نویسنده : دکتر عبدالعظیم کریمی
چیستی کودک
یک ضرب المثل قدیمی می گوید: “ما آنقدر وقت نداریم که بخواهیم شتاب کنیم!” این تصور که سرعت پیشرفت، در شتاب و تعجیل است یک اندیشه غلط و نارواست. به کودکان بیاموزیم که اگر خواهان سرعت هستند باید آرام حرکت کنند! کودکی که عجله داشته باشد، آرامش ندارد و چون آرامش ندارد، تمرکز ذهنی و نظم فکری نیز ندارد. انسان عجول، پرتلاش و بی طاقت در اغلب موارد از کارها عقب می افتد. بارها تجربه کرده ایم که هر گاه با شتاب تعجیل بیش از حد کاری را انجام داده ایم مجبور به تکرار آن شده ایم. بنابراین به بچه ها کمک کنید تا به جای تعجیل و شتاب داشتن در امور، آرامش و متانت خود را حفظ کنند. این آرامش و تأنی خود موجب صرفه جویی در وقت میشود!
هیچ موجودی به اندازه کودک آدمی، آماده ساخته شدن نیست؛ اما انسان، کودک خود را در محدوده ظرفیت زمان و مکان خویش رشد می دهد آن هم ناقص و ناموزون.
نحوه ی گذار از کودکی به نوجوانی باید تدریجی و طبیعی و به دور از شتابزدگیهای تباه کننده باشد. هر قدر این گذر با آهنگ طبیعی طی شود سرعت و پختگی رشد دوره های بعدی بیشتر و عمیق تر است.
همواره باید تلاش کنیم – البته تلاش هنرمندانه و ماهرانه – که کودکان ما همان گونه تربیت شوند که طبیعت آنها اقتضا می کند، نه آنگونه که آرزو و انتظار ما و یا طبیعت ما اقتضا می کند! هر کس در زمانی به زیباترین وجه خود را بیان می کند که بتواند به ذات خود نزدیک شود و هر کس بتواند به ذات خود نزدیک شود زیبا و دیدنی است!
اگر پیوسته در جستجوی امنیت و آرامش باشید خود را ناایمن و مضطرب خواهید یافت. همان لحظه که سعی میکنید فردی هوشمند باشید، هوشمندی خود را از دست میدهید. همان زمان که تلاش میکنید خوب صحبت کنید، به لکنت زبان دچار میشوید. در موقعیتی که تمامی توجه شما معطوف به آن است که طبیعی باشید، به رفتارهای تصنّعی نزدیک تر میشوید. همان لحظه که سعی میکنید خندان و خوشحال باشید، سردی لبخند و خوشحالی کاذبی در شما نمایان میگردد. از همان هنگام که قصد میکنید درست راه بروید راه رفتن شما مختل میشود. چرا این چنین است؟ پاسخ این سوال را نخواهید یافت مگر اینکه فرق بین رفتار طبیعی و صمیمی را با رفتار تصنعی و ظاهری دریابید! بنابراین به کودکان خود طبیعی بودن و صمیمیت را بیاموزید تا آنها هنر “خودبودن” را تجربه کنند.
اغلب کودکان بیش از بزرگسالان بالنده هستند. حقیقت این است که بزرگسالان هر چه بزرگتر میشوند هویت و اصالت خویش را بیشتر از دست میدهند. یک بزرگسال کسی است که توانسته است نقشهای مختلف را به خوبی بازی کند و از نقش خود غافل بماند، ولی کودک هنوز به این سازگاری نقش و از دست دادن خود تن نداده است.
اغلب اختلافات، ناهنجاریها و روان رنجوریهای دوره کودکی، اعتراض سالم کودک به روابط، رفتارهای و هنجارهای ناسالم محیط (خانواده، جامعه، فرهنگ) است.
تنها راه پختگی فرزند آدمی، این است که به اندازه کافی فرصت دهیم در دوران کودکی کاملا پخته شود و نباید به طور زودرس و شتاب زده او را راهی دوران بزرگسالی کنیم؛ چرا که خلاق ترین و پاک ترین اندیشههای یک بزرگسال، آن دسته از اندیشههایی است که به اندیشههای کودکی شباهت دارد.
مردان بزرگ، “قلبهای کودکانه” در سینه دارند و چگونه است که ما خواهان “قلبهای بزرگ سالانه” در کودکان هستیم؟
کودک دوست دارد همه چیز را تغییر دهد و از دگرگونی اشياء لذت میبرد، زیرا “تغيير” خود یک عمل “خلاق” محسوب میشود. اگر کودک میل بیشتری به انهدام دارد از روی شرارت نیست بلکه دوست دارد همه چیز را “تغییر” دهد، ولی از آنجا که عمل سازنده همیشه به کندی انجام میگیرد و عمل انهدام سریع تر است، بیشتر با روحیه زنده و پر جنبش او مطابقت دارد.
کودکی که به خود اعتماد ندارد، به نظر دیگران بیش از نظر خود و به تایید دیگران بیش از تایید خود و به رضایت بیرون بیش از رضامندی درون محتاج است.
کودک، کمتر از گذشته بالغ می شود. کمتر از گذشته خلق میکند و کمتر از گذشته کنجکاو میگردد. در این پسروی پیشرفتنما، چه رازی نهفته است؟
گذشتن از مراحل رشد و رسیدن به درجات كمال مانند بالا رفتن از پلههای نردبان است و همه کودکان باید آن را طی کنند. اما بالا رفتن از این پلهها در همه کودکان یکسان و همزمان نیست، یکی تندتر و دیگری کندتر پله ها را میپیماید و ما نباید در این آهنگ طبیعی، تسریع و تاخیر تحمیلی ایجاد کنیم.
ذهن سیال و روان و گسترش یابنده کودکان را نباید با آموزشهای ایستا و اجباری محدود کرد. این گونه آموزشها، تمامیت کودک را در محدوده هدفهای بیرونی از هم میپاشد و او را موجودی بیگانه با خود و زندگی واقعی میکند.
وقتی کودک سعی میکند همه را از خود راضی نگه دارد محتاج میشود که دایم مورد تایید دیگران باشد. اگر این حالت از طرف همه افراد و برای همیشه و در همه شرایط رخ ندهد، احساس یاس و نومیدی وجود او را فرا میگیرد.
برای کودکی که هیچ انگیزهای در زندگی ندارد بهترین درمان این است که با کودکی که دارای انگیزه است ارتباط برقرار کند و یا کودکی که عصبی است باید با یک مربی خونسرد و آرام مرتبط گردد. البته این افراد باید مورد پذیرش و احترام کودک باشند و کودک آنها را دوست داشته باشد.
کودکی که نگاه او به طور دائمی دیگران را تعقیب میکند همیشه نگران آن است که نگاه پنهان دیگران او را در تیررس خود قرار دهد. از همین نگاههای نگران کودک میتوان به نگرانیهای درونی او پی برد.
کودکی، تنها دورهای از عمر آدمی است که همه چیز آن جاودانه، زنده، معنیدار، پاک و زلال است.
تغییرات در شیوه زندگی روزانه کودکان از جمله رفتن به مهد کودک، مدرسه و تغییر محل زندگی احتمالا منجر به ناسازگاریها، پریشانیهای روانی و عاطفی در کودک میشود که فشار و تنش ناشی از این سازش نایافتگیها در قالب تیک های عضلانی، بی اشتهایی، اضطراب، پرخاشگری، رفتارهای ایذایی و… بروز و ظهور میکند.
تصویر کودک از خود وابسته به تجربیاتی است که از گذشته خویش اندوخته و این گذشته همان چیزهایی است که دیگران در پنهان به او و درباره او ، گفتهاند و میگویند.
در نزد کودکان مضطرب و نگران، عمل انهدام و تخریب اشياء و اسباب بازیها ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد. یکی از این دلایل احساس حسادتی است که کودک نسبت به خواهر یا برادری دارد که فکر میکند پدر و مادر او را بیشتر دوست دارند یا ممکن است به خاطر اقتدار و استبداد والدین در سرکوبی خواستههای او باشد و یا ممکن است از روی کنجکاوی و برای آگاه شدن از طرز کار وسایل باشد.