هر چه خواهد از آن انفاقمیکند، این دو یکسانند؟ (هرگز یکسان نیستند. مثل بتو خدا و بتپرست و خداپرست بدین مثال ماند). ستایشمخصوص خداست و لیکن اکثر مردم آگاه نیستند. (۷۵) و خدا مثلی زده (بشنوید): دو نفر مرد یکی بندهای باشدگنگ و از هر جهت عاجز و کلّ بر مولای خود که از هیچراه، خیری به مالک خویش نرساند و دیگری مردی (آزادو مقتدر) که به عدالت و احسان فرمان دهد و خود هم بهراه مستقیم باشد، آیا این دو نفر یکسانند؟ (هرگزیکسان نیستند. مثل کافر و مؤمن بدین مثال ماند)».
خداوند در این آیات با ذکر مثال از دو گروه، انسانها را به دو دستهی کلی، یعنی «انسانهای توانا» و «انسانهای ناتوان» تقسیم کرده است.
مثال اول، به یک مالک روزیرسان و یک بردهی درماندهی بینوا اشاره دارد که در آن، مالک آزاده و روزیرسان را در مرتبهی انسانهای توانا و بردهی مملوک را در زمرهی انسانهای ناتوان جای میدهد. قرآن کریم انسان آزاده و توانا را چنین توصیف میکند که خداوند به او رزق نیکو و پاکیزه بخشیده و این انسان با داشتن امکانات فراوان، به صورت پنهان و آشکار، از آنچه در اختیار دارد، انفاق میکند. اما انسان اسیر و ناتوان، در پیشبرد امور خود فاقد هر گونه ابتکار عملی است؛ او نه قدرت عقلانی دارد و نه قدرت حقوقی؛ چرا که در چنگال اربابش، اسیر و از هر نظر محدود است و نیز حق تصرف در اموال خود و همچنین سایر قراردادهای مربوط به خویش را ندارد. برخی از مفسرانمعقدند که «عبد مملوک» کنایه از نفسی دارد که تابع هوای خویش است و در دام پُر زرق و برقِ مادّیات اسیر گردیده و دنیا را با مال و جاهش، عبادت مینماید.
در مثال دوم نیز به نظر میآید بازهم انسان توانا و ناتوان با هم مقایسه شدهاند. خداوند در وصف انسان ناتوان این ویژگیها را برمیشمارد: «گنگ بودن»، «ناتوان بودن»، «سربار بودن» و «مفید نبودن». این صفات چهارگانه که احتمالاً باهم متلازم نیز هستند، ترسیمی از یک انسان ضعیف و ناتوان میباشد که برآیند و نتیجهاش، ناتوانی در گفتار نیک، فقدان قدرت و استقلال شخصیت، مصرفکنندگی و غیرمولد بودن است. به بیان دیگر، انسان ناتوان در این تمثیل، شخصی است که سخن حق بر زبان نمیراند، توانایی انجام کاری را ندارد، مصرفکنندهای بیش نبوده و برای جامعهاش مولّد نیست. بلکه باری است بر دوش دیگران، نه یاری برای آنها؛ ظرفیتهای بلااستفاده و استعدادهایش راکد مانده و هر جا برود، نفع و برکتی نمیآفریند.
قرآن کریم در این مثال به انسان توانایی اشاره میکند که از دو ویژگی برخودار است: اول «استمرار در دعوت به عدل و داد» و دوم «استقرار در مسیر درست». این دو ویژگی،منشأ خوشبختی یک انسان در زندگی فردی و اجتماعی هستند و موجب میشوند که آدمی اولاً از برنامهای صحیح که ضامنِ سعادت او در دنیا و آخرت است، برخودار گردد و ثانیاًدر پایبندی به آن دارای استمرار و استقامت شود.
منظور از مسیر درست(صراط مستقیم) نیز راهی است که دارای پنج ویژگی باشد: «راست و درست باشد»، «به هدف منتهی شود»، «نزدیک و کوتاه باشد»، «گنجایش همهیرهروان را داشته باشد» و «به عنوان راه رسیدن به هدف،مشخص شده باشد».
به طور کلی انسان مطلوب و توانا از منظر قرآن کریم، فردی مثبت و تلاشگر است؛ صالح است و در اصلاح دیگران نیز میکوشد؛ زبان خود را با سخن حق و نیکو میگشاید و میآراید و به دادگری توصیه میکند و در صراط مستقیم گام مینهد؛ راهی روشن که انسان را به هدف میرساند و مانع از انحراف او میگردد.
مراجع:• امام ابن القیم جوزیة، امثال قرآنی• حمید محمد قاسمی، تمثیلات و جلوههای تربیتی آن • امام ابن القیم جوزیة، مدارج السالکین• یوسف قرضاوی، اسلام و تمدن معاصر