نویسنده: دکتر عبدالرحمن پیرانی
جایگاه حقوق انسان در اسلام
از جمله نعمتهای بزرگی که خداوند متعال بر امت اسلامی ارزانی داشته است وجود یک رسالت جاودانه است. رسالتی که همیشگی است و وحی مصدر آن است و کلیاتش را توضیح داده است ولی جزئیات و بیان تفاصيل آن را بر عهدهی عقل گذاشته تا در هر زمان و مکانی انسانهایی که توانایی استخراج و استنباط دارند، این تفاصیل و جزئیات را در چارچوب اصول قابل قبول و به مقتضای نیازها بیان کنند.
بیگمان انجام چنین مسؤولیت مهم و خطیری از ناحیهی انسان، امر میسر و ممکنی است، زیرا از جمله ویژگیهای این ارزشها و نصوص این است که:
اولا: همواره تنوع و تفاوتهای جوامع بشری و تغییرات و پیشرفتهای حاکم بر زندگی انسان را مورد پوشش قرار میدهد و هیچگاه در دایرهی زمان و مکان یا یک شرایط و وضعیت خاصی باقی نمیماند، کما اینکه خداوند در مورد خود میفرماید:«يَسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (الرحمن: ۲۹) همهی چیزها و همهی کسانی که در آسمانها و زمینند (به زبان حال یا قال، روزی و نیاز خود را) از خدا درخواست میکنند. او پیوسته دستاندر آفرینش نو و دگرگونی تازه است و در شؤون آفریدههای خود تصرف میکند.
ثانيا: تأکید و احترام به جایگاه رفیع عقل در اسلام به عنوان نوری جهت درک حقایق و بیان جزئیات و تفاصيل نصوص شرعی و سیر در آفاق و انفس، وسیلهای در خدمت دین نه در مقابل آن. قدرتی که انسان به وسیله آن میتواند مسألهی استخراج و استنباط از نصوص را انجام دهد.
در واقع عقل مددکار وحی و نقل اسلامی است. لذا بزرگان فرمودهاند: ما عُرفَ الله الا بالعقل و لا اُطيعَ الا بالعلم. عقل وسیلهی شناخت خداوند است و علم وسیلهی اطاعتش، و هر چیزی جوهری دارد و جوهر انسان عقل اوست. خداوند میفرماید: «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا» (الحج: ۴۶) آیا در زمین به سیر و سفر نپرداختهاند تا (از دیدن آثار گذشتگان و مشاهدهی ویرانههای کاخهای ستمگران) دلهایی به هم رسانند که بدانها (وظیفهی خود را در قبال دعوت حق درک و) فهم کنند.
قرآن مجید اصطلاح قلب را برای عقل به کار برده است و جمهور علماء برآنند که محل عقل، قلب است و فرمودهاند که عقل فعل قلب است یا محل و جایگاه عقل در قلب است. قلب نه به معنای عضو صنوبری شکل. قرآن مجید در ۱۳۲ مورد قلب را به معنای عقل به کار برده است، مثلاً: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِكْرَى لِمَن كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ» (ق: ۳۷)، به راستی در این (سرگذشت پیشینیان) بیدار باش و اندرز بزرگی است برای آن کسی که دلی (آگاه) داشته باشد، یا با حضور قلب گوش فرا دارد.
همانا عقل نوری است معنوی در باطن انسان که قلب به وسیلهی آن مطلوب را میبیند و آنجا که حواس کاربردی ندارد عقل میتواند تشخیصدهد به همین خاطر گفته شده: «بداية المعقول نهاية المحسوس»؛ آنجایی که نمیشود با حس چیزی را درک کرد با عقل میتوان فهمید.
از نظر اسلام اگر عقل با وحی نباشد و به وسیله آن هدایت نشود عقل حیران و سرگردان میشود و اگر عقل نباشد دین هم قابل فهم نیست. امام محمد غزالی و راغب اصفهانی میفرمایند: «العقل مع الشرع نور على نور.»
ثالثا: انسان مسؤولیتهایی دارد که راغب اصفهانی این مسؤولیتها را در سه محور خلاصه میکند: الأفعال المختصة بالإنسان ثلاثة:
۱- خلافت: «وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِی الْأَرْضِ فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ» (اعراف: ۱۲۹)؛ و شما را در زمین جایگزین (او) گرداند تا ببیند چگونه عمل میکنید.
۲ – عبادت خداوند: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (الذاريات: ۵۶)؛ من پریها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدهام.
۳- آباد سازی زمین: «وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا» (هود:۶۱): آبادانی آن را به شما واگذار نموده است.
استاد محمد احمد راشد در توضیح این مسأله میفرماید: «الخلافة الإقتدائية، العبادة التوحيدية و الإستعمار الإيمانی.»
بر اساس مطالبی که بیان شد میتوان گفت انسان شایستگی و مسؤولیت حمل رسالت دین و بیان جزئیات و تفاصیل آن را دارد و هدف از رسالت دین، تحقق سعادت و نیکبختی انسان در دنیا و آخرت است.
در مورد حقوق و آزادیهای انسان میتوان گفت که برچیده شدن بساط خدایان دروغین و سلطهی خدایانهی انسان بر انسان، که ارزشهای غیر معصوم انسانی را به جای ارزشهای دینی و وحی خداوند قرار دادهاند، از جملهی حقوق انسان به شمار میآید.
کما اینکه از جمله حقوق و آزادی انسان این است که انسان غیر از الله، خدای دیگری نداشته باشد؛ اما متأسفانه در هر عصر و زمانی خدایان دروغینی بودهاند که آزادیها و حقوق انسان را سلب و یا تقلیل دادهاند.
کما اینکه در مسیحیت طبقهی روحانی خود را بر مردم تحمیل میکردند و ادعا مینمودند که نمایندگان خداوند بر روی زمین هستند و میتوانند در عفو و بخشش گناهان دیگران و تغییر سرنوشت انسانها دخالت نمایند و یا هنگام ظهور کشاورزی و بروز پدیدهی ملوک الطوایفی همزمان انسان و زمین را تملک میکردند و هر طور که میخواستند ارادهی خود را حاکم میکردند.
آنچه که مسلم است از نگاه دین، وحی معصوم و بری از خطا و اشتباه است و معصوم باقی میماند و هیچگاه در دایرهی زمان و مکان محدود نمیشود؛ اما استنباط و برداشت انسان از نصوص همواره امکان دارد به خطا رود یا در دایرهی زمان و مکانی محدود بماند.
بر اساس آموزههای دینی ادعای عصمت برای اجتهاد هر انسانی و یا گروهی از انسانها امری نامعقول و نادرست است و هیچ استنباط و اجتهادی نمیتواند فراتر از نقد باشد. اگر جمعی ادعا کنند که استنباط ما از قرآن و سنت یک استنباط معصوم است دچار انحراف شدهاند و ایمان خود را به ظلم در آمیختهاند، همانگونه که قرآن میفرماید: الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ (الأنعام:۸۲)، کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با شرک (پرستش چیزی با خدا) نیامیخته باشند.
آزادیهای اساسی انسان در اسلام محور مقاصد شریعت است و اساساً درگیری تاریخی میان رسولان الهی – عليهم السلام- از یک طرف و معاندانی که با رسالت آنان مبارزه کردهاند، تنها به خاطر دفاع از حقوق انسان و پاسداری از آزادیهایش بوده است؛ زیرا مبارزهی با طاغوتها برای ابطال الوهیت انسان و سایر موجودات و اینکه تنها خداوند است که بر همهی انسانها و موجودات فرمانرواست پس در واقع توحید یعنی آزادسازی انسان؛ و انسانی که موحد است از همهی قید و بندهای نادرست رهایی مییابد، مگر قید و بندی که در راستای عزت و کرامت و پاکدامنی و عفت اوست.
بسیاری از عالمان و فقیهان، تکالیف شرعی و اوامر و نواهی آن را در عقیده، عبادات، اخلاق و معاملات و یا اینکه اصول و فروع و مراتب حکم شرعی را در فعل و ترک فعل مورد توجه قرار دادهاند و در نهایت نتیجه گرفتهاند که شریعت اسلام تنها برای تحقق مصالح بندگان و حفظ آن در مقابل مفاسد آمده است «جلب منافع و دفع مفاسد» و شخصیتهایی از سابقین مانند امام الحرمین جوینی، امام محمد غزالی، امام فخر رازی، امام آمدی، امام ابن تیمیه و…. این موضوع را مورد توجه قرار دادهاند و در نهایت امام شاطبی در کتاب وزین «موافقات» آن را به شکل بسیار بدیعی تنظیم و تشریح نمودهاست که اکنون در بسیاری از کشورها به عنوان مرجع و رفرنس در دانشگاهها مورد استفاده قرار میگیرد.
مطابق آنچه امام شاطبی میفرماید: محور همهی احکام شرعی کلیات پنجگانه و یا به اصطلاح ضروریات خمسهی ذیل است: حفظ دین، حفظ نفس و حق حیات، حفظ عقل، حفظ عرض و نسل، حفظ مال.
۱- حفظ دین: دین مصدر حق، عدل، استقامت و تعالی انسان و نیاز فطری و ضرورت حیاتی اوست. «فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» (روم: ۳۰)، این سرشتی است که خداوند مردمان را بر آن سرشته است. «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً» (بقره: ۲۱۳)، مردمان (برابر فطرت در آغاز از نظر اندیشه و صورت اجتماعی یک گونه و) یک دسته بودند.
دکتر قرضاوی در مورد دین میفرماید: إنَّ الدين هو سر الوجود وجوهر الحياة وهو ليس مفروضاً على الإنسان من خارجه بل هو نابع من فطرته التی فطر الناس عليها.
یعنی: دین، سرّ وجود و جوهر حیات است و از بیرون بر انسان تحمیل نمیشود؛ بلکه برخاسته از سرشتی است که انسان بر اساس آن خلق شدهاند.
اسلام، انسان را در پذیرش و قبول دین آزاد گذاشته است تا او خود انتخاب کند. خداوند میفرماید: «لَا إِكْرَام فِی الدِّينِ» (بقره: ۲۵۶)، «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِه النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِين» (یونس: ۹۹)، «لَيْسَ عَلَيْکَ هُدَاهُمْ» (بقره: ۲۷۲)، «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» (الغاشية: ۲۱-۲۲). علی رغم همهی عظمت دین و نیاز انسان به آن، هیچگاه اسلام دین را به انسان تحمیل نکرده و نخواهد کرد، بلکه همواره تنها راه قبول دین، علم، فهم، دانش، تفکر، استدلال و برهان است و مشروعیت قتال در راه خدا تنها برای رفع ظلم و حمایت ازآزادی انسان به ویژه آزادی عقیده بوده است و جهاد برای اکراه کسی به پذیرش دین نبوده، بلکه برای تبلیغ دین و دعوت الی الله و برداشتن ظالمانی که مانع رسیدن پیام الله به مردم و رها ساختن انسان از بندگی انسان و نیز اتمام حجت بر معاندان صورت گرفتهاست.
خالد بن وليد (رضي الله عنه) میفرماید: «إنا لا نكره أحداً على الإسلام و لو كان الكافر يقاتل حتى يُسلمَ لكانَ هذا اعظَمَ الإكراه على الدين»؛ يعنی: ما هیچ کسی را مجبور به پذیرش اسلام نمیکنیم و در صورتی که با کافر جهت پذیرش دین جنگ شود، مصداق بزرگترین اکراه در دین است”؛ زیرا حق تدین و آزادی از مهمترین حقوق انسان است و جهاد برای حفظ دین و آزادی عقیده و حق تدین فرض شده است.
۲- حفظ نفس و حق حیات: زندگی موهبت الهی و حقی مقدس و تضمین شده برای هر انسانی است و بر همهی افراد، جوامع و حکومتها لازم است از آن حمایت نمایند. در اسلام، کشتن هیچ انسانی، بدون مجوز شرعی جایز نیست. حرمت قتل، تحریم خودکشی و حرمت سلب حق حیات در اسلام از نشانههای جایگاه حفظ نفس و حق حیات است. قرآن کریم میفرماید: «وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللهُ إِلَّا بِالْحَقِّ» (انعام: ۱۵۱) و کسی را بدون حق (قصاص و اجرای فرمان الهی) مکشید که خداوند آن را حرام کرده است. «مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا» (مائده: ۳۲)، هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل، یا فساد در زمین بکشد، چنان است که گویی همهی انسانها را کشته است.
۳- حفظ عقل: عقل، ملکه، قدرت و بصیرتی است برای فهم، تفکر، اراده و انتخاب؛ در اسلام مبنای تکریم، تفضیل و تکلیف انسان، عقل است. عقل ویژگی خاصی است که انسان را متمایز میسازد. امام قرطبی میفرماید:«إنّما التكريم والتفضيل بالعقل و به يعرف الله ويفهم كلامه». يعني:«تنها تکریم و تفضیل (انسان) به خاطر عقل است و خدا به وسیله آن شناخته میشود و کلامش فهم میشود». هر فعلی که عملکرد عقل را تعطیل کند شرعاً حرام است؛ زیرا حفظ عقل جزء مصالح دین است. بنابراین مسکرات چون مختل کنندهی عقل انسان است حراماند. در حدیث آمده است: «کُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ، وَكُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ»
۴- حفظ عرض و نسل: گرایش و نیاز زن و مرد نسبت به یکدیگر امری فطری و ضرورتی حیاتی برای بقای نسل است؛ به همین خاطر تأمین این نیاز اساسی به صورت مشروع و حفظ و حمایت آن، از حقوق اساسی انسان در اسلام محسوب میشود. کما اینکه تأمین آرامش و آسایش زن و مرد و حفظ جایگاه خانواده از نیازهای ضروری هر انسانی به حساب میآید. حفظ نسل وسیلهای جهت حفظ آبرو و رعایت حقوق فرزندان و جلوگیری و اجتناب از اختلاط و بیصاحب شدن آنان و شیوع فساد و بیماریهای اجتماعی و جنسی. در اسلام غض بصر، عدم خلوت با نامحرم، عدم اشاعهی فحشا و اتهام و نیز حرمت قذف از جمله احکام حفظ و حمایت نسل است.
۵- حفظ مال: اساساً انسان، نسبت به مال و مالکیت و تصرف تمایل دارد و مال وسیلهی قوام و دوام زندگی است. خداوند بزرگ در سورهی طه خطاب به آدم میفرماید: «إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا ا وَلَا تَعْرَى وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَی» (طه ۱۱۸-۱۱۹) که برخی از مفسران آن را معطوف به زندگی دنیا دانستهاند و بر این اساس بر هر انسان لازم است نسبت به تأمین مسکن، پوشاک و خوراک اقدام نماید. مسائلی مانند: بیع و شراء، هبه و مشارکت، اجاره و مضاربه و کلاً تجارت و صنعت و نیز حرمت دزدی، غش و تدلیس، اسراف، احتکار، اضاعهی اموال و … همه در خدمت حفظ مال قرار دارد.
زمانی این مقاصد پنجگانه به خوبی رعایت شود، زندگی انسان از نعمت استقرار، استقامت، و استمرار برخوردار خواهد بود و کمتر خللی بر زندگی او وارد میشود.
این نظرات و دیدگاهها در مورد تعداد مقاصد شریعت مربوط به برخی از عالمان و امامان دینی گذشته است؛ اما علمای معاصر مانند: ابن عاشور، دکتر قرضاوی و محمد عماره بر این باورند که خود آزادی انسان از مقاصد شریعت است و بر این اساس شرع برای آزادی انسان آمده است؛ در این مورد دکتر قرضاوی میفرماید: «تحقيقُ الحُرَّيةِ قبلَ تَطبيقِ الشَّريعَةِ لأن الشَّريعةَ لا يُمكِنُ أن تُطَبَّقَ تَطبيقاً سليماً فی جَوًّ يَفْقِدُ النَّاسُ فيه الحُرّيةَ»؛ قبل از تطبیق شریعت لازم است آزادی محقق شود، زیرا تطبیق شریعت در فضایی که آزادی وجود نداشته باشد امکان پذیر نیست. و محمد عماره نیز میفرماید: از نظر اسلام، آزادی ضرورتی انسانی و فریضهای شرعی و واجبی دینی است و دین برای آزادی انسان آمده است.
متأسفانه جهان اسلام، هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ تطبیق عملی فاصلهی غیر قابل قبولی با آنچه در اسلام مورد تأکید است، دارد و علی رغم جایگاه رفیع آزادی و حقوق انسان در دین، بیشترین حجم از اهانتها و تضییع و پایمال نمودن حقوق و آزادیهای انسان، در دنیای اسلام اتفاق میافتد؛ و هنوز در دایرهی تعصبات، اختلافات و دگر ناپذیریها ماندهایم و این در شرایطی است که غرب بدون توجه به تفاوتهای قومی، دینی و زبانی، سرمایههای انسانی توانا و فرهیخته و متخصص دنیای اسلام را در موقعیتها و مسؤولیتهای مهم میپذیرد.
مسلمانان در اثر دوری از تعالیم دین و عدم عنایت کافی به آن، به جای وحدت و برادری و رعایت آزادیهای یکدیگر و اجتناب از محروم ساختن دیگران از حقوقی که خداوند به آنان داده است، اسباب و زمینههای تضییع حقوق و هتک حرمت و ظلم و فساد و تفرق و دشمنی را فراهم مینمایند. در صورتی که خداوند میفرماید:« تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (القصص: ۸۳)، «ما آن سرای آخرت را تنها بهرهی کسانی میگردانیم که در زمین خواهان تکبر و استکبار نیستند و فساد و تباهی نمیجویند و عاقبت از آن پرهیزگاران است.»
منبع: کتاب دیانت و درایت