زن در میان شفافیت شریعت الهی و تیرگی فرهنگ غرب (۴)
مولف دکتر سعید رمضان بوطی
مترجم: عمر قادری
۷-حجاب
اکثر مردم چنین می پندارند حجابی که اسلام به زن اختصاص داده بزرگترین گواه بر این است که اسلام زن را با مرد مساوی ندانسته است حتی بعضیها هم آن را نشانه تحقیر زن و محدودیت بسیار در آزادی او پنداشته اند.
اگر اینان در انگیزه تشریع حجاب اندیشه و تامل کنند در خواهند یافت که قضیه درست برعکس تصورات آنهاست و خواهند دانست که خداوند سبحان از حجاب راهی ساخته و پرداخته کرده که جهت مشارکت زن با مرد در راستای تشکیل جامعه و امور مختلف آن لازم و ضروری است و نیز از آن ابزاری ساخته است که در ممکن ساختن همیاری عملی زن و مرد در عرصه های علمی، فرهنگی، و دیگر فعالیتهای مدنی و انسانی تاثیرگذار است.
متاسفانه این حقیقت از دید بسیاری ها پنهان است و احساس تاسف ما افزایش می یابد بدانگاه که در لابلای مطالب آینده برای ما روشن شد که حقیقت ناشناخته از جمله بارزترین حقایق است.
انگیزه تشریع حجاب
در کلیه مفاهیم انسانی توانمندی های ذهنی و جسمی و عناصر تشکیل دهنده فعالیت های اجتماعی و فکری زن و مرد شریک است و این نقطه مشترک در میان آنهاست.
آنگاه وجه تمایز زن و مرد در این است که ذات الهی در وجود زن مظاهر زنانگی و جاذبه های جنسی را به ودیعت نهاده است که این جاذبه ها راهی به سوی لذت و کامجویی متقابل در بین زن و مرد می باشد.حال بدیهی است که منشأ این لذت جنسی و محرکهای آن همان غریزه جنسی است که در وجود زن و مرد قرار دارد نه آن نقطه مشترکی که آنها را به لحاظ فکری و ذهنی در اقدام به حرکتهای اجتماهی علمی و فرهنگی به هم پیوند می دهد.
بنابراین مرد از یک طرف از خصلتی که در زن وجود دراد و در آن با وی شریک است خصلتی چون همیاری فکری و جنبشی در راستای تشکیل تمدن و جامعه استقبال خواهد کرد و از طرف دیگر به لحاظ غریزه جنسی از مظاهر زنانگی و جاذبه های جنسی زن نیز استقبال خواهد کرد.
حالا خواهی توانست تنها چند لحظه همراه با من تامل کنی تا در نتیجه به آسانی دریابی که در اینجا در جهت جمع شدن زن و مرد با هم بر سر راه همیاری واقعی در عرصه فعالیتهای مختلف انسانی اجتماعی و مدنی نیازمند به حضور ذهنی تاثیرگذار و فعال یک شرط الزامی وجود دارد.همچنانکه نیز برای به همدیگر رسیدن زن و مرد در سرچشمه لذت و اشباع غریزه جنسی که هردو مورد نیازمند به عوامل تحریک کننده و جاذبه های جنسی است یک شرط الزامی وجود دارد و هدف از این شرطها هم این است که هیچ یک از این دو کار مشترک در دیگری اختلال ایجاد نکند.بر آن نشورد و صفا و سودش را به تحلیل نبرد.
اینک شرطی که برای همکاری در عرصه نخست الزامی است کدام است؟
شرط آن چنانکه برای هر متفکری روشن است این است که حایلی درکار باشد که در بین طبیعت و ماهیت این دو دیدار مشترک فاصله ایجاد کند به گونه ای که هیچ یک از آنها بر دیگری تاثیر منفی نگذارد و آن را به اختلاط و تباهی نکشاند.پس این شرطی که چنین نقشی را ایفا خواهد کرد باید چه چیزی باشد؟
این شرط چیزی جز حجاب اسلامی که از جانب پروردگار تشریع گردیده است نخواهد بود.برا یاینکه ذهن شما در تصور معنی حجاب به راهها نرود و خیالتان بسوی تصورات اغراق آمیز و مزاحم پرواز نکند.برای شما توضیح می دهم که حجاب چیزی بیش از یک حایل منطقی نیست که مشارکت زن با مرد در راستای انجام وظایف انسانی و اجتماعی را از مشارکت او با مرد در جمع شدن بر سرچشمه لذت و اشباع غریزه جنسی جدا خواهد کرد.برای معنی حجاب تعریفی شرعی سراغ نخواهی داشت که در جلوه گر ساختن نقش حجاب و هدف آن از این تعریف دقیقتر به نظر برسد.از آن پس خواهی توانست آن را به میل خودت به هر نامی که حاکی از این هدف و رسالت باشد نامگذاری کنی.
حالا همراه من بیا تا با هم در برابر این تئوری از حوادث فراوان جامعه هم وام گرفته نسبت به یک نمونه عملی آگاهی حاصل کنیم.
وقتی که دیدیم در یک نشست علمی یا فکری که با هدف اصلاحی اجتماعی یا حل و فصل مسأله ای علمی یا فرهنگی تشکیل می گردد زن همراه مرد مشارکت دارد در این صورت ما پا به پای امیال و آمال کسانی که نسبت به حجاب و محدودیتهای آن تگرانی به دل راه داده و از آن ابراز نارضایتی می کنند حرکت کرده و چنین فرض می کنیم که در این دیدار مشترک علمی یا فرهنگی زن همچون زنان لاابالی گر امروزه با خودآرایی و نمایاندن جاذبه های جنسی خود به صحنه بیاید حالا شما تصور می کنید که بر اثر این صحنه تحریک گر و فتنه انگیز زن که به هنگام تبادل نظر در مسأله ای فکری یا معضلی اجتماعی و یا کاری ادبی از خود به نمایش می گذارد چه چیزی اتفاق خواهد افتاد؟
چیزی که ناگزیر رخ خواهد نمود این است که تمایلات جنسی مردانی که شاهد این صحنه هستند و بدان زن نگریسته و بدو گوش سپرده اند به جوش آمده و بر فعالیتهای فکری آنها می شورد و بدینوسیله غریزه جنسی آنها را از حرفها و قضایتهای فکری این زن غافل کرده و به سوی جاذبه های جنسی به نمایش درآمده او می کشاند یعنی ایراد سخنان او برای آنها در یک جا و در عین حال جاذبه های جنسی او در جایی دیگر با آنها بازی می کند.این خود با وضوح تمام بدان معناست که علی رغم گفتار علمی یا فکری این زن مردان حاضر در جلسه او را به این عنوان نگاه می کنند که یک مجموعه از محرکهای جنسی و مظاهر زنانگی است که غریزه جنسی را هیجان زده ساخته و مرد را به کامجویی و لذت تحریک خواهد کرد و بدینوسیله به صحبتهایش اندک توجهی ندارند.
یادآور می شوم که در یکی از هم اندیشی هایی که هر مسأله در کشور الجزایر تشکیل می گردید خانمی آلمانی شرکت داشت و من هم یکی از شرکت کنندگان در این گردهمایی بودم وقتی که در زمان مشخص خود به جایگاه دعوت شد که سخنرانی کند همچون سایر زنان غربی با خودآرایی و به علاوه با نشان دادن حرکاتی فتنه انگیز به صحنه آمد.
من به چهره حاضرین نگاه انداخته در آنها دقت کردم در حالی که این خانم نیز در گفتار فکری خود که اهمیت غیر قابلی هم داشت داد سخن می داد به خدا قسم جز احساسات جنس گرایی و لذت جویی در چشمانشان چیزی مشاهده نکردم و در این چهره ها اثری از عکس العمل مثبت ذهنی و علمی نبود و تنها بازتابی که ایراد حرفهایش برجای نهاد این بود که بعضیها در اتاق او در هتل یک برگ کاغذ گذاشتند که در آن خویشتن را به او معرفی و او را به ضیافت کوکتل شبانه دعوت کرده بودند!
حالا دقت کنید آیا می توان برای خانمی متفکر و پژوهشگر و انسان تحقیری مفتضحانه تر و مسخره آمیزتر از این تحقیر و خوار داشتن تصور کرد؟
برای بار دیگر در این داستان کوتاه که به شرح زیر می آید به عین همین تحقیر شخص زن نگاهی داشته باشید که چگونه برای شما به خوبی جله گر می افتد.
یکی از بانوان شاعر بلند آوازه جهان عرب در شب شعری قطعه شعری می سرایید.او نیز به نوبه خود زیبایی و زینتش را به نمایش گذاشته بود و موهای دراز و صاف و فروهشته اش را در حال سراییدن اشعارش به طرف گوشه ای از صورتش خم می کرد آنگاه بلافاصله آنها را با تکانی جذاب و تحریک آمیز از صورتش کنار می زد.پس از آنکه به ایراد اشعارش خاتمه داد و سالن از کف زدن حاضرین طنین انداز شد یکی از آنها به دوست خود گفت:اشعارش را چطور دیدی؟او در جواب گفت:راستی موهایی دارد که عقل را می رباید و افسون می کند!
آیا کسی هست که در ضمن این گفتار زشت ترین جملات تحقیرآمیز و گزنده را مشاهده نکند و نخواند؟و آیا کسی هست_هرکه باشد_ مضمون و مفاد این عبارات را فهم نکند عباراتی که اهداف مشارکت زن و مرد در کلیه عوامل سازنده حیات اجتماعی را نابود کرده و دور می اندازد عباراتی که خطاب به زن می گوید:هرچند هم کوشش کنی که به عنوان زنی متفکر یا دانشمند یا مبتکر یا ادیب در میان مردان خود را نشان دهی اما باید بدانی که در کلیه این احوال عروسکی زیبا هستی که مرد بدان سرگرم می شود و لذت و شانس خویشتن را در آن مشاهده خواهد کرد.
این که بود و کدامین مکتب بود که نسبت به کرامت زن این همه غیرت از خود نشان داد که اینچنین خوار می شود و در آتش این محرک های جنسی تلاشهای انسانی و استعدادهای علمی و ابتکاری او به تحلیل می رود و به همین خاطر حایلی مستحکم نهاد تا شخصیت انسان بودن زن را از شخصیت زن بودنش متمایز سازد؟زن با شخصیت نخست از کلیه ویژگیهای انسانی و فکری برخوردار خواهد شد و با شخصیت دوم شخصیت مرد بودن مرد همراه با همه مظاهر و آثار او را کامل خواهد کرد.
محققاً این مکتب اسلام است که مقتضیات این غیرت داشتن نسبت به شخصیت زن را پاسخ مثبت داده و راههایی را فراروی او گشوده است که حفظ شخصیت او را از هرگونه احساسات تحقیرآمیز تضمین کرده و شخصیت انسانی او را که شالوده مشارکت او با مرد است در برابر هرآنچه که او را تهدید می کند و برایش کمین می گیرد استحکام می بخشد.
و این پاسخ از جانب اسلام بدین صورت است که اگر زن خواست بنا به انگیزه انسانی خود در عرصه هی مختلف انسانی و اجتماعی با مرد مشارکت داشته باشد در این شرایط اسلام بر زن واجب می داند که وقار و متانت داشته باشد تا بدینوسیله شخصیت انشانی او که تشکیل دهنده نقطه مشترک زن و مرد است جلوه گر شود و مظاهر زنانگی و جاذبه های جنسیش مختفی باشد این از یک طرف و از طرف دیگر چنانچه زن بخواهد در زمینه تبادل و دست به دست کردن عامل سعادت زناشویی همراه با کلیه مسئولتهای ناشی از آن در زیر چتر ازدواج شرعی مقدس به مرد بپیوندد در این صورت اسلام او را فرا می خواند که مظاهر زنانگی خودش را که راه نوعی دیگر از مشارکت زن و مرد است برای شوهرش بنمایاند و از لابلای آن همگام با شوهرش از لذتی که ذات اقدس الهی آن را حقی برای زوجین قرار داده برای خود بهره برداری کند.
اگر چنانچه هر بانوی مسلمان و ملتزمی در جای ان خانم قرار گیرد و آن گفتار فکری سودبخش را ایراد نماید خواهی دید که در برابر انبوه حاضرین در جلسه فقط مهارتهایی را به نمایش خواهد گذاشت که شخصیت انسانیش که تشکیل دهنده نقطه مشترک در بین او و مردان حاضر می باشد آنها را ایجاب خواهد کرد. آنگاه نهایت تلاش بر آن دارد که مظاهر زینت و جاذبه ها محرک های جنسی خود را که مردان را از شخصیت انسانیش غافل می کند مختفی بدارد.اینجاست که خواهی دید توجه همگان را به گفتاری فکری خلاق خود معطوف داشته و بجای آنکه آنها او را به چاله شهوات جنسی بیندازد او آنها را به سطح معلومات و تلاشهای علمی خود ارتقا می دهد.با این همه اسلام این زن را هم از شخصیت زنانگیش و غریزه جنسیش جدا نخواهد ساخت ولی اسلام با دقت کامل او را آموزش می دهد که این حکمت را در پیش گیرد که می گوید:هرجایی برای خود سخنی دارد.
ناگفته نماند من تصور می کنم بعضیها بگویند:شما چه بسا نمونه هایی از زنان لاابالی گر و بی بندوبار را در نظر گرفتی و البته که می توان روی این تعریف یاد شده حساب کرد ولی بفرمایید در صورتیکه زن بدون حجاب شرعی برهنه بیرون بیاید و در عین حال بنا به معنای عرفی جامعه نسبت به ظاهر و شکل خود بی تفاوت و لاابالی نباشد صورت اشکال چگونه است؟و آیا در این شرایط نیز همان فرضی را که توصیف کردی اتفاق خواهد افتاد؟
در پاسخ می گویم:آنچه که در مفهوم خودآرایی و نمایاندن جاذبه های جنسی داخل است یک امر نسبی است و مراتب متفاوتی دارد که از آراستن و برهنه کردن موی سر شروع می گردد و ممکن است رفته رفته دایره آن توسعه یابد و به نهایت حد خود برسد.و چون یکایک این مراتب تحت نمایاندن زیباییهای فتنه انگیز داخل می باشد ترازویی درکار نیست که آنها را در حکم از هم متمایز سازد.
و همچنین مسأله به گناه و فتنه افتادن بر اثر این زیباییهای فتنه انگیز یک امر نسبی است.ای بسا که زیباییهایی که کم آشکار می گردد توجهت را به خودش جلب نکند و اصلاً احساست را تحریک نکند اما شخصی که در کنارت نشسته عاشق آن گردد و در خیال آنها شناور شود. از دیرباز هم گفته اند: هر پیش پا افتاده ای بردارنده ای دارد.
و عین این گفته در مورد زن سالخورده و پیر نیز صدق می کند زنی که دیگر انتظار آن نمی رود که در زینت و زیباییهای آشکارش چنان تاثیری وجود داشته باشد که قبلاً وجود داشت.
آری مسأله در اینجا هم نسبی است چرا که طبیعت مردان و شرایطی که موجب تاثیرپذیری و عدم تاثیرپذیری آنان است متنوع و گوناگون است.با این همه چنانچه این زن کهنسال گمان به این نداشته باشد که در میان مردان خواه ناخواه کسی هست که تحت تاثیر جاذبه های جنسی و زیباییهای آشکارش قرار می گیرد هیچگاه خود را خسته نخواهد کرد که زیباییهایش را در معرض نگاه مردان بگذارد.
پس با توجه به این واقعیت نکارناپذیر و ملموس اسلام در حل و فصلها احکام خود را با توجه به کلیات امور و حوادث وضع می کند و به وجه تمایزهای سبی در بین جزئیات امور اعتنا و توجهی ندارد.البته این کار همه قوانین هم هست از آنجا که وصف شمول و عموم از جمله بارزترین مزایای قواینن می باشد لازم است که در اجرای آنها معنی شمول و عموم نیز منظور شود در غیر این صورت نمی توان مواد و مضامین آنها را به عنوان قوانینی ک احکام آنها بر همگان جاری است به حساب آورد.
این معنی همان قاعده فقهی است که می گوید : }تنزل المظنة منزلة المئنَّة{
یعنی در راستای اجرای احکام شرعی هرآنچه که ظنی الوقوع است در حکم چیزی که حتمی الوقوع است قرار داده خواهد شد که هدف از آن احتیاط کاری و وجود نظم در این باب می باشد.
برای مثال شراب حرام است چون بی تردید مست کننده است.حالا اگر ما بیاییم در میان کسانی که بر اثر تناول مشربات الکلی مست می شوند با کسانی که با تناول آنها مست نمی شوند و همچنین در میان کسانی که به یک جام می مست نمی گردند با کسانی که با یک جرعه هم مست می شوند تفاوت بگذاریم سپس بر مبنای همین تفاوت در منشها و عادات و رسوم اجرای حکم اسلام در ابن زمینه را نیز تجزیه و تفکیک نماییم در این صورت مفهوم قانونی این حکم باطل و بالاخره مفهوم تشریعی آن نخواهد توانست مردم را پوشش دهد.
به همین خاطر در مسأله حجاب نیز لازم است که ذات الهی برای معنی وقار و متانت مطلوب حد و مرزی را مطابق با هدفی که به خاطر آن تشریع گردیده مشخص نماید و این معنی مشخص رنگ قانون عمومی بخود گیرد و از این رو ناگزیر می باید این حکم بر یکایک زنان در هر شرایطی اجرا گردد.
اشتباه بعضیها در تصور علت مشروعیت حجاب
موضوعی که اکنون توضیح دادیم علت مشروعیت حجاب است همان حجابی که چیزی بیش از این یست که زن در عرصه مشارکت با مرد در فعالیت های انسانی علمی و اجتماعی وقار و متانت داشته باشد بدین صورت که زیباییها و محرکها جنسی خود را بپوشاند یعنی چیزی بیش از این نیست که ماهیت مشارکت زن و رد را در این کارها و فعالیتها تقویت داده و مساوات وی با مرد را در این راستا در برابر آفاقی که به احتمال زیاد این مساوات را تهدید می کند پاس خواهد داشت.
اما همین حکمتی که میزان اعتنای پروردگار به مشارکت و مساوات زن و مرد در کلیه عرصه ها را علنی و آشکار ساخته از ذهن بعضیها بدور است و به همین جهت برای مشروعیت حجاب علتهای موهوم ساخته و پرداخته می کنند.
اینان چنین فرض می کنند که ذات اقدس الهی حجاب را ابزاری در جهت تربیت زن و دختر جوان و راهی بسوی بالا بردن او به سطح استقامت اخلاقی و دوری از انحرافات و پلشتیها قرار داده است.آنگاه اینان این فرض خود را یک حقیقت و واقعیت دانسته و بر این تاکید دارند که فلسفه مشروعیت حجاب اسلامی همین حقیقت است.سپس بلافاصله همین فلسفه را مورد انتقاد قرار داده و چنین اظهار می دارند که در میان تربیت روانی بر جوشیده از درون آدمی و مد و نوع لباسی که می پوشد هیچگونه رابطه ای وجود نخواهد داشت.دختری که زیربانای رشد و تربیت او فضایل اخلاقی بوده شکل و ظاهر لباسی که به تن درکشیده هیچگاه او را به انحراف و بی بندوباری نخواهد کشید همانگونه که دختری که انحراف را چیزی خوب دانسته و بدور از اخلاق نیکو تربیت شده است چادر کامل یا روسری و یا نقاب زدن هیچگاه برای او فضیلت و اخلاق نیکو را به دست نخواهد داد و اینان چه بسا ضرب المثل های موهوم یا صحیح را در مورد دخترانی با حجاب و گاهی نقابدار قلمداد می کنند که رفتارهای ناهنجار و زشت را پیشه ساخته اند.
در پاسخ می گوییم :درست است که تربیت از درون می جوشد و به وسیله نوع و شکل لباس از بیرون نمی آید و روزی نخواهد رسید که مد و شکل لباس جایگزین تربیت و روشهای تربیتی گردد.
ولی کدام یک از علمای شریعت اسلامی برای شما اظهار داشت که فلسفه تشریع حجاب اسلامی این است که معیاری برای اخلاق و ابزاری جهت تربیت رفتاری دختر جوان باشد.و یا در کدام یک از مصادر شریعت اسلام نصی را سراغ دارید که این مطلب شما را تایید کند؟
این فرض موهوم فاقد سند به این ضرب المثل عربی می ماند که می گوید: زَنّاهُ فَحَدَّهُ یعنی از سر تزویر و افترا بدو زنا نسبت داد تا به زور مجازاتش کند.
آری مجدداً خاطرنشان می کنیم که فلسفه مشروعیت حجاب اسلامی همان بیان منطقی است که در خصوص آن داد سخن دادیم و غیر قابل شک و تردید است.قرآن کریم این فلسفه را در نصی جامع و سنجیده عنوان کرده است آنجا که خداوند می فرماید:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ:
ای پیامبر به همسران و دختران خود و زنان مسلمانان بگو که چادرهایشان را بر سر و صورت خود بیندازند این نزدیکتر است که به عفت و پاکدامنی شناخته شوند و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند
این قسمت از آیه که می فرماید: این نزدیکتر است که به عفت و پاکدامنی شناخته شوند و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند .(احزاب/۵۹)
فلسفه حجاب را بیان می دارد ایا آن را خوانده اید و در آن اندیشیده اید؟
آری فلسفه اش این است که جاذبه و محرکهای جنسی زن از معرض نگاه مردان چشم چران پنهان بماند تا بدینوسیله زیباییهای او آنها را به تعرض و اذیت کردن تحریک نکند و در وجود زن جز عنوان یک شریک در راستای خدمات انسانی و تلاشهای مختلف اجتماعی مشاهده نکنند مادام که عرصه اجتماع مرد و زن با هم عرصه ای اجتماعی باشد که همگان در آن بسوی همیاری در زمنیه تشکیل جامعه و پایه گذاری فرهنگ و تمدن پیش می روند و یکدیگر زا فرا می خوانند.
یعنی فلسفه حجاب از این نیست که با بره گیری از آن بتوان در زمینه تخلق به فضایل اخلاقی به مساعدت زن شتافت.بلکه فلسفه اش این است که در زمینه انضباط به اخلاق نیکو به مردانی که زنان را تماشا می کنند مساعدت شود و در راستای اینکه با زن به عنوان یک انسان واجد عناصر علمی و فرهنگی و توانمندیها و مهارتهای اجتماعی نه به عنوان یک مجموعه متشکل از محرکهای جنسی سروکار داشته باشند آنها را یاری و مدد رساند.
ما فرض می کنیم در میان زنانی که رفتارهای غیر مناسب و زشت در پیش گرفته اند بعضی از آنها با حجاب و باوقار باشند ولی مگر این ایجاب خواهد کرد که وقار و متانت را ناچیز دانست و با حجاب اسلامی به مبارزه برخاست؟
راستی اگر باید چنین باشد در این شرایط جلوه های بی حجابی و برهنگی و اغواگری سزاوارتر است که آنها را ناچیز تلقی کرد و با آنها به مبارزه برخاست زیرا زنانی که رفتار انحراف آمیز دارند و بر اثر آن دست به برهنگی و بی حجابی می زنند چندین برابر زنان منحرفی هستند که احیاناً نشانی از حجاب و متانت بر آنها مشاهده می گردد.
با این همه شگفت اینکه این آقایان تنها و تنها حجاب را دستخوش اتهام قرار داده و در خصوص جاذبه ها و محرکهای جنسی ای که اعلام موجودیت می کند نه تنها آن را مورد اتهام قرار نداده بلکه آنها را از ایفای نقش در تحریک غریزه مردان و تضعیف انگیزه اخلاقی در وجودشان نیز تبرئه می کنند.
آیا حجاب مانع از پیشرفت زن است؟
چه بسا اهانت گران به اسلام و کسانی که به علت روابطی فردی یا عواملی روانی از اسلام نگرانی به دل راه داده اند امثال عبارت زیر را مطرح می کنند:
اسلام زن را به وسیله بارهای گران حجاب به بند کشیده است اسلام از همان آغاز الزام زن به حجاب عقب ماندگی را بر وی تحمیل نموده است پیشرفت و آزادی زن در گرو رهایی او از محدودیت های حجاب است و…
به هر حال باید گفت:در صورتیکه پیش از هر چیز ما از اولویتها –هر نوعی هست- دوری گزیدیم و با پرسش زیر روبه رو شدیم چه پاسخی خواهیم توانست ارائه داد؟عقب ماندگی در افکنده است؟و ارگ پاسخ آن مثبت است بفرمایید شکل و صورت رابطه این دو امر با هم چگونه است؟پاسخی که یک اندیشه واقعی آزاد از اولویتها آن را دیکته می کند عبارت است از اینکه در بین حجاب اسلامی و عقب افتادگی هیچ گونه رابطه ای به نظر نمی رسد همانگونه که در میان حجاب و پیشرفت نیز رابطه ای وجود ندارد
در طول تاریخ روزی نبوده است که مد و نوع دوخت لباس زنانه چه در طول و عرض آن و چه در بلندی و کوتاهی آن در رویکرد عقلی و فعالیت انسانی زن تاثیرگذار بوده باشد.از دیرینه ترین عصور تاریخ تا به امروز کشورها و جوامعه بشری در هندسه و مد لباسهای مردانه و زنانه دارای فرهنگ وآداب کاملاً مختلفی بوده اند با این حال نه ما شنیده ایم و نه هیچ احدی شنیده است که این تنوع و ناهماهنگی در مدها سبب شده باشد که آن ملتها و جامعه ها در پیشرفت علمی و فرهنگی با هم تفاوت داشته باشند (بلکه تفاوت در آنها علتهای دیگری دارد.)
لباس هندیها اعم از زن و مرد در نوع خود بی نظیر است و لباسهای اصیل سنتی زنان ژاپن هم هیشه دارای مد و شکل خاص خود بوده است همانگونه که لباسه های دلخواه زنان اروپا و آمریکا نیز به نوبه خود دارای نوع خاص خود بوده است.با این همه هیچ یک از این ملتها احساس نکرده است که این تنوع و ناهمگونی در مدلهای لباس باید تنوعی مشابه خود و در میزان پیشرفت به دنبال داشته باشد تمدنهایی چون تمدن ساسانی و بیزانسی و تمدن اسلامی و جز آنها که روزگاری زمام حکومت در دست داشتند با چیزی به نام مشکل لباس مواجه نشده اند و اصلاً خیالش را نکرده اند.
پس این پدیده ای که نه جهان و نه تاریخ از آن اطلاع داشته است از کجا آمده و کی از راه رسیده است؟
پس بر همین اساس برای ما الزامی است که ملکه (تدمر) خانم (زنوبیا) را با توجه به نوع لباسش که میل به افتخار آن داشته در رده زنان نادان و عقب مانده و همچنین زناان بی حجابی آفریقای سیاه را با توجه به آزادی فوق العاده و بی بندوباریشان در صف ملتهای متمدن و مترقی قرار دهیم.
در گوشه و کنار خلیج هم دختران و زنان جاهل دارند در آزادی و خودآرایی و بی حجابی با دختران اقوام لاتین در پاریس رقابت می کنند. آیا با این تعویذ سحرآمیز دیگر از دام جهالت و عقب ماندگی رسته اند و نامشان در دفتر زنان به اصطلاح دانشمند و مترقی به ثبت رسیده است؟
در مقابل در قلب کشورهای عرب نیز مانند سوریه و مصر زنان با حجابی وجود دارند که به اوج تخصصهای مختلف علمی رسیده و در فعالیتها و خدمات مختلف اجتماعی بالاترین سطح مشارکت را داشته اند.آیا وقار و متانت آنها که با استفاده از آن حکم ایزد منان را لبیک گفته ان امتیازات علمی، رشد مدنی و خدمات اجتماعی آنها را که جامعه شاهد آنها بوده به تحلیل برده است و بالاخره ناگاه در لحظه ای سحرآمیز به صورت زنانی مرتجع و عقب مانده در آمده اند؟!
آری کسانی که حجاب را عقب ماندگی دانسته اند گاهی اوقات منظورشان از حجاب افراط در حجاب و حبس زن و دست و پا زدن وی در حریم خود می باشد به گونه ای که از حد وقار و متانت مطلوب فراتر رفته و زن را از حضور در عرصه دانش و کار برکنار کند و در میان مردم نیز بوده اند کسانی که در فهم وقار و حجاب اسلامی چنین برداشتی افراطی داشته اند و در عصر حاضر هم از این قبیل افراد به چشم می خورند.
باید گفت:این برداشت افراطی ممکن است عقب ماندگی را عملاً به دنبال داشته باشد ولی اینچنین برداشتی با ترازوی شرع و احکام اسلامی منافات دارد و از بس ظلم و جفاست که گناه و عواقب زیانبارآن را به حساب اسلام گذاشت و این به علاوه آنکه علیه آن جوسازی صورت می گیرد و به ساحت مقدس آن بی حرمتی می شود.
ذات اقدس الهی حد و مرز متانت اسلامی را جلوه گر ساخته و می فرماید: وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا: زینت و زیور خودشان را آشکار نکنند مگر آنچه که به طور طبیعی آشکار می شود.(نور/۳۱)
زینتهایی که به طور طبیعی و بدون تکلف ظاهر می گردد آن گونه که جمهور علما می گویند عبارت است از صورت و دو دست زن و جز اینها می توان بدون مشقت و زحمت مستور داشت.
بدیهی است این حد واجب از حجاب و متانت زن را از حرکت علمی و اجتماعیش باز نخواهد داشت هر عضوی که پوشاندنش برای زن مایه زحمت باشد خداوند سبحان آشکار ساختن آن را حکم داده و هر عضوی که خداوند حکم به ستر آن داده باشد محققاً در پوشاندن آن هیچ زحمتی برای زن ببار نخواهد آمد.
اما محدودیت هایی که از این حد فراتر رفته محدودیت هایی چون:برکناری زن از حضور در جامعه و پوشاندنش کامل سراپای بدن با لباسهایی که مانع از تحریک و فعالیت و دیدن و مایه خستگی در حرکت است خواه از روی ورع و احتیاط کاری صورت گرفته باشد یا بر اساس انگیزه افراط و بدعت همه و همه از حساب و مسئووایت مبانی شریعت اسلامی بدور و اسلام عواقب آنها را متحمل نخواهد شد. در هر صرت این وضعی نیست که جوامع اسلامی در واقع بر پایه آن عمل کنند.
با این همه نیز باید دانست اگر زنی باخبر شد که عده ای از مردان دارند به خاطر لذت و سرگرمی صورت او را نگاه می کنند و دستور الهی مبنی بر نگاه نکردن به نامحرم را نادیده می گیرند در این شرایط بر این زن واجب است که آنها را از غور کردن در نگاههای حرام باز دارد و چنانچه این کار برایش امکان نداشت آن گونه که بسیاری از فقها اظهار داشته اند باید هر طور شده صورتش را از معرض دید آنها مختفی بدارد.
می گویم:شاید این فرض هم یک تئوری باشد و بجز در شرایطی نادر تحقق نیابد زیرا به طور کلی زن در شرایطی قرار دارد که نمی تواند انگیزه نگاه مردان بسوی او را تبیین کند و بر او واجب است که در چشمان آنان دقت نکند و به دنبال آن هم مبانی اخلاقی الامی پیوسته به این اشاره می کند که انسان نسبت به مردم حسن ظن داشته باشد و احوال و تصرفات مردم را بر اهداف سالم حمل نماید.
بنابراین زن از کجا بداند که مردی در میان مردم با نظر شهوت آمیز و حرام او را نگاه می کند؟هدف از این گفته ما بیان حکمی اس که در بین جایز و حرام حایل قرار می دهد ولی ورع و حتیاط اقتضا می کند که در هر شرایطی صورت زن پوشیده بماند تا به این وسیله نیاز به این نباشد که نسبت به چشم چرانان سوءظن بدوه شود.
نقش انگیزه خودخواهی مردان در رویارویی با حجاب و متانت زن
بعد از این موارد اینک وقت آن است که سؤالی به شرح زیر مطرح میکنیم:
به عقیده شما اینکه گروهی از مردان زنان را فرا می خوانند که از موازین متانت و حجاب اسلامی کناره گیری کنند ،چه انگیزه ای دارد؟آیا در واقع انگیزه اش غیرت خوردن نسبت به منافع جامعه و میل به رهایی از محدودیتهای عقب ماندگی و سوق دادن جامعه بسوی تعالی و ترقی می باشد؟
من معتقدم فرض اینکه انگیزه آنها دعوت به بی حجابی این غیرت خوردن ناب ودلسوزانه ای برای جامعه و زن باشد ،خنده دار و ساده لوحی به نظر می آید و همچنین معتقدم کسی که این فرض را باور کند و به حقانیت آن اطمینان داشته باشد،از سادگی فوق العاده رنج می برد.
کسی که در مراسم هنرهای نمایشی شرکت می کند و در میان آنها هنرهایی را انتخاب میکند که در آنها بیشتر خودآرایی و تحریکات جنسی از طرف زنان صورت می گیرد،آیا در این شرایط کسی در این شک دارد که چنین شخصی شهوت پرست و به دنبال اشباع غریزه جنسی خود می باشد و از این راه ،خود خواهیش را با صادقانه ترین شیوه بیان می دارد؟و اگر چنانچه خردمندی مشاهده کند که این شخص حاضر در مراسم با کف زدن،زنان نمایشگر و نمایششان را تحسین می کند ،آیا این انسان خردمند باور می کند و خاطر جمع می شود که تحسین این شخص بدین خاطر است که دوستدار زنان و غیور بر منافعشان و جانباز راهشان است؟
برای روشن تر شدن مطلب ،مثالی نزدیکتر به ذهن خاطرنشان می کنیم:کسی که ساختمانی را دوست دارد و بدینوسیله در تلاش است تا آن را به مالکیت خود در آورد و یا ابزاری زیبا را دوست دارد و می خواهد آن را برای خود به دست بیاورد ،در واقع خود خواهی و توجه به خویشتن را دنبال خواهد کرد درست همانند کسی که دلباخته زنی شده و به همین خاطر تلاش می کند که در بین خود و او پل لذت و کامجویی نصب کرده و در صدد این باشد که این خانم هرطور شده زیباترین اندام و پرجاذبه ترین محرکهای جنسی اش را در برابر او به نمایش بگذارد ،این شخص نیز خود بینی و میل به خویشتن را ابراز داشته وکلیه منافع و لذتها را حول محور خود می گرداند.
آیا این را می توان در معنی انسانی و واقعی محبت و عشق به نوعی داخل کرد؟هرگز!هرگز!
محبت و عشق آن است که خود را د ر دیگران دید؛بدان معنا که سعادت خویشتن را در توجه به دیگران ملاحظه کرد.
محبت این نیست که دیگران را در خود دید؛بدان معنا که آنها را ابزار لذتها و هوا و هوس خود دانست.این خود یک خودخواهی علنی و آشکار است که گاه با برگ سلوفان محبت پوشیده می باشد.
و برای جامعه چقدر ضروری و حیاتی است که تفاوت این دو حالت را درک کند و به تناسب استحقاق هر یک از آنها ،با آنها سر و کار داشته باشد.
بر این اساس،یکا یک ما خواهیم توانست بدانیم که فرا خوانی پرحرص و جوش زنان و دختران از طرف بسیاری از جوانان ،مبنی بر اینکه خود را از ضوابط حجاب و متانت آزاد سازند و به نوبه خود در بازارها و مجالس و جامعه ها خودآرایی در پیش گیرند،منشأش همان علاقه و رغبتی است که چشم چرانان را وا می دارد که به دنبال هنرهای نمایشی ای باشند که بیشتر تحریک کند و جاذبه های جنسی زن را به نمایش بگذارد و نیز آنها را وادارد که در صورت موافق آمدن صحنه دیدنی با هوا و هوس ویژه درونشان ،شدیداً کف بزنند.
اما راجع به مصلحت این دختران و زنان نمایشگر و غیرت خوردن برای سعادت و سرنوشت آنها ،وقتی برای پژوهش در هیچ یک ازآنها وجود ندارد،چرا که داعیان و کف زنان سعی بر آن دارند که در برهنگی و بی حجابی آنها تنها خویشتن را ملاحظه و اشباع کنند.در هر صورت سر انجام این زن است که قربانی این همه تجاوزها خواهد شد.او از لابلای راهی که برای خود یافته ،دوست دارد و در جستجوی آن است که مردی را بیابد که به قول نویسنده آلمانی خانم استرفیلار به عنوان یک شریک جنسی نسبت به وی عطوفت و مهربانی داشته و او را در سایه حفظ خویش نگه دارد.اما بر خلاف میل او،فقط مردی را سراغ دارد که میوه های لذت و کامجویی خود را در باغ وجود او پیچیده و در وجود او تنها به غریزه جنسی خود توجه می کند و بعدها در زنانی دیگر سراغ میوه های لذت بخش دیگری را خواهد گرفت.
فاجعه زن غربی یک نمونه آشکار است که این گفته ما را مجسم می سازد.
بی تردید هر یک از ز و مرد در این راستا دوستدار خویش و در صدد تامین سعادت خود می باشد.ولی مرد با استفاده از نیروی فریبگرش بر زن غلبه کرده خواسته هایش را از او برآورده ساخته و در جهت اثبات وجود خود تسخیرش کرده است.و اما زن بر اثر ضعف و ناتوانیش مغلوب آمده و به شرم و حیایش تن در داده و به وسیله رؤیاهایی که در سر می پروراند مست شده است بعدها زن بیچاره بیدار می شود تا این واقعیت تلخ را دریابد که هرچه مردان خواستند از او گرفتند بی آنکه او از آنها چیزی بگیرد.
شاید خواننده گرامی تصور کند که من این گفته را با تار و پود وهم و خیال می بافم اما در واقع این گفتار و نوشتار من حاکی از یک صحنه بسیار کوچک از یک واقعیت تلخ و بزرگ می باشد واقعیتی که دفترهای بزرگ از ترسیم و جای دادن آن ناتوان است.
نمونه های بسیاری از این واقعیت تلخ در خاطر دارم که البته درصدد ارائه آنها نیستم منتها به عقیده خود مفید و ضروری می دانم که تنها یک نمونه از آن را در فرایند خواننده گرامی بنهم:
چند سال پیش روزی یک دختر به دفتر کارم در دانشکده الهیات وارد شد.به نظرم حجابی ساختگی داشت که قسمتی از موهای سرش را بدان پوشانده بود از من اجازه خواست که بنشیند و سیه روزی و فلاکتش را برایم حکایت کند به امید آنکه من او را به راه نجاتی رهنمون شوم و در دستیابی به راه حلی او را مدد رسانم.
خلاصه داستانش این بود که او در خانواده ای بیگانه و ناآشنا به دین و گسیخته از ارزشهای اسلامی بزرگ و تربیت و فرهنگ خود را از طریق مدارس دانشگاه به دست می آورد بی آنکه ناصح و مراقب دلسوزس داشته باشد.او گفت:جوانان از همان آغاز مقطع تحصیلات راهنمایی گرد وی می آمدند و اظهار داشتند که دلباخته او شده اند و او را تشویق می کردند که بیش از بیش در شکل و رفتارش آزاد باشد.او گفت:همه این موارد را پذیرفتم و بالاخره قلبم به صورت هتلی درآمد که جوانان عازم یکی پس از دیگری آن را به اشغال خود در می اوردند.در دانشگاه رابطه ام با جوانان عمیق تر گردید.همه در توجه من به آزادی در شکل و رفتار مرا تحسین می کردند با وجود این مدام نیز بر من فشار وارد می ساختند که بیشتر آزاد باشم و اظهار وجود کنم.در این شرایط بود که عاشق جواین گشتم او را دوست داشتم و عشق به او بر روح و روانم غلبه کرد چه او به من اطمینان می داد که دوستدار و عاشق راستین من است.بعدها به او پیشنهاد دادم که مرا از بستگانم خواستگاری نماید و با من ازدواج کند.به تمام معنا مرا پاسخ مثبت داد و تاکید کرد که این برنامه ریزی موجود در ذهن او نیز می باشد و هرچه زودتر به خواستگاریم خواهد آمد بنا به هیمن اطمینان رابطه ما ابعاد گسترده تری به خود گرفت تا جایی که توانست گرانمایه ترین ملکم را از من سلب نماید چون در واقع به عشق او ایمان و به وعده او اعتماد و به رویاهایم باور داشتم که این جوانی است که بر او تکیه خواهم زد و در سایه او خود را پناه خواهم داد.
بعدها هم به طور مکرر از من لذت می جست و من نیز همچنان خواستگاری را به وی تذکر داده و از او می خواستم هرچه سریعتر به وعده خود وفا کند اما او از من مهلت می خواست و عذرهایی را می آورد که بعدها برایم معلوم شد همه ساختگی بوده است.
بالاخره در یکی از ملاقاتهایمان با اصرار از او خواستم که وعده خواستگاری را وفا کند نگاهی تحقیرآمیز به من انداخت و گفت:خوب من اگر تصمیم به ازدواج داشته باشم با دختری گرامی و با متانت ازدواج می کنم که خود را بازیچه جوانان هوسباز قرار ندهد.
وقتی که این سخن به گوشم خورد انگار فریاد بلندی مرا از یک خواب طولانی و عمیق بیدار ساخت تا متوجه گردم که در بین انبوهی از خرابکارن قرار گرفته ام که مرا گول می زنند بدین ترتیب خود را در این جهان غریب و نسبت به نزدیکانم که مرا رها کردند تا سرگشته و حیران راهم را در پیش گیرم بیگانه دیدم.با این همه اگر چنانچه نیز شکایت عواقب بی توجهیشان را نسبت به من نزدشان می بردم به یقین دستخوش شدیدترین انواع شکنجه ها قرار می گرفتم.
آنگاه در هاله ای از احساسات اظهار داشت:من حالا باور دارم که اگر در پناه مبانی و رهنمودهای اسلامی قرار می گرفتم هیچ دجال فریبکاری نمی توانست این گونه به من لطمه زند و در نتیجه سعادت و کرامتم محفوظ می ماند.ولی حالا نمی دانم چه کاری از من ساخته است.
به او گفته:آخر مگر برای شما ضرورت داشت که دستورات الهی را در بوته آزمایش قرار دهی و در کوران این تجربه تلخ و کشنده غوطه خوری و سرانجام به این یقین خود نایل آیی؟
آیا از پیش تو را کفایت نمی کرد اینکه دین اسلام در مجموع خود فقط یک سری انرزهای خداوند سبحان است که بدانها بندگان گرامیش را مورد خطاب قرار داده تا با بهره گیری از آنها سعادت خود را تامین و آنها را به عنوان مدافع خود در برابر هر گزندی تلقی نمایند؟ هر فرد عاقلی بایستی این نکته را بداند.
ولی شما در طول سالهای گذشته از برنامه اسلام سر باز زدی و فروتنی برای فریب خرابکارن را بر اوامر و احکام اسلام ترجیح دادی.علی رغم این هم خواهی دید که خداوند سبحان دوستی راستین و یگانه کسی است که در غربت مونس تو و برای رهایی از اندوه و درد مددکار توست و از تو جز این نمی خواهد که از سر صدق با او سازش کنی و با اطمینان و باور در حد توان خود او را در اوامر و وصایایش فرمان بری.
این خانم به من گفت:من از همین امروز با ابراز پشیمانی و توبه با خدای خودم عهد می بندم که کلیه اوامر و اجکامش را فرمان برده و هیچگاه به فریب شیطان صفتان توجه نکرده و به هوا و هوسها و کششهای نفسانی تن در ندهم.
به او گفتم:گاه به گاهی به من سر بزن.من قطعاً معتقدم که خداوند متعال به زودی گشایش و راه نجاتی به شما عنایت خواهد کرد.
از جمله شگفتیهای لطف ذات سبحان این بود همینکه سه چهار روز از رفتن او گذشت جوانی پیشم آمد و به من عرضه داشت که نیاز به ازواج دارد و دختر دیندار و مناسبی را سراغ ندارد و من به نظرم رسید که این جوان یک جوان متدین و ملتزم و بادرایت است.
به او گفتم:آیا دوست داری با دختری ازدواج کنی که سیمای او تو را مسرور و از دینداری و رفتارش مطمئن شوی و بالاخره در ازدواج با او پاداش بزرگی برای شما باشد که جز برای راستگویان دست ندهد و من هم ضامن باشم؟
با شور و شوق گفت آری این دختر کیست؟
داستانش را برایش شرح دادم و جریان کار را برایش برملا ساختم و اعتمادم به توبه راستین را برایش تاکید کردم.او هم شادمان تر گشت و انجام این کار را آنگونه که خودم می خواهم به من موکول کرد.پاک و منزه است خداوند گرداننده دلها پروردگار مهربان و بالطفی که سینه ها را گشایش داده و امور را روبه راه کرده و با دست لطف خود انباشت دردهای خفه گر را که دل آن دختر بیچاره قربانی دست دلالان را فرا گرفته بود می زداید.دلالانی که به ترقی و پیشرفت فرا خوانده و نسبت به عقب ماندگی هشدار می دهند.
خداوند مرا توفیق عنایت نمود آنها را پیوند دادم در یک نشست یکدیگر را شناختند با هم گفتگو کردند و با هم پیمان ازدواج بستند.بالاخره این جوان طبق معمول دختر را از بستگانش خواستگاری نمود و خداوند در سایه یک زندگی زناشویی سعادتمند و در زیر چتر التزام به تعالیم سعادتبخش اسلام ایشان را به هم پیوند داد.
خداوند سبحان می فرمایند:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ: ای کسانی که ایمان آورده اید خدا و رسولش را پاسخ دهید بدانگاه که شما را به چیزی فراخواندند که شما را حیات و زندگی خواهد بخشید.(انفال/۲۴)
آری چنان است عاقبت اندرزهای فریبگرانه و چنین است ثمره پذیرش تعالیم حکمران حکمرانان و مهربانترین مهربانان.
این یک نمونه بود و نمونه های مختلف دیگری در خاطر دارم که بر یقین انسان عاقل نسبت به رحم،لطف،حکمت و فضل خدا و بر محتاط بودنش در برابر فریب فریبکارن و استثمارگران و خودکامگان خواهد افزود.
بنابراین در تشریع حجاب از جانب خدا هیچ تنزلی از درجه مساوات با مرد برای زن وجود ندارد بلکه عکس قضیه درست است زیرا همانطور که دیدی ضوابط حجاب اسلامی محافظ مشارکت واقعی فعال زن و مرد در همه مسایل اجتماعی علمی و فرهنگی می باشد و سر باز زدن از ضوابط وقار و متانتی که عین حجاب اسلامی است زن را از سطح این مشارکت تنزل داده و او را به صورت اسباب سرگرمی و لذت جویی برای مردان در می آرود.
همچنانکه نیز روشن شد که حجاب همراه با ابعاد شرعی معروف خود روزی نبوده که سنگی بر سر راه پیشرفت یا مانعی از دستیابی به بلندای قله های دانش و معرفت بوده باشد.
و همچنین روشن شد که هدف از تشریع حجاب فضایل اخلاقی در وجود زن حجابی نیست هر انسان عاقلی می داند که روزی نبوده لباس و حجاب انسان را از توسل به راهای تربیتی و پرورش مطلوب بی نیاز باشد.
بلکه هدف از تشریع حجاب محافظت از روان مردان چشم چران ات که فشار غریزه جنسی آنها را تحریک ننماید و در میان آنها و بینش و فعالیت زن همراه با مردان در عرصه های فکری،علمی و سازندگی فاصله ایجاد نکند و تا از سطح ادب و شعر او غفلت نکنند و در جاله زیبایی موها و زیور و زینت شهوت برانگیزش که با چشم غریزه آنها را نگاه می کنند سقوط نکنند.
در نهایت من معتقدم با توجه به مواردی که توضیح دادم نیاز به هیچگونه اضافاتی نباشد.